بلوغ مرحلهای از رشد انسان در نوجوانی است که باعث گذار از کودکی و رسیدن به بزرگسالی میشود. فردی که دوران بلوغ را پشتسر گذاشته بالغ نامیده میشود و توانایی تولید مثل دارد. والدین باید بلوغ را برای فرزندان خود ساده و زیبا توضیح دهند و این کار وظیفه والد هم جنس است، یعنی بلوغ پسران را پدرها و بلوغ دختران را مادرها توضیح دهند. مسیری که نوجوان باید از بلوغ تا ازدواج طی کند باتوجه به بالارفتن سن ازدواج مسیر نسبتاً دشواری است، زیرا با بلوغ بیداری جنسی رخ میدهد و میل و گرایش در نوجوان به وجود میآید. پس از این به مسیر سالم و ناسالم بلوغ تا ازدواج باید پرداخته شود. در مسیر سالم بعد از بیداری جنسی و ایجاد میل و گرایش در نوجوان، توجه به ظاهر افراد و سپس توجه به اخلاق و رفتار و امتیازات طرف مقابل شکل میگیرد و در آخر نیز شکلگیری تصویر همسر ایدهآل است. این روند کاملاً طبیعی، سالم و ذهنی است و والدین میتوانند در شکلگیری این مسیرسالم فرزند خود را همراهی کنند و به آنها عشق حقیقی و مقدس که درآن فداکاری و ایثار وجود دارد را نشان دهند، اما در مسیر ناسالم بعد از بیداری جنسی و ایجاد میل و گرایش در نوجوان ارتباط با جنس مخالف شکل میگیرد. این ارتباط با چت شروع میشود و کمکم با دیدار یکدیگر قبحش ریخته میشود، سپس میل جنسی تبدیل به تقاضای جنسی و رابطه جنسی میشود. علت ناسالم بودن مسیر دوم این است که ذهنی نیست و با ارتباط غلط، عینی شده است.
چرا بلوغ به مسیر ناسالم کشیده میشود؟
به وجودآمدن مسیر ناسالم پس از بلوغ برای نوجوانان علل مختلفی دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
به هم ریختگی عاطفی خانواده: خانه باید محل آرامش و امنیت دادن به یکدیگر باشد، همه اعضای خانواده برای رفتن به خانه باید خوشحال و مشتاق باشند تا فرزندان دچار به هم ریختگی عاطفی نشوند.
فشار گروه همسالان: والدین باید با فرزندان خود از هر دوستی دوستتر باشند. کودکان و نوجوانانی که رابطه عمیق و صمیمی با پدر و مادر، برادر و خواهر، پدربزرگ و مادربزرگ، دایی و عمو، خاله و عمه خود دارند جذب بقیه نمیشوند.
رسانه و ماهواره: بیتردید والدین باید روی محتواهای رسانهای که فرزندان خود میبینند و تماشا میکنند کنترل داشته باشند وگرنه با تأثیرپذیری از محتواهای نامناسب، مسیر بلوغ به انحراف کشیده میشود.
اتفاقهایی برای طی مسیر سالم بلوغ
در گذر از کودکی به نوجوانی باید اتفاقهایی بیفتد تا نوجوان مسیر را به سلامت طی کند. از جمله این اتفاقات عبارتند از:
تبدیل تفکر عینی به تفکر انتزاعی: تفکر عینی به فرآیند فکری میگویند که فرد در آن چیزهایی از طریق حواسش دریافت میکند که به طور فیزیکی در اطرافش وجود دارد. در واقع هر چیزی که دیده، شنیده، بوییده یا لمس میشود درحد سطحی آنالیز میشود، ولی تفکر انتزاعی فراتر از ارجاعات فیزیکی است و به دنبال پیامها و تعبیرها میباشد. برای مثال متفکر عینی به درختی سبز که نگاه میکند، میگوید آن یک درخت سبز است، اما متفکر انتزاعی به همان درخت که نگاه میکند فرآیند فکریاش کاملاً متفاوت است. درخت سبز میتواند زنجیرهای از افکار را در متفکر انتزاعی جرقه بزند. مثلاً ممکن است سبز را به آرامش و درخت سبز را به بخشش و سخاوت مرتبط کند. برای تبدیل تفکر عینی به انتزاعی قصه گفتن، کتاب خواندن و ضربالمثلها کمککننده است.
هویتیابی: هویت یافتن پاسخ به این سؤال مهم است: «من که هستم؟» انتخابهای هر فردی نشان میدهد چه چیزهایی برای او ارزش دارد و چه هویتی دارد. تعداد کمی از افراد هویت خودشان را آگاهانه انتخاب و اکثراً از والدین خود پیروی میکنند یا ارزشهای غالب جامعه را میپذیرند. اگر این ارزشها با حقیقت فرد یکسان نباشد، باعث میشود فرد زندگی کاملی نداشته باشد و برعکس، اگر فردی مطابق ارزشها و هویت خود زندگی کند زندگی معناداری دارد و میتواند اهدافش را خودش انتخاب و برای رسیدن به آن برنامهریزی کند.
تکمیل سیستم ارزشی: ارزشهای خانوادگی قوانینی هستند که اعضای خانواده در مورد آن به توافق رسیدهاند. ارزشها معمولاً اخلاقی و معنوی هستند. مانند احترام، صداقت، عفوکردن، مسئولیتپذیری و مذهب.
معنایابی در زندگی: نوجوان در پایان نوجوانیاش باید بداند معنای زندگیاش به خود او مربوط است و خود او باید معنای زندگیاش را پیدا کند. نوجوان باید برای زندگیکردن شوق داشته باشد و بداند رسالتش در زندگی چیست.
بلوغ فکری: نوجوانی که به بلوغ فکری برسد بین احساس و عقل خود تعادل برقرار میکند و به پختگی ذهنی میرسد و اگر در سنین بعد (جوانی) با فردی آشنا و وارد رابطه شود طبعاً فردی است که نظام ارزشی یکسانی با هم دارند و در کنار یکدیگر مسیر سالمی را تا ازدواجی موفق طی میکنند. والدین باید بدانند این مسیر فقط و فقط با صبر و دقت آنها اتفاق میافتد.
*تسهیلگر دورههای فرزندپروری