کد خبر: 1186481
تاریخ انتشار: ۳۰ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۶:۴۰
خوبی تعالیم مولانا در این است که اولاً نقاط درد و درمان را توأمان نشان می‌دهد، یعنی هر کجا انگشت بر دردی می‌گذارد راه برون آمدن از آن درد را هم برملا می‌سازد
حسن فرامرزی

خوبی تعالیم مولانا در این است که اولاً نقاط درد و درمان را توأمان نشان می‌دهد، یعنی هر کجا انگشت بر دردی می‌گذارد راه برون آمدن از آن درد را هم برملا می‌سازد و در ثانی این موضوع را در قالب تجربه‌های ملموس به ذهن مخاطب که احتمالاً در زندگی او دیده و آزموده شده بیان می‌کند. تصور کنید کسی بر لب جوی نشسته و با حرکت پای خود بر بستر آن جوی، آب صافی جوی را گل آلود می‌کند. حال حرکت به سمت صافی شدن آن آب گل آلود از چه جنسی است؟ از جنس آن حرکت یا بیرون آمدن از آن حرکت؟ من جایی نشسته‌ام و با ابزار تشویش می‌خواهم از فضای نگرانی بیرون بیایم. آیا چنین چیزی ممکن است؟ من هر چقدر آن ابزار تشویش را بیشتر به کار بگیرم آن فضای نگرانی را غلیظ‌تر کرده‌ام. دقیقاً مثل کسی که هر چقدر پای خود را در آن جوی تکان می‌دهد بیشتر فضای گل آلود را در آب برمی‌خیزاند. مثل این است که در ذهن و ضمیر من پدیده‌ای جاگیر شده که دو کارکرد دارد. کارکرد اول آن این است که آشوب ایجاد می‌کند؛ کارکرد دوم آن که خطرناک‌تر است این است که وهمی در من ایجاد می‌کند و به من می‌خواهد بقبولاند اگر من می‌خواهم از آن آشوب بیرون بیایم راهی ندارم که به همان پدیده آشوب‌ساز متوسل شوم، در صورتی که توسل من به آن عامل آشوب، عین آفریدن مکرر و چندین باره آن است. سعدی در گلستان می‌گوید: «بزرگی را پرسیدم در معنی این حدیث که اَعدی عدوِّک نَفسُک الَّتی بینَ جَنبَیک. گفت: به حکم آن که هر آن دشمنی را که با وی احسان کنی دوست گردد، مگر نفس را که چندان که مدارا بیش کنی مخالفت زیادت کند.» در این جا سعدی از زبان یک بزرگ به این نکته اشاره می‌کند که هر اندازه ما در بازی‌های نفس غوطه‌ور شویم و امیدوار که روزی با توسل به بازی‌های نفس از آن بازی‌ها بیرون خواهیم آمد امید واهی و بیهوده‌ای را ایجاد کرده‌ایم. درست مثل کسی که پا‌های خود را در آب گل آلود تکان می‌دهد و امیدوار است با تکان دادن بیشتر بتواند روزی فضای صافی در آن گل آلودگی ایجاد کند.
برگردیم به توصیه مولانا: گِل را مجنبان هر دمی تا آب تو صافی شود. اگر در این توصیه مولانا دقت کنید نقطه ثقل درمان حول محور دم می‌چرخد. درست برخلاف بسیاری از مکاتب که راه رهایی را در زمان - دیروز و فردا - می‌دانند و گمان می‌کنند که زمان می‌تواند درد‌ها را درمان کند، اما مولانا دست روی دم می‌گذارد. در واقع از نگاه مولانا بازی‌های نفس در دم شکل می‌گیرد، یعنی هر لحظه ما وارد بازی‌های نفس می‌شویم، بنابراین اگر کسی می‌خواهد از بازی‌های نفس بیرون بیاید راهی ندارد که در لحظه و دم خود را بپاید، دقیقاً مثل کسی که عادت دارد پا‌های خود را در جوی تکان دهد و برای اینکه آب صاف شود راهی ندارد جز اینکه هر لحظه حرکت پای خود و آن شرطی شدگی‌ها را بپاید. همچنان که جای دیگری می‌گوید: صد هزاران دام و دانه است‌ای خدا/ ما چو مرغان حریص بی‌نوا/ دم به دم ما بسته‌ی دام نویم/ هر یکی گر باز و سیمرغی شویم/ می‌رهانی هر دمی ما را و باز/ سوی دامی می‌رویم‌ای بی‌نیاز
در این ابیات نیز مولانا می‌گوید ما دم به دم و لحظه به لحظه در دام می‌افتیم، حتی اگر برای خود باز و سیمرغ باشیم، یعنی حتی انسان‌های بزرگ هم از این حیث در امان نیستند، بنابراین درد در دم است و درمان نیز در دم. مثل این است که در هر گام ما خطر افتادن در دام وجود دارد و اگر نخواهیم در دام بیفتیم راهی نداریم جز اینکه در هر گام مراقب باشیم. این طور بگوییم، ما با یک توده مواجه نیستیم که باید در طول زمان از بین برود. ما با پدیده‌ای مواجه هستیم که در لحظه ساخته می‌شود و اگر مراقبت صورت گیرد در لحظه از بین می‌رود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار