خاطراتی از سرباز پویا (رضا) آموسی از شهدای تجاوز رژیم صهیونیستی و امریکا به کشورمان در گفتوگو با خواهر شهید
یکی از فرماندهانش که سر مزار برادرم آمده بود تعریف میکرد: «کار رضا در آن روز (روز شهادت) تمام شده بود. هر چه به او گفتیم برو استراحت کن، قبول نکرد. چون چندین ساعت بود که به علت کار زیاد یگان نتوانسته بود بخوابد، ولی میگفت نمیروم استراحت کنم. چون بچهها دارند برای کشورشان و ناموسشان کار میکنند. من هم باید برای کمک در کنارشان باشم.»