در ابتدا بد نیست از اهمیت و ضرورت تعلیم و تربیت شروع کنیم.
آموزشوپرورش یکی از ارکان مهم جوامع بشری است که در سایه فعالیتهای آن، انسانها رشد میکنند و باعث پیشرفت و توسعه جامعه خود میشوند. یادگیری برای خواندن و نوشتن، اولین گام برای فراگیری علوم و فنون مختلفی است که میتواند انسانها و جوامع آنها را به مقاصد و اهداف ارزشمندی سوق دهد که البته هر یک از جوامع انسانی دارای فرهنگ و آیین خاصی هستند و از لحاظ شکل و محتوا، دارای تفاوتهایی نیز میباشند. هرچند آموزشوپرورش میتواند فرهنگساز نیز باشد، اما اغلب، فعالیتهای آموزشی و پرورشی بر بستر فرهنگ و اجتماع صورت میگیرد و متأثر از عناصر هویتبخش فرهنگی هر جامعهای طراحی و اجرا میشود. وقتی روند شکلگیری نظام آموزشوپرورش کشورهای مختلف را مورد بررسی قرار میدهیم، به این نتیجه میرسیم که مباحث مؤثر فرهنگی و اجتماعی در طراحی و مهندسی سازههای شکلی و محتوایی آنان نقش مؤثری داشته است و سیر تحولات مرتبط با نظامهای مذکور نیز متأثر از باورها و اعتقادات آن جوامع قرار میگیرد. با بیان این مطالب میخواهم بگویم که در شکلگیری نظام آموزشوپرورش، به جای فرار از واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی جامعه، باید به پذیرش سازوکارهای مربوط به بسترهای فرهنگی و اجتماعی روی بیاوریم و از هجوم باورها و اعتقادات غلط وارداتی، جلوگیری کنیم، هرچند شناسایی، بررسی و پذیرش الگوهای موفق جهانی، هیچ منافاتی با موضوع مورد بحث ما نخواهد داشت. فرهنگ و تمدن ایرانی- اسلامی کشورمان نیز به عنوان یکی از اصلیترین بسترهای موجود در مسیر شکلگیری نظام آموزشوپرورش ما قرار دارد که گاهی در طول زمان، متأثر از الگوهای دیگر کشورها بوده است و باید دید، نسبت اثرات مثبت و منفی بر آن تا چه میزان بوده است.
موفقیت آموزشوپرورش در یک نظام اجتماعی وابسته به چیست؟
اگر بخواهیم دو واژه آموزشوپرورش را با دقت بیشتری مورد مطالعه قرار دهیم، به طور طبیعی به این باور میرسیم که هیچ یک از این واژهها به تنهایی نمیتوانند در پیشرفت و توسعه جامعه کارساز باشند و افراد درون جامعه را به رشد واقعی برسانند بلکه سازوکار کاملی باید طراحی شود و به اجرا برسد که هم آموزش و هم پرورش را به انجام برساند. تعلیم و تربیت نیز دو واژه معادل واژههای آموزشوپرورش هستند که مورد کاربرد قرار دارند. تعلیم یعنی آموزش دادن و تربیت به معنای پرورش دادن است. نقدی که هماکنون بر آموزشوپرورش کشور ما وارد است اینکه چرا در افزایش توان مدارس برای تحقق فرهنگ ایرانی- اسلامی نتوانسته است با موفقیت بیشتری عمل کند؟ به راستی اشکال کار کجاست که تهاجم فرهنگهای مخرب آموزشی و پرورشی وارداتی تا حدود زیادی توانسته است آسیبهای فراوانی بر ما وارد کند؟ آیا تعلیم و تربیت ما ناقص و ناتوان است یا نظام آموزشوپرورش ما ناکارآمدی دارد؟ برای پاسخگویی به این پرسشها یک مثال میزنم. تصور کنید یک فرد ادعا میکند من خوشنویس هستم و از انجمن خوشنویسان ایران مدرک عالی و ممتاز دارم و شما از او میخواهید که ادعای خود را به اثبات برساند. او از شما یک میز، قلم، کاغذ و جوهر تقاضا میکند و شما نیز تقاضای او را اجابت میکنید. زمانی که او در حال نوشتن است، شما میز او را به لرزش درمیآورید و به طور طبیعی دستخط او زشت میشود و شما به او میگویید که ادعای شما واهی بوده است. او در دفاع از خود چنین میگوید: من زمانی میتوانم ادعای خود را به اثبات برسانم که میز، دارای ثبات باشد، وگرنه هیچ خوشنویسی نمیتواند روی میزی که در حال لرزش است، ادعای خود را در عمل به اثبات برساند. آیا پاسخ او منطقی نیست؟ موفقیت آموزشوپرورش زمانی خواهد بود که بسترهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارای ثبات وجود داشته باشد و در غیر این صورت نباید انتظار داشته باشیم نظام تعلیم و تربیت با موفقیت کامل عمل کند.
نیازهای امروز دانشآموزان فراتر از کتب آموزشی به چه مواردی بستگی دارد؟
همانگونه که گفتم آموزشوپرورش بسترساز نیز است و زمینههای لازم برای داشتن ثبات را فراهم میکند، اما سرعت آن در مقایسه با میزان انتظارات، کند و آهسته است. تأسیسات، تجهیزات و خدمات، سه رکن اصلی نظام آموزشی و پرورشی و امر تعلیم و تربیت هستند که باید در سطح استانداردهای قابل قبول وجود داشته باشند تا ما شاهد عملکرد موفقیتآمیز دستاندرکاران آموزشوپرورش کشورمان باشیم و حال باید ببینیم که آیا استانداردهای مورد بحث ما وجود خارجی دارند؟
برسیم به نقش معلم و تأثیری که او میتواند در موفقیت نظام آموزشوپرورش و دانشآموزان داشته باشد.
تردیدی وجود ندارد که معلم به عنوان الگوی دانشآموز قرار میگیرد و قبل از آنکه دانشآموز به گفتار آموزشی معلم گوش فرادهد، به آراستگی ظاهری و کردار معلم توجه میکند، بنابراین منظومه شخصیت معلم بر چگونگی شکلگیری شخصیت دانشآموز تأثیر دارد و باید توجه داشت که همه عواملی که در نظام شخصیتی معلم دخالت دارند، بر شخصیت دانشآموز نیز اثرگذار خواهند بود. معلم، نقش ارزنده و چشمگیری در تعلیم و تربیت و موفقیت نظام آموزشوپرورش دارد، اما آیا اگر زندگی یک معلم دارای ثبات نباشد، او میتواند موفق و باثبات عمل کند؟ عناصر هویتبخش ثبات در زندگی یک معلم چیست؟ در کابینه دولت، وزارتخانههای مختلفی وجود دارند که در میان آنها، وزارت آموزشوپرورش یکی از آنهاست. اگر همه وزارتخانهها درست و با موفقیت وظایفشان را به انجام برسانند، آنگاه وزارت آموزشوپرورش نیز خواهد توانست با موفقیت هر چه بیشتر، رسالت خود را به انجام برساند. همه انتظار دارند وزارت آموزشوپرورش با موفقیت عمل کند، درست مانند اینکه همه انتظار دارند یک خوشنویس، زیبا بنویسد، اما همه، این احساس مسئولیت را ندارند که باید قلم، کاغذ و جوهر استاندارد و همچنین میز دارای ثبات و بدون لرزش را در اختیار فرد خوشنویس قرار دهند و به نظر میرسد تا زمانی که سایر وزارتخانههایی که مسئولیت ایجاد و برقراری ثبات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور را بر عهده دارند، درست و با موفقیت عمل نکنند، نباید انتظار داشته باشیم وزارت آموزشوپرورش بتواند درست و با موفقیت عمل کند. زمانی میتوانیم شاهد ارائه خدمات آموزشی و پرورشی مفید، مؤثر و باکیفیت باشیم که توانسته باشیم تأسیسات و تجهیزات آموزشی و پرورشی مورد نیاز را با کیفیت و در سطح استاندارد فراهم سازیم و در غیر این صورت چنین خواستهای، دور از دسترس به نظر میرسد. معلمان ما باید این توانمندی را داشته باشند که فرهنگ ایرانی- اسلامی را در نسلهای آینده ساز درونی کنند. یکی از وظایف و مأموریتهایی که آموزشوپرورش بر عهده دارد این است که دانشآموزان را انسانهایی آگاه به بار آورد تا آنها در مراحل پس از دوران دانشآموزی بتوانند با فراگیری علوم و فنون مختلف مورد نیاز جامعه، عامل رشد، توسعه و پیشرفت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جوامع خود شوند. بیتردید در این جریان و راستا، تعالیم اسلامی نیز با کیفیت بالا از سوی دانش آموزان فرا گرفته خواهد شد و ما به نتایج استاندارد و قابل قبولی دست خواهیم یافت. نکته حائز اهمیت این است که فرهنگ اسلامی بیش از هزارو ۳۰۰ سال در کشور ما ریشه دارد و از گذشتههای دورتر از آن نیز فرهنگ و تمدن ایرانی جریان داشته و دارد و بسیار نیکو خواهد بود اگر ما در آموزشوپرورش خود به هر دو فرهنگ توجه کافی داشته باشیم. آموزهها و مؤلفههایی را که مربوط به دو واژه ایرانی- اسلامی است، باید با دقت در کالبد برنامههای آموزشی و پرورشی بگنجانیم تا هنگام هجوم فرهنگهای وارداتی مخرب، نظام دفاعی کارآمدی را در مقابل تهاجم فرهنگی داشته باشیم.
در عصری هستیم که با واژه فناوری تعریف میشود. آیا میتوان نظام تعلیم و تربیت را فارغ از این پدیده دید؟
امروزه دانشآموزان و معلمان با پدیدههای نوظهور فناورانهای روبهرو هستند که با دورههای گذشته قابل مقایسه نیست و تصمیمگیران، مدیران و دستاندرکاران امور مربوط به آموزشوپرورش دیگر نخواهند توانست با دانایی و توانایی گذشته از پس نیازهای امروزی برآیند و باید در زمینههای علمی، آموزشی و پژوهشی مرتبط با این پدیدهها تلاش و کوشش بیشتری داشته باشند. این پدیدهها و محصولات مربوط به آن، واقعیتی انکارناپذیر و غیرقابل برگشت است و با برخوردهای غیرعلمی و تخصصی با آن نمیتوان امور تعلیمی و تربیتی را راهبری و مدیریت کرد؛
و سخن آخر...
اگر بخواهیم یک نظام آموزشوپرورش مبتنی بر فرهنگ ایرانی- اسلامی داشته باشیم تا در سایه فعالیتهای آن بتوانیم با موفقیت، افراد جامعه را تحت تعلیم و تربیت درست و منطقی قرار دهیم، باید بارهای مسئولیتی این نظام را مابین دستگاهها و وزارتخانههای دیگر تقسیم کنیم و همه مسئولیتها را متوجه وزارت آموزشوپرورش نسازیم.