کد خبر: 1154922
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۱:۲۰
سوگوار و عزادار با هم فرق می‌کنند
سوگ هزار چهره دارد؛ فوت پدر و مادری که هرگز فرصت نکرده‌‏ایم بگوییم دوستشان داریم، از دست رفتن دوستانی که خاطراتشان رهایمان نمی‏‌کند و از همه غم‌‏انگیزتر، مرگ فرزندی که داغش تا ابد بر دل می‏‌ماند
تلخیص: حسین گل‌محمدی

سوگ هزار چهره دارد؛ فوت پدر و مادری که هرگز فرصت نکرده‌‏ایم بگوییم دوستشان داریم، از دست رفتن دوستانی که خاطراتشان رهایمان نمی‏‌کند و از همه غم‌‏انگیزتر، مرگ فرزندی که داغش تا ابد بر دل می‏‌ماند. برخی روانشناسان معتقدند سوگ مراحلی دارد که از انکار آغاز و به پذیرش ختم می‏‌شود. اما برای کسانی که عزای عزیزی را تجربه کرده‌‏اند سوگ هربار به شکلی ظاهر می‏‌گردد و گویی هرگز پایان نمی‌‏یابد. جوزف اپستاین، در جستار پیش‌‏رو، با ذکر نمونه‌هایی از زندگی شخصی‏‌اش ما را با استمرار سوگ در حالات مختلف آن آشنا می‏‌کند. این مطلب را جوزف اپستاین نوشته و در نشریه کامنتری منتشر کرده است. وب‌سایت ترجمان نیز با ترجمه عرفان قادری اقدام به انتشار آن کرده است. آنچه می‌خوانید گزیده جستار‌هایی از مقاله اپستاین است.

چه خوشبخت است کسی که عمرش به ۵۰ رسیده و هنوز به سوگ عزیزی ننشسته است. حضور در جمع عزاداران - داغداران- تجربه‌‏ای است که همه پشت سر می‏‌گذاریم، جز آن‌هایی که خیلی جوان می‌‏میرند و خود دلیل مصیبت‌‏اند. وفات پدر یا مادر، همسر، برادر یا خواهر، دوستی نازنین و شاید از همه غم‌‏انگیزتر، فوت فرزند ازجمله دلایل عمده سوگ هستند. آیا گریزی از سوگ هست؟ آیا باید از آن گریخت؟
سقراط اعتقاد داشت یکی از اهداف اصلی فلسفه دفع هراس از مرگ است. او که در شُرف مرگی خودخواسته با شوکران بود می‌‏گفت بی‏‌صبرانه منتظر است تا پس از انتظاری طولانی دریابد که زندگی بازپسینی وجود دارد یا خیر. مونتنی (فیلسوف دوره رنسانس) در جستاری با عنوان «فلسفه‏‌پردازی آموختن چگونه مردن است» مانند جستار‌های دیگرش بیان می‏‌کند که نباید مرگ را فراموش کنیم بلکه شایسته است همواره آن را مد نظر قرار دهیم؛ آگاهی از مرگِ ناگزیر ما را به زندگی بهتر ترغیب می‏‌کند.
ولی تاکنون کسی پیدا نشده است بگوید چطور با مرگ عزیزان یا کسانی که در زندگی‏‌مان نقشی برجسته دارند، کنار بیاییم. یا اگر هم گفته‏ قانع‏‌کننده نبوده است. شناخته‏‌شده‌‏ترین طبع‏‌آزمایی‏‌ها در این مورد کتاب «در باب مرگ و مردن» نوشته الیزابت کوبلر- ‏راس، روانشناس سوئیسی و اثر متأخرتر او با همکاری دیوید کسلر، در باب سوگ و سوگواری بوده است. کوبلر‏- ‏راس پنج مرحله را برای سوگ برمی‏‌شمارد: انکار، خشم، چانه‏‌زنی، افسردگی و پذیرش. ولی در تجربه‌هایی که من از سوگ داشته‌‏ام هیچ‌‏یک از این مراحل را نگذراندم و ازاین‌‏رو معتقدم مسئله سوگ پیچیده‌‏تر از نظریاتی است که تاکنون در عرصه روانشناسی به آن‌ها پرداخته شده است.
مایکل چالبی که در دانشگاه ادینبورگ صاحب کرسی فلسفه است، در کتاب «سوگ» می‏‌گوید فلسفه موضوع سوگواری را هرگز جدی قلمداد نکرده است. او می‌‏کوشد در دفاع از سوگ دلایلی اقامه کند: «من می‏‌گویم که مزیت سوگ خودشناسی است.» چالبی می‏‌گوید: «سوگ فرایند هیجانی توجه است و اُبژه‌‏اش رابطه‌‏ای است که به‏‌خاطر مرگ کسی که هویت عملی فرد به او وابسته است، دگرگون شده است.» اصطلاح «هویت عملی» را کریستین کورسگارد، فیلسوف امریکایی وضع کرد و درباره آن نوشت: «مفهومی است که در ذیل آن خود را ارزش‌گذاری می‏کنید و زندگی‏تان را شایسته زیستن و اَفعالتان را سزاوار عمل‌کردن می‏یابید.» پس مطابق نظر چالبی، ارزش سوگ در این است که «حساسیت و وابستگی‌‏های هویت‏‌های عملی‏‌مان را به آرامش کامل می‌‏رساند» و در شرایط مطلوب «به شناخت بهتر ما از زندگی‏ ختم می‌‏شود.» چالبی تمایز سودمندی میان سوگواری و عزاداری قائل می‌‏شود، به طوری که سوگواری فردی و عزاداری عمومی است.
سوگ نیز، چون مرگ حالات متعدد دارد؛ چنان در اَشکال متنوعی ظاهر می‏‌گردد که به‌‏طور کامل در قالب فلسفه یا روانشناسی نمی‏‌گنجد. سوگواری بر مرگی تدریجی در اثر مثلاً سرطان، فلج عضلانی، آلزایمر یا پارکینسون چگونه است؟ یا مرگی آنی در پی سکته قلبی، سکته مغزی، خفگی با غذا یا تصادف، مرگ به‌‏دست جنایتکاران که در این دوره و زمانه معمولاً مرگی اتفاقی تلقی می‏‌گردد، مرگ به‌‏دست خود فرد از طریق خودکشی، مرگ در کهنسالی، میانسالی، کودکی، مرگ در جنگ و بله، مرگ در اثر استفاده نادرست از دارو. سوگ ممکن است هیئت عصبانیت، حتی خشم، اندوه شدید، پریشانی یا آرامش به خود بگیرد، ممکن است طولانی یا کوتاه‌‏مدت باشد و اغلب، ولی هرگز نه به‌طور کامل بتوان از آن اجتناب کرد. خصوصیات سوگ، همچون دلایل آن بسیار گوناگون هستند.
کوبلر‏- ‏راس و کسلر که خودشان روان‌‏درمانگران سوگ هستند، در کتاب در باب سوگ و سوگواری تأکید می‌‏کنند که درمان، چه در قالب مشاوره فردی و چه به‌صورت شرکت در گروه‌های افراد داغدار، عالی‏‌ترین مرهم سوگ است. آن‌ها گریه را نیز چه درمورد مردان و چه زنان تأیید می‌‏کنند. این نویسندگان تصدیق می‏‌کنند که سوگ «بازتاب ضایعه‌‏ای است که هرگز از بین نمی‌‏رود.» آن‌ها نوعی سوگ مناسب یا بسنده را پیشنهاد می‏‌کنند ولی در توصیف آن توفیق نمی‌‏یابند. کوبلر‏- ‏راس و کسلر حتی سوگواری را عملی در راه اصلاح خویشتن معرفی می‏‌کنند: «سوگ فرصتی بی‏‌نظیر در اختیار ما می‏‌گذارد تا با خودمان ارتباطی کامل‏‌تر، عاقلانه‌‏تر و عاشقانه‏‌تر برقرار کنیم.» و سپس می‏‌گویند «چراکه در حقیقت برای سوگواری‌کردن وظیفه‌‏ای ناتمام یا غیر از آن دلیل اخلاقی محکمی داریم که در وظیفه سنگین‌‏تر ما برای رسیدن به خودشناسی ریشه دارد. ما عشق و احترام به خودمان را در سوگواری نشان می‏‌دهیم.» جمله آخر نقل‌‏قول بالا، کلمه به کلمه در سوگ مایکل چالبی تکرار می‏‌شود.
چالبی، با وجود آنکه می‏‌پذیرد سوگ «شاید عمده‌‏ترین عامل فشار روانی در زندگی» باشد، آن را نه شکلی از دیوانگی می‏‌داند نه مستلزم درمان پزشکی؛ سوگ نه بیماری است نه اختلال بلکه او معتقد است سوگ بخشی از «وضعیت بشری» است، بخشی که حتی از شناخت فلسفی نیز می‏‌گریزد. او می‏‌گوید: «می‏‌توان هوشمندانه‏‌تر سوگواری کرد، ولی دست آخر، نمی‏‌توان به سوگ کلک زد، نباید هم بزنیم.» ما در نهایت، از دست سوگ خلاصی نمی‏‌یابیم بلکه اگر خوش‌‏اقبال باشیم، در بهترین وضعیت می‏‌توانیم با آن بسازیم.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار