گفتوگوی «جوان» با خانواده سرهنگ شهید فراجا، هادی امیدی مقدم از شهدای حملات رژیم صهیونیستی
من هیچوقت در خودم چنین لیاقتی نمیدیدم، همسر شهید باشم. همیشه وقتی همسرم به مأموریت میرفت، کمی نگران میشدم. اما او با لبخند میگفت: «نگران نباش، آخرش من شهید میشوم. از این بالاتر چیزی نیست. این شهادت باعث افتخار من و شما میشود.» خیلی وقتها این حرف را تکرار میکرد، اما من هیچوقت فکر نمیکردم روزی واقعاً این اتفاق بیفتد