کد خبر: 1187890
تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۴۰۲ - ۰۳:۴۰
حسن فرامرزی

«چو طفل انگشت خود میمز در این مهد/ زِ خون خویش کن هم شیر و هم شهد»
مهم است ما در زندگی به نشانه‌های درست جست‌وجو توجه کنیم تا عمر و زندگی‌مان را بیهوده هدر ندهیم. شما روز را وقتی جست‌وجو می‌کنید این جست‌وجو را کجا انجام می‌دهید؟ در شب! غیر این است که روز را از شب می‌خواهید؟ قرآن در آیه ۱۳ سوره فاطر می‌گوید: «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ/ خدا شب را درون پرده روز پنهان سازد و روز را درون پرده شب.» این به آن معناست که روز را در شکم شب گذاشته‌اند. وقتی آب را جست‌وجو می‌کنید آب را در آب جست‌وجو می‌کنید یا نه، آب را در خاک یا آب را در آسمان؟ وقتی باران می‌بارد ما آب را در آسمان جست‌وجو می‌کنیم یا وقتی همین آب به دل زمین می‌رود ما آب را در زیر خاک جست‌وجو می‌کنیم و کسی آب را در آب جست‌وجو نمی‌کند.
وقتی می‌خواهیم به آسانی برسیم کسی آسانی را در آسانی جست‌وجو نمی‌کند، بلکه آسانی را در دشواری می‌جوید، حتی اگر به این امر هشیار و واقف نباشد، اما او به خاطر اینکه آسایش و آسانی برای خود و خانواده‌اش فراهم کند به دل صد‌ها دشواری و سختی می‌زند تا آن آسانی پدیدار شود. همچنان که حکما گفته‌اند آب حیات و رمز جاودانگی در جنگل و تاریکی است.
نظامی می‌گوید: «ز خون خویش کن هم شیر و هم شهد»، در صورتی که ما عموماً شیر را در شیر و شهد را در شهد جست‌وجو می‌کنیم، اما حکمت می‌گوید شیر در خون پیدا خواهد شد همچنان که انگور در غوره گی.
حرف مهم نظامی در این بیت این است که به عنوان جوینده از جست‌وجوی بیهوده شهد و شیر در شهد و شیر دست بشوییم و مثل طفلی که انگشت خود را به سمت خود برگردانده و به واسطه مکیدن انگشت، چرخه شادی و آرامش را برای خود تدارک دیده، نگاهمان را به خودمان برگردانیم و شهد و شیر را از جایی بیرون بکشیم که عموماً گمان‌ها به آن سمت نمی‌رود یعنی از سرخی و شوری خون خویش.
ما در زندگی زخم می‌خوریم، چون به چرخه استخراج از خود و جست‌وجوی شیر و شهد از خون بی‌توجهیم. مناسبات اجتماعی و جریان ناآگاهی پیرامونی ما هم به این قضیه دامن می‌زند و طوری وانمود می‌کند که کانون‌های شادی و آرامش در بیرون از ماست و ما راهی نداریم جز اینکه آن‌ها را در بیرون از خود جست‌وجو کنیم.
نظامی در ادامه همین بیت می‌گوید: «برون کش پای از این پاچیله تنگ/ که کفش تنگ دارد پای را لنگ»
کفش تنگی که ما پوشیده‌ایم جز جست‌وجو‌های اشتباه ما نیست. ما بدمان نمی‌آید که لنگیدن‌های خود را به حوادث بیرون و فراز و نشیب دشت و هزار و یک عامل بیرونی ربط بدهیم، اما اگر کمی دقیق شویم می‌بینیم علت لنگیدن ما کفش تنگی است که پوشیده‌ایم و کفش تنگ همین آرزو‌های تمام نشدنی و رنگارنگی است که مدام در سر ما می‌چرخد. کفش تنگ، تنگنا‌های روانی و ذهنی است که ما برای خود ایجاد می‌کنیم.
مولانا نیز در مثنوی معنوی، سخنی شبیه به سخن نظامی دارد آنجا که می‌گوید: «یا که کفش تنگ پوشی‌ای غوی/ در بیابان فراخی می‌روی/ آن فراخی بیابان تنگ گشت/ بر تو زندان آمد آن صحرا و دشت»
در واقع سخن مولانا این است که ما تنگنایی که در این جهان حس می‌کنیم عموماً تنگنا‌های غیرواقعی و موهوم است. در واقع ما با پندار‌ها و خیالات خود برای خود تنگنا ایجاد می‌کنیم. مثلاً من در خانه نشسته‌ام و خبر می‌رسد فلانی خانه بزرگی خریده است و من بلافاصله به هم می‌ریزم. چرا؟ چون کفش تنگ مقایسه را می‌پوشم و ده‌ها و صد‌ها مثال از این دست، اما اگر من عادت نداشتم که مرتب و مکرر کفش تنگ مقایسه را بپوشم، عادت نداشتم که مدام آرزوتراشی کنم، عادت نداشتم که مدام آویزان حسرت باشم در آن صورت فراخی بیابان بر من تنگ نمی‌آمد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار