کد خبر: 1159222
تاریخ انتشار: ۰۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۴:۲۰
چگونگی حمایت معنوی از خانواده زندانیان در گفتگو با مریم صف‌آرا، استاد دانشگاه و روان‌شناس بالینی
مریم صف‌آرا، عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا (س)، دکترای روان‌شناسی بالینی و مدیر مسئول مرکز مشاوره «پندار» در گفتگو با «جوان» جامعه را دچار دو آسیب جدی «قضاوت» و «تعمیم‌های نادرست» می‌داند و می‌گوید: یکی از بزرگ‌ترین مشکلات خانواده‌های زندانی که در مشاوره‌ها با آن مواجه هستیم، احساس انزوای ناشی از عکس‌العمل‌های مردم و به دنبال آن کاستی در مراودات انسانی است.
نیره ساری

مریم صف‌آرا، عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا (س)، دکترای روان‌شناسی بالینی و مدیر مسئول مرکز مشاوره «پندار» در گفتگو با «جوان» جامعه را دچار دو آسیب جدی «قضاوت» و «تعمیم‌های نادرست» می‌داند و می‌گوید: یکی از بزرگ‌ترین مشکلات خانواده‌های زندانی که در مشاوره‌ها با آن مواجه هستیم، احساس انزوای ناشی از عکس‌العمل‌های مردم و به دنبال آن کاستی در مراودات انسانی است. صف‌آرا می‌گوید: کلیشه‌های اجتماعی نادرست موجب انزوای خانواده افراد زندانی می‌شود و این افراد ناخودآگاه دچار رفتار‌های دوری‌گزین می‌شوند. دوری از بستر‌های اجتماعی، انگیزه رشد و توانمندی آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده و همین ایجاد بی‌انگیزگی منشأ ناتوانی آن‌ها به عنوان یک شهروند اجتماعی می‌شود. حمایت‌هایی همچون همدلی و همزبانی، استوار نگه داشتن عزت و شأن انسانی، تبیین نقش توکل و توسل و آموزش تاب‌آوری هدفمند و معنادار از جمله مواردی است که می‌تواند به خانواده افراد در بند برای حضور عادی در جامعه کمک کند.

به نظر شما خانواده زندانیان چگونه باید با این فقدان کنار آیند و جامعه در قبال خانواده زندانیان چه وظایفی دارد؟
همیشه و در همه جوامع گروهی از خانواده‌ها یا افراد هستند که نسبت به سایر افراد جامعه، به لحاظ اجتماعی، روانی، معنوی و جسمانی شرایط بحرانی دارند که علت آن به موقعیت‌های متفاوت انسان با توجه به سطح رشد در ابعاد مختلف سلامت بستگی دارد. در چنین گروه‌های خاصی بحران یا ناکارآمدی در یک حیطه بر سایر قسمت‌ها اثر نامطلوب می‌گذارد. همچنانکه در شاکله وجودی یک انسان نیز همین تأثیر و تأثر برقرار است. مثلاً روان‌پریشی یا روان‌رنجوری بر سایر ابعاد سلامت در انسان اثر می‌گذارد. حالا در نظر بگیرید این قانون تأثیر و تأثر متقابل در شرایط بحرانی برای افراد با زمینه‌های فردی- اجتماعی متعادل و متعارف چقدر پیچیده و دل‌آزار می‌شود. در مورد اشخاص و گروه‌های دارای بحران‌های ویژه همچون گروه زندانی‌ها، این رنج مضاعف شده و وضع بحرانی‌تری به خود می‌گیرد، لذا حفظ تعادل شرایط ایشان، مراقبت ویژه، ذکاوت و دقت بیشتری می‌طلبد. به عبارتی از دست دادن پدر یا مادر در شرایط طبیعی رنج و غم زیادی بر فرزندان و بازماندگان تحمیل می‌کند، اما همین فقدان در خانواده‌های زندانیان دوچندان از درد و الم تحمیل می‌کند. در نظام خانواده، فرزندان در هر مرحله از رشد، حتی جوانی، با دو بازوی قدرت در همه ابعاد اعم از بعد روانی، اجتماعی، معنوی و جسمانی رشد می‌کنند؛ قدرت بازوی عاطفی- هیجانی مادر و دیگری قدرت بازوی حمایتی- مدیریتی پدر که اگر هر کدام در شرایط طبیعی از دنیا بروند بر رشد فرزند اثرگذار خواهد بود. حالا هر اندازه نیرو‌های جبران‌کننده فقدان حضور پدر یا مادر را برای پر کردن این نقصان یا نبود‌ها وارد کنیم این خلأ جبران نشده و فشار‌ها بر بازوی دیگر تحمیل خواهد شد. سؤال این است که آیا این یک بازو می‌تواند همه نقش‌ها را متناسب با رشد همه ابعاد به خوبی ایفا کند؟ خیر، پاسخ منفی است، قطعاً نمی‌تواند نقش کامل به جای هر دو بازو ایفا کند. قطعاً در آن مسیر کاستی‌هایی وجود داشته و در نتیجه فرزند متأثر از نبود والدین (پدر یا مادر) کیفیت رشد و سلامتش متفاوت و متغیر خواهد شد. بار‌ها با فرزندی مواجه شده‌ایم که پدرش از دنیا رفته و هنگام مواجهه با تصویر حمایت پدر از فرزند در دوستان و بستگان خویش، دچار حس محرومیت، نداری و ضعف شده و فرایند تحصیلی- رفتاری و شغلی‌اش در جامعه در معرض آسیب‌پذیری زیادی قرار گرفته است. حالا همین درد و غصه روانی را برای فرزندی در نظر بگیرید که فقدان پدر یا مادر برای وی با یک بحران اجتماعی وخیم همراه شده است. او نه تنها از حمایت و رحمت نعمت حضور پدر یا مادر برخوردار نیست، بلکه با فشار اجتماعی ناهنجاری، شبیه پرچسب‌زدن‌های نادرست و غیرمنصفانه مواجه است، لذا این ضریب فشار دو برابری را در تمام ابعاد برای او در نظر بگیرید، آن وقت ببینید که یک فرزند بی‌گناه چگونه از همه طرف و به صورت مضاعف مورد آسیب قرار می‌گیرد، بنابراین در یک خانواده زندانی زمانی که یکی از والدین در بند است، به سبب نبود یکی از بازو‌های اصلی تربیت، از یک طرف در مسیر رشد سالم و جامع فرزندان تأخیر ایجاد می‌شود و از طرفی دیگر بستر برای پذیرش آسیب‌ها در آن‌ها مهیا می‌شود، لذا خروجی تربیتی این خانواده‌ها معمولاً افرادی نیستند که از بلوغ و بالندگی مکفی برخوردار باشند، مگر اینکه یک دست اجتماعی متعهد با یک همنوایی و همدلی ناب، زمینه برخورداری ایشان از حمایت‌های معنوی، اجتماعی و روانی را در یک بستر اجتماعی باز و پذیرنده فراهم کند تا خانواده‌ها از دل این بحران‌ها با طبیعی‌ترین صورت ممکن بیرون بیایند.

نبود الگو‌های اخلاقی و عاطفی در خانواده و همچنین فقدان حضور سرپرست خانواده و قیم چه آسیب‌هایی را به خانواده وارد می‌کند؟ عدم‌حمایت از این خانواده‌ها کدام مشکلات و آسیب‌های اجتماعی را به دنبال دارد؟
در مورد این گروه خاص، نبود الگو‌ها تأخیر و تأثیر را در همه ابعاد رشد و سلامت مضاعف ایجاد خواهد کرد چراکه متأسفانه در باور فرهنگی مردم ما القا شده که این افراد شأنیت‌شان تخریب شده و زیر سؤال رفته است، در نتیجه در شرایط پر از انزوایی که برخاسته از الگو‌های فرهنگی غلط و اشتباه است و نیز به دلیل عدم‌برخورداری از حمایت، ارتباط و تعاملات انسانی‌شان به کمترین مقدار تنزل پیدا می‌کند. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات خانواده‌های زندانی که در مشاوره‌ها با آن مواجه هستیم، احساس انزوای ناشی از عکس‌العمل‌های مردم و به دنبال آن کاستی در مراودات انسانی است. کلیشه‌های اجتماعی نادرست موجب انزوای خانواده افراد زندانی می‌شود و این افراد ناخودآگاهانه دچار رفتار‌های دوری گزین می‌شوند. دوری از بستر‌های اجتماعی، انگیزه رشد و توانمندی آن‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده و همین ایجاد بی‌انگیزگی منشأ ناتوانی آن‌ها به عنوان یک شهروند اجتماعی می‌شود. از یک طرف این فقدان رشد و پیشرفت، زمینه‌های بزه و سایر اختلال‌های فردی و اجتماعی را در آن‌ها هویدا می‌کند (البته که موارد استثنا هم وجود دارد، ولی این اتفاق از این زاویه به وفور دیده شده است) و از طرفی دیگر با عکس‌العمل‌های غلط و عدم‌حمایت از سوی جامعه آن اندازه در انزوای فردی- اجتماعی پیش می‌روند که دچار بیماری اجتماعی می‌شوند، آن هم بیماری‌ای که سخت قابل انتقال است. انزوای فرزند این خانواده، مولد بزه و سایر آسیب‌های فردی و اجتماعی است و فرزندان ما نیز در معرض ابتلا هستند. همچنین انزوای اجتماعی و بی‌انگیزگی ماحصل آن در این افراد باعث خواهد شد زمینه‌های رشدی و مهارتی در باقی مانده‌های وجودی و شخصیتی آن‌ها به سمت ناتوانی کشیده شود. عدم‌حمایت از این گروه، موجب ناهنجاری‌های رفتاری- اجتماعی آن‌ها شده و بدتر از آن شرایط اختلال رفتاری را برای‌شان فراهم می‌سازد. در مورد یک فرد با شرایط عادی وقتی وی را مورد حمایت قرار ندهیم، عکس‌العمل او احساس تنهایی و کسالت یا برخی اوقات احساس خشم است و البته به شکل موقت و محدود، اما فرزند خانواده زندانی چنانچه مورد توجه قرار نگیرد، فکر نمی‌کند که این بی‌توجهی برای مدتی کوتاه است، بلکه آن را دائمی می‌پندارد و به این نتیجه می‌رسد که من دیگر مورد توجه و تفقد نیستم، لذا این نقطه، نقطه عطف سبب‌سازی زمینه بروز ناهنجاری‌های رفتاری- اجتماعی در این افراد است که در حقیقت خود ما مسبب آن بوده‌ایم و به آن دامن زده‌ایم. بی‌تردید هیچ الگوی قابل تعمیمی به لحاظ رفتاری و ژنتیکی برای تعمیم دادن در این خصوص وجود ندارد که اگر پدر به دلیل بلیه و حادثه‌ای دچار ابتلای اجتماعی شد، همسر و فرزندان او هم متأثر از شرایط و جایگاه ناگوار ایشان هستند. این نوع نگرش که پتانسیل تکرار خطا و اشتباه در خانواده فرد زندانی هم وجود داشته و لذا این موضوع قابلیت تکرار دارد، کاملاً غلط است. در موارد بسیاری دیده شده است حتی فرد زندانی که خواسته یا ناخواسته دچار ناهنجاری رفتاری- اجتماعی شده، در شرایط زندان راه رشد و کمال پی گرفته است و عوامل زندان بستر رشد و ارتقای شخصیت وی را با کلاس‌های مهارتی- دینی و قرآنی تأمین کرده‌اند. حالا اگر یک زندانی که خود مرتکب خطا شده است، این قدر قابلیت رشد و کمال دارد، آن هم در بستر زندان، پس چطور می‌توانیم به قدر و جایگاه خانواده وی با تقصیر و کوتاهی بنگریم یا اینگونه به غلط قضاوت کنیم که فرزند یک زندانی چیزی بیش از خود وی نخواهد شد و اینگونه با قضاوت نابجا بر مراقبت و حمایت ایشان تمرکز مجدانه و متعهدانه نکرده و زمینه‌های رشد و بالندگی را در آن‌ها نابود کرده و از این طریق موجد مثلث آسیب فردی- اجتماعی و خانوادگی شویم.

آسیب‌های کلیشه‌های منفی رفتاری با این خانواده‌ها را چگونه باید در جامعه از بین برد و فرهنگ‌سازی در این زمینه چگونه صورت می‌گیرد؟
متأسفانه جامعه ما کم‌و‌بیش درگیر یک بیماری همه‌گیر است که اگر هر کسی هدفمند روی این بیماری متمرکز نشود، به معضلی تبدیل خواهد شد که جامعه را به سمت اضمحلال خواهد برد. آن بیماری «قضاوت کردن» است. ما به جد نیازمند تدوین و آموزش پروتکل‌های رفتاری- معنوی «قضاوت نکردن» برای درونی‌سازی این رفتار هستیم. امروز گفتمان‌های فردی و کارگاهی بسیاری درباره مهارت‌های ارتباطی از قبیل کنترل خشم، تاب‌آوری، مدیریت هیجان و ... وجود دارد، اما به واقع اولین موضوعی که باید نقطه هدف آموزش قرار گیرد، «مهارت قضاوت نکردن» است که تمرکزی هم روی آن وجود ندارد. برخی با زبان بدن، برخی با افکار و برخی هم با زبان و با رفتار قضاوت می‌کنند. ما باید بتوانیم این نقص بزرگ معنوی و اجتماعی را تبدیل به قوت و مهارت کنیم و به جامعه آموزش دهیم. در مرحله بعد شرایط یادگیری مشاهده‌ای را برای دیگران فراهم کنیم. به عبارتی ما باید به قدر پندار و توان خود در حمایت و مراقبت از خانواده زندانی (با تعمیم ندادن غلط و تمییز مواضع از یکدیگر) تلاش کنیم و بدانیم خانواده این فرد، قربانی یک بلیه شده و نیازمند حمایت هستند و الگوی قابل تعمیمی در مورد احتمال بروز خطای مشابه در خصوص خانواده وی وجود ندارد، مگر اینکه ما با نگرش و رفتار‌های اشتباه خود چنین چیزی را در آن‌ها ایجاد کنیم، لذا با این نگرش باید با دستان و زبان حمایتگرانه به سمت آن‌ها بشتابیم و شرایط یادگیری مشاهده‌ای را برای دیگران به سوی دادرسی و اقدام‌های مشابه فراهم آوریم. سرمنشأ این موضوع برمی‌گردد به اینکه هر کسی به زعم خود به این فهم و درک برسد که نگاه انسان‌مدارانه و مسلمان‌مدارانه داشته باشد. قدم بعدی شکستن باور‌های غلط و اشتباه است. باید با تبیین‌های درست راجع به این افراد باور‌های ذهنی اشتباه شکسته شود. باید شیوه درست حمایت از این افراد در مسند اولویتی برنامه‌ریزان قرار گیرد تا خود گامی مؤثر در شکستن باور‌های غلط قلمداد شود. این باور غلط که زندانیان و خانواده آن‌ها در اولویت نیستند، باید شکسته شود، اتفاقاً این گروه به دلیل ضریب آسیب مضاعف در اولویت هستند. در گام سوم نه تنها شرایط را برای نزدیک شدن ایشان به جامعه و ظرفیت‌سازی‌های مؤثر ایجاد کنیم، بلکه باید منزلت انسانی آن‌ها را تکریم کنیم چراکه آن‌ها در شرایطی پرآسیب با ضریب دو برابر به سر می‌برند. این افراد نه تنها از حمایت عزیز خود محروم هستند، بلکه آسیب نگاه‌های پرزخم اجتماعی را نیز با خود حمل می‌کنند و باز سعی در تاب‌آوری و بردباری دارند، لذا شایسته تکریم و تحسین هستند. در گام چهارم باید شناخت جامعه را از «عیب تعمیم دادن نادرست» مبرا کنیم. به جز قضاوت کردن، بیماری دیگر جامعه ما، تعمیم‌های نادرست است. می‌گویند وقتی پدر فردی قاتل بوده از آن پدر فرزند بهتری به عمل نمی‌آید و این تعمیم نادرست عین بیماری است چراکه حتی همان پدر هم که قاتل است، ظرفیت بهتر شدن و بالا بردن جایگاه انسانی خویش را دارد. معلوم نیست هر انسانی چه جایگاهی نزد خداوند دارد، شاید حتی بدترین افراد ساعتی بعد بتوانند به شأن بالای انسانی برسند، بنابراین ما وقتی نمی‌توانیم حتی در مورد شرایط یک زندانی، قضاوتی کنیم و حرفی بزنیم، پس چگونه می‌توانیم در مورد خانواده وی قضاوتی درست داشته باشیم. متأسفانه دیده‌ایم که خانواده‌های افراد زندانی گاهی به دلیل قضاوت و تعمیم‌های نادرست دچار سرنوشت ناگوار شده‌اند. دختری که به دلیل سرنوشت برادر یا پدر خود مورد توجه هیچ خواستگاری قرار نگرفته یا پسری که نتوانسته همسر خوبی برای خود انتخاب کند و نتایج آن منتج به ساختار معیوب اجتماعی می‌شود، زیرا وقتی دختر خود را در معرض توجه و انتخاب افراد مناسب و موجهی نیافت، با عیب و ضعف به خود نگریسته و گمان می‌کند، لزوماً باید با فرد و خانواده‌ای که دچار نقیصه است، ازدواج کند یا فردی را انتخاب کند که یا خود او یا اعضای خانواده‌اش دچار جرمی شده باشند و اینچنین می‌شود که سررشته یک بی‌نظمی شدید اجتماعی که چندین نفر قربانی هم دارد، بیماری «تعمیم‌های نادرست» و «قضاوت‌های بیجا» می‌شود. در گام پنجم بعد از همه این موارد باید دست این خانواده‌ها را با توجه، مهر و محبت و با باور عمیق اسلامی و انسانی بگیریم و آن‌ها را به سمت موقعیت‌ها و شرایط مناسب اجتماعی رهنمون شویم تا نه تنها منزوی نشوند بلکه بتوانند از تمام پتانسیل‌ها و ظرفیت‌های روانی خود برای رسیدن به سازندگی و بالندگی استفاده کنند.

شیوه‌های حمایت‌های معنوی به خصوص برای خانواده‌هایی که کودک و نوجوان دارند، در چنین خانواده‌هایی چگونه باید باشد؟
وقتی دست این خانواده‌ها را برای باقی ماندن در جامعه و منزوی نشدن گرفتیم، با درد‌های روحی و روانی آن‌ها نیز همدلی کنیم. صرف دست‌گیری کافی نیست، آن‌ها یک درد روانی و غصه درونی دارند که این غصه درونی باید التیام پیدا کند و از این رو نیازمند همدلی مشفقانه عاری از ترحم هستند، یعنی پذیرش آن‌ها بر اساس ترحم نباشد و این را در نظر داشته باشیم که شاید ما هم روزی دچار غمی و مشکلی شویم. همزبانی مورد دیگری است که باید غیرمترحمانه و عزتمندانه در مورد این خانواده‌ها صورت پذیرد. در برخورد با این افراد در همه مراحل باید نگاه خود را تصحیح کنیم، کلیشه‌های غلط را بشکنیم و با نگاهی کاملاً عزتمندانه با آنان همکلام شویم. بعد از همدلی و همزبانی، اصل بسیار مهم دیگر استوار نگه داشتن عزت و شأن انسانی آنهاست. باید کمک کنیم تا دچار خودتحقیری و خودتخریبی نشوند. ما به عنوان جامعه باید کمک کنیم بام عزت این افراد در چنین شرایط سختی حفظ شود. عامل بعدی تبیین نقش توکل و توسل برای این افراد است. این افراد باید یاد بگیرند که از عوامل فرامادی و فراروان‌شناختی کمک بگیرند. مؤلفه‌ها و عوامل غیرمادی و فرادنیوی کمک خواهد کرد تا این افراد پایداری خود را حفظ کنند. برای آن‌ها این مسئله را تشریح کنیم که اصالت‌شان آسیب ندیده و صرفاً دچار یک بحران و آسیب خانوادگی شده‌اند. با تبیین درست این موضوع بار اضافی مشکل در ذهن آن‌ها از بین می‌رود. در واقع باید آن‌ها را به این درک برسانیم که اصالت آن‌ها تخریب نشده و به قول معروف از اسب افتاده‌اند نه از اصل. مورد پایانی اینکه به آن‌ها تاب‌آوری جمیل و با معنا (هدفمند) آموزش داده شود. تاب‌آوری با معنی و هدفمندی که غایت متعالی در خود نهفته داشته باشد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار