محور مقاومت
زندگی و شهادت فرمانده شهید حسین‌علی هزیمه مسئول ستاد اطلاعات حزب‌الله در گفت‌و‌گو با دختر شهید
پس از جنگ جولای ۲۰۰۶ رهبری و تأسیس واحد اطلاعات حزب‌الله به شهید هزیمه سپرده شد. هدف او ایجاد دستگاهی قوی و مؤثر بود که مقاومت بتواند در هر درگیری یا جنگ آینده به آن تکیه کند و توازن قوا را به سود خود تغییر دهد. شهید فرمانده این واحد را توسعه داد تا اطلاعات را با دقت جمع‌آوری و تحلیل کند و در لحظات حساس، ضربات کوبنده‌ای به دشمن وارد سازد
دیدار با خانواده شهید حشدالشعبی
آغاز بحران داعش در عراق و منطقه، مجید جابر کاصد بی‌وقفه برای دفاع از مردم و خاک خود در جبهه‌های نبرد حاضر شد تا اینکه در سال ۲۰۱۳، در حالی که تنها ۳۳ سال داشت، در سوریه به شهادت رسید. او که ازدواج کرده و صاحب یک پسر و پنج دختر بود، در دوره کودکی و نوجوانی تنها تا کلاس ششم درس خواند، چرا که زندگی در دوران صدام و مبارزه علیه ظلم اجازه تحصیل بیشتر به او نمی‌داد.
گفت‌وگوی «جوان» با سکینه رسلان همسر شهید احمد محمود وهبی معروف به ابوحسین سمیر
حاج احمد محمود از ابتدای عملیات «طوفان الاقصی» به میدان نبرد پیوست و مدت طولانی از خانه دور بود تا جایی که تماس‌ها و رفت‌وآمدهایش بسیار نادر شد. او در این مرحله حساس، با تمام تخصص و تجربه خود، فرماندهی عملیات نیروی رضوان را برعهده داشت. حزب‌الله در بیانیه رسمی شهادت او تأکید کرد این عملیات‌ها دشمن را به شدت متضرر کرد
پیکر مطهر پاسدار شهید سیدمهدی موسوی که در عملیات تروریستی رژیم صهیونی به شهادت رسیده بود در روستای سنام شهرستان ساری تشییع و به خاک سپرده شد‌. پاسدار شهید سیدمهدی موسوی ۲۵ خرداد در تهران به فیض شهادت رسید. پیکر این شهید امروز پیش از جمعه ساری تشییع و سپس با حضور پرشور مردم، در زادگاهش روستای سنام به خاک سپرده شد. از شهید موسوی ۲ دختر ۳و ۷ ساله به یادگار مانده است.
گفت‌وگوی «جوان» با فرزند شهید حسن‌علی حسین از نیرو‌های حزب‌الله لبنان
سه ماه پیش از شهادتش طوری با او خداحافظی می‌کردم که انگار وداع آخر است. از بودن با او بهره می‌بردم و وقتی نبود، به عکس‌هایش خیره می‌شدم و با خود می‌گفتم آیا روزی فقط در عکس و خواب او را خواهم دید؟
گفت‌و‌گوی «جوان» با همسر شهید خیراله صمدی  از شهدای جبهه مقاومت 
‌می‌گفت: «برای یک پاسدار انقلاب شرم است که در بستر بیماری از دنیا برود. ما که مرید امام و رهبری هستیم و لباس رزم بر تن داشته‌ایم باید همچنان پا در رکاب بمانیم و از این سفره پر نعمتی که در جبهه مقاومت پهن شده نهایت بهره معنوی را ببریم.» برای او شهادت خاتمه پاسداری از اسلام و انقلاب بود. وقتی حرف‌های او را برای خود مرور می‌کنم، می‌بینم همسرم همان حرف‌هایی را بر زبان جاری می‌کرد که من در بسیاری از کتاب‌ها و خاطرات شهدا خوانده و شنیده بودم
گفت‌و‌گوی «جوان» با برادر شهید طریق‌القدس سرلشکر شهید محمدهادی حاج‌رحیمی‌
بچه‌ها با آب و قرآن او را بدرقه کردند. من تا کنار ماشین همراهش رفتم. لحظات آخر به او گفتم برادر شما را به خدا می‌سپارم، مواظب خودت باش و مرا در آغوش گرفت. این اولین بار بود که وقت خداحافظی برای مأموریت همدیگر را بغل می‌کردیم. بعد هم به سمت ماشین رفت. چمدانش را داخل ماشین گذاشت. کمی ایستاد و قبل از سوارشدن به ماشین مرا نگاه کرد و دوباره برگشت مرا در آغوش گرفت. او می‌دانست این رفتن را بازگشتی نیست
یادکردی از سردار شهید سیدعلی حسینی فرمانده شناسایی منطقه عملیاتی طریق‌القدس در گفتگو با یکی از راویان دفاع‌مقدس
شهید حسینی به صورت مرتب و مستمر شناسایی منطقه عملیاتی طریق‌القدس را از خط مقدم تا عمق مواضع و نحوه آرایش دشمن آغاز کرد. گروه شناسایی محل اصلی کارشان را در نزدیکی چاه آبی در میان زمین‌های رملی مستقر کرده بودند. این بچه‌ها طبق توصیه‌های شهید حسینی سعی می‌کردند رفت‌و‌آمد خودشان را حتی از دید نیرو‌های خودی مخفی کنند
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهید حسین ناظمیان  از شهدای عملیات الی بیت‌المقدس 
حسین آخرین بار در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ برای حضور در عملیات الی بیت‌المقدس راهی جبهه شد. او در جبهه تک تیرانداز بود. پدر همیشه از نوید‌شهادت حسین که درخواب به او داده بودند، برای‌مان روایت می‌کرد: یک مرتبه خوابی دیدم که در آن نوید‌شهادت حسین را به من دادند.
گزارش «جوان» از حضور در منزل نخستین شهید طریق‌القدس استان البرز «شهید بهروز واحدی» و همکلامی با همسرش
بهروز در سفر زیارتی کربلا تصویری از خودش ثبت کرده بود که خیلی آن را دوست داشت. بدون اینکه من بدانم آن عکس را میان قاب عکس‌های شهدا نصب کرده بود. یک روز چشمم به دیوار خانه و عکس شهدا افتاد. خیلی گریه کردم، بعد عکس بهروز را از میان عکس شهدا برداشتم. بهروز که آمد پرسید فاطمه عکس من کو؟! گفتم چرا عکست را گذاشتی کنار عکس شهدا؟! چرا دل من را آتش می‌زنی؟ با خنده گفت من که شهید نمی‌شوم، اما بگذار اگر رفتم و شهید شدم، خودم این عکس را به دیوار خانه‌ام زده باشم. او که بی‌تابی‌های مرا دید آن عکس را از روی دیوار برداشت
۱