جملهای معروف است که میگوید انسان دو نوع معلم دارد: آموزگار و روزگار. اگر با شیرینی از اولی نیاموزیم، دومی را با تلخی خواهیم آموخت. برخی هم تعبیر تلخی از این جمله دارند که روزگار نامردترین معلم بود که اول امتحان گرفت و بعد درس یاد داد. شاید بد نباشد که اصلاً بگوییم روزگار شبیه همان معلم سختگیری است که هر چه بهتر مسئله را حل میکردیم، فردای روزگار مسائل سختتری را پیش روی ما میگذاشت. در واقع شاید لازم باشد روز معلم را به روزگار هم تبریک بگوییم که دائماً یا در حال امتحان دادن برای او هستیم یا در حال درسآموزی. فرقی نمیکند حتی اگر تعبیر دوم هم باشد، به هر حال در پس همه شکستها و ناکامیها هم درسی وجود داشته که به ما قدرت و توان مبارزه در مراحل بعدی را داده است. خطاها و شکستهای پیدرپی برای همه ما در زندگی بزرگترین آموزگار است. هیچ موفقیتی بدون شکست و ناکامی وجود نداشته است. شاید هیچ معلمی کوشاتر از روزگار و سختگیریهای آن نباشد که اجتنابی از آن وجود ندارد. آنقدر آموزش میدهد تا عاقبت یاد بگیریم و این در حالی است که تکتک ما از روزگار مینالیم و گمان تبعیض بر او داریم، در حالی که شاید همین روزگار تقریباً برای هر فردی در هر جایگاهی یکسان باشد. شاید این بهترین تشبیه برای هر دو دسته باشد. روزگاری که همچون یک آموزگار وظیفهشناس و قاطع دائماً یا درس میدهد یا امتحان میگیرد؛ شبیه معلمی که تعهد داده است دانشآموز را موفق کند و تا مادامی که از موفقیت او مطمئن نشود، دستبردار نخواهد بود.
در کلاس روزگار درسهای گوناگونی داریم که شاید اگر خوب فرا نگیریم، مجبور باشیم در طول سالهای زندگی بارها و بارها سر همان کلاس بنشینیم. تمام جهان هست تا به ما بگوید هیچ چیز و هیچ کس ماندنی نیست و برای هیچ چیز در این دنیا عجله نداشته باش. یکی دیگر از معلمهای زمانه، انسانهایی هستند که در طول زندگی با آنها برخورد میکنیم. گاهی حتی برخوردهای کوتاه و ثانیهای هم مملو از درسهایی است که به ما برای یک عمر رشد شخصیتی کمک میکند و سازنده است. برخی افراد میآیند، میمانند تا به ما درس زندگی بدهند که اگر نمیآمدند و نمیماندند هرگز ما به این نقطهای که اکنون هستیم، نمیرسیدیم. برعکس این ماجرا هم وجود دارد که اساساً خیلی از افراد میآیند و میروند تا به دلیل همان نماندن و رفتنها درس بگیریم که اگر میماندند، ما اینگونه رشد نمیکردیم. بازهم نقل معروفی از یک نویسنده هندی است که میگوید: هر چیز شما را به دردسر بیندازد و برنجاند، همان معلم شماست. ما برای یادگیری به این دنیا آمدهایم. جهان بهترین معلم ماست. بدی ماجرا این است که اگر مردود شویم، دوباره و دوباره باید ثبتنام کنیم و سر کلاسهای تکراری بنشینیم. اینگونه نیست که نخواهیم باسواد شویم. بحث خواندن و نوشتن نیست بلکه بحث بر سر زندگی کردن و کیفیت چگونه زندگی کردن است. اگر درس نگیریم، به کلاس بالاتر نمیرویم. اگر درسی برای ما به تجربه تکرار شود، مشکل ما هستیم نه آموزگار یا همان روزگار. این روزگار و رسم روزگار است که ما را برای قرار گرفتن در آینده دور و نزدیک آماده میکند. تا تغییر نکنیم و تا آموزگاری روزگار را نپذیریم، محکوم به نشستن سر کلاسهای تکراری هستیم.