شهيد كمال شيرخاني كه 14 تيرماه 1393 در كسوت يكي از مدافعان حرم امامينعسكريين در شهر سامرا به شهادت رسيد، يكي از همين مجاهدان است كه در طول زندگي 38 ساله خود به فراگيري قرآن مجيد اشتغال داشت و آموختههاي خود را نيز به كودكان و نوجوانان زادگاهش، يعني منطقه لويزان كوچك آموزش ميداد. متن زير برگرفته از گفتوگوي ما با مادر، خواهر و همسر شهيد است كه تقديم حضورتان ميشود.
فرزند صالح
لواسان كوچك منطقهاي در شمال غرب تهران است كه مردمانش به دينداري و پيروي از نظام اسلامي شهرت دارند. در گوشهاي از اين منطقه قديمي و سنتي مرحضه احيايي مادر شهيد كمال شيرخاني همچنان چشم به راه آمدن فرزند شهيدش از سفري است كه گفته بود به زودي از آن باز خواهد گشت. اما كمال براي يكبار هم كه شده بدقولي كرد و اينگونه است كه مادر از نبود فرزندش ميگويد:«كمال سال 1355 به دنيا آمد. گل سرسبد خانهمان بود و هوش و فعاليت زيادي داشت. هروقت از تلويزيون قرآن پخش ميكردند، مينشست پاي آن و سعي ميكرد شيوههاي قرائت را ياد بگيرد. آنقدر به قرآن و احكام علاقه داشت كه تند و تند از روي برنامه يادداشت برميداشت و در دفترچههايش جمع ميكرد. من دقيقاً نميدانستم چكار ميكند. اما از اينكه فرزند صالحي داشتم كه اينقدر به يادگيري قرآن علاقه داشت، از ته دل خوشحال بودم.
كمال هميشه احترام من و پدرش را نگه ميداشت. بعدها كه بزرگتر شد و از طرف كارش به اصفهان مأمور شد، به من قول داده بود نگذارد غم دوري بكشم و هر هفته رنج راه را به جان ميخريد تا به من سربزند و نگذارد دلتنگش شوم. واقعاً اين بچه دل خدايي داشت.»
كمال شيرخاني در كنار فراگيري علوم مختلف قرآن كريم اعم از قرائت و تجويد، به خاطر عشق و علاقهاي كه به اهل بيت(ع) داشت، به فراگيري مداحي نيز ميپرداخت و مادر به ياد ميآورد روزهايي كه فرزندش برايش مداحي ميكرد و از او ميخواست صدايش را ارزيابي كند. مادر شهيد ميگويد:«كمال صداي خوبي داشت. سوزي در مداحياش بود كه از عشق و علاقهاش به امام حسين(ع) و اهل بيت نشئت ميگرفت. خيلي وقتها تمرين مداحي ميكرد و از من ميخواست بگويم صدايش چطور است. چه داشتم به او بگويم؟ وقتي ميديدم اين جوان اينقدر عاشق امام حسين(ع) است حرفي براي گفتن نداشتم جز آنكه بگويم صدايش هرچه است سوزش را از عشق به مولايش حسين(ع)هديه دارد.»
آمر به معروف
بررسي زندگي شهيد شيرخاني نشان ميدهد كه توجه به امر به معروف و نهي از منكر يكي از ويژگيهاي بارز او بوده است. اين صفت بارز كه مورد تأكيد دوستان و اعضاي خانوادهاش است گاه باعث ميشد كمال به دردسر بيفتد و يكبار نيز از سوي تعدادي از اوباش محله مورد ضرب و شتم قرار ميگيرد. جميله شيرخاني خواهر بزرگتر شهيد در اين رابطه ميگويد:«كمال هميشه به ما كه خواهرش بوديم توصيه حجاب ميكرد. البته ما خانواده مذهبي هستيم و حجاب در خانواده ما رعايت ميشود. اما برادرم كمال جوان غيرتي بود و خيلي روي اين مسائل حساسيت داشت. من گاهي با او سر اين مسئله بحث ميكردم. اما او استدلال ميآورد كه اگر خدا از ما خواسته مراقب مسائل دينيمان باشيم، ما هم وظيفه داريم كه همديگر را به رعايت اصول دعوت كنيم. وقتي هم كه به شهادت رسيد، من از شدت ناراحتي ميخواستم فرياد بزنم. اما دختر شهيد جلو آمد و گفت: عمه جان پدرم وصيت كرده نبايد صداي ما را نامحرم بشنود.» اعظم اسفندياري همسر شهيد نيز ميگويد:«كمال روي امر به معروف و نهي از منكر حساسيت خاصي داشت. گاهي در ماشين بوديم و ميديد خانمي حجابش را رعايت نميكند، ولو شده با زدن بوق سعي ميكرد او را متوجه اشتباهش كند. ميگفتم كمال جان او كه متوجه نميشود تو براي چه بوق ميزني. ميگفت اگر اهل باشد خودش متوجه ميشود.»
معلم قرآن سبو كوچك
«مسجد سبو كوچك» همان مكاني كه در دروان كودكي شهيد كمال شيرخاني محلي براي تعليم و تربيت او بود، در سالهاي پاياني عمر شريفش به محفلي براي آموزش قرآن به كودكان و نوجوانان از سوي شهيد تبديل شده بود. هرچند به خاطر مسائل كاري و مأموريتهايي كه پيش ميآمد شهيد شيرخاني وقت كمي براي حضور در خانه داشت، ولي از فرصتهاي پيش آمده به نحو احسن استفاده ميبرد و با جمع كردن بچههاي 7- 6 ساله به آنها قرآن آموزش ميداد.
همسر شهيد ميگويد:«كمال سعي ميكرد با آموزش سورههاي كوچك قرآن به كودكان آنها را از دوران خردسالي با قرآن و مسائل ديني آشنا كند. در خانه هم به فرزندانمان محمدحسين و فاطمه قرآن ياد ميداد. محمد حسين سن كمي دارد، اما با فاطمه كه الان 11 سالش شده، قرآن و احكام كار ميكرد و مشوقش در حفظ و قرائت قرآن بود.»
شبستان مسجد سبو كوچك ساليان سال با صداي كمال شيرخاني عجين شده بود. جوان سربهزيري كه پس از هر نماز جماعت در مسجد ميماند و به قرائت يك جزء از كلام الله مجيد ميپرداخت. گلدستههاي مسجد شهادت ميدهند كه صوت اين قاري شهيد، هنوز هم در فضاي ملكوتي مسجد ميپيچد و كلامالله را در شبستان آن انداز ميكند.
جراحت در سوريه شهادت در عراق
وقتي موضوع تعرض سلفيها به مرقد حجربن عدي در سوريه پيش آمد و ادعاي آنها براي تعرض به حرم حضرت زينب كبري(س) خون جوانان شيعه سراسر جهان را به جوش آورد، شهيد كمال شيرخاني يكي از همين جواناني بود كه داوطلبانه راهي سوريه شد تا به عنوان محافظ حرم آل الله به نبرد با سلفيها بپردازد.
به اين ترتيب شهيد شيرخاني چندين ماه در سوريه ميماند و در درگيري با گروههاي سلفي چون داعش از ناحيه پا مجروح ميشود. بعد از آن او در 25 فروردين ماه سال 93 به ايران برميگردد و چون از حساسيت مادرش در مورد خودش مطلع بود، عنوان ميدارد كه تصادفي جزئي كرده است و مجروحيتش را مخفي ميكند.
اندكي بعد موضوع هجوم تكفيريهاي داعش به كشور همسايهمان عراق همگان را متعجب ميسازد. احتمال حمله سلفيها به سامرا به عنوان مدفن دو تن از امامان شيعه مجال ماندن را از شهيد شيرخاني ميگيرد. او پس از دو ماهونيم حضور در ايران، دوباره آهنگ رفتن ميكند. اين بار كمال عازم عتبات عاليات ميشود تا پس از زيارت قبور مقدس امام علي، امام حسين و حضرت ابوالفضل عباس (ع) براي پاسداري از حرم امامان عسكريين(ع) رهسپار سامرا شود.
در اين زمان كه چند روزي از شروع ماه مبارك رمضان گذشته بود، مسجد سبوي كوچك خود را از صوت قرآن كمال شيرخاني خالي ميديد. اما كمي آن سوتر مرقد مطهر امام حسن عسكري(ع) و امام جواد(ع) شاهد راز و نيازهاي شيرمردي بود كه براي حراست از حرم آلالله كمر همت بسته بود.
كمال شيرخاني در يكي از آخرين تماسهاي خود با خانواده از سلامت خود خبر ميدهد اما او كه هفتم تيرماه راهي عراق شده بود، تنها يك هفته بعد در 14 تيرماه 1393 در درگيري با گروهك منحوس داعش به شهادت ميرسد و پيكر مطهر اين قاري قرآن و مداح اهل بيت دو روز بعد به ميهن اسلاميمان باز ميگردد. روحش شاد و يادش گرامي باد.