پدرش كارمند راهآهن تبريز بود و از آنجايي كه به هنر اهميت ميداد بچهها را به انجام آن تشويق ميكرد. برادر بزرگترش داوود، جديتر از بقيه خواهر و برادران نقاشي ميكرد و نهايتاً هم نقاش معروفي شد. برادر ديگرش حبيب هم با آنكه صنعت خواند، باز هم نقاشي را دوست داشت و نقاشي ميكشيد. خواهرش فاطمه هم بعدها مجسمهساز معروفي شد. كلاس پنجم ابتدايي بود كه منظرهاي كشيد و معلم از آن خوشش آمد، همين مسئله باعث ورودش به هنرستان شد و از سال دوم هنرستان به تهران آمد و در هنرستان پسران تهران به تحصيل پرداخت و بعد وارد دانشكده هنرهاي تزئيني تهران و با درجه فوقليسانس فارغالتحصيل شد و در موزه هنرهاي معاصر و فرهنگسراي نياوران به عنوان كارشناس هنري به فعاليت پرداخت و پس از بازنشستگي در سال ۱۳۸۴ نگارخانه هور را افتتاح كرد. با يعقوب امداديان به عنوان يكي از هنرمندان پيشكسوتي كه اداره يك گالري را برعهده دارد در رابطه با نقش گالريداران در شكلگيري مسير هنري جامعه به گفت وگو نشستيم.
در ابتدا بفرماييد تعريفتان از هنرمند چيست؟
هنرمند كسي است كه بتواند آن مقدار شناختي كه از هنر به دست آورده را با انديشههاي خود تركيب كرده و اثري را خلق كند كه بر ذهن بيننده تأثيرگذار باشد. در اين ميان هم دانشكدهها و مراكز هنري در حقيقت الفبايي از هنر و نقاشي را آموزش ميدهند و در مورد وسيله، تكنيكها و نوع نگاه كردنها صحبت ميكنند، در حقيقت آرتيست بودن به دانشكده رفتن و نرفتن نيست. آدم اين مطالب را چه در دانشكده بفهمد يا هنرستان فرقي نميكند، در هر صورت ميتواند هنرمند باشد.
و شما چطور مسير هنريتان را پيدا كرديد؟
به نقاشيهايم كه نگاه كنيد ميبينيد هيچگاه يكدفعه از جايي به جايي نپريدهام. من از رئال كار كردن طبيعت شروع كردهام و بعد با تراوشات مغزي خود تغييراتي داده و عصاره طبيعت را به تصوير كشيدهام. كارهاي من در حقيقت آبستره به آن معنا نيست، يك بارقههايي از طبيعتي است كه خلاصه شده. در واقع طبيعتي است كه زوائدش كنار گذاشته شده و آن شيره اصلياش نمود پيدا كرده. با اين تفكر كه به بيننده در حقيقت چيزي را بدهم كه از طبيعت گرفته و با تفكرات خود تركيب كرده و به نمايش گذاشتهام. در حقيقت شيوه و شگردي كه من كار ميكنم از علاقه و حسي كه من نسبت به طبيعت دارم سرچشمه گرفته شده كه اين مسئله برميگردد به دوران كودكيام كه در يك فضاي سرسبز زندگي كردهام. در دامن طبيعت بودن بالاترين لذت براي من بود.
گالري هور را چند سال است كه داير كردهايد؟
اين گالري شش سال و چند هفته است كه داير شده است. البته من قبلاً در موزه هنرهاي معاصر كارشناس ارشد هنري و معاون و برنامهريز موزه بودم و انتخاب آثار نمايشگاهها با بنده بود، بنابراين به نحوي از گذشته با كاركرد گالريداري آشنا بودهام.
چطور شد كه به سمت گالريداري كشيده شديد؟
از آنجا كه تحصيلاتم هنر بوده هميشه به كار هنري علاقهمند بودهام، از همين رو هم وقتي تحصيلاتم تمام شد در فرهنگسراها و موزهها مشغول به كار شدم. بعد از بازنشستگي در حقيقت براي اينكه كارم ادامه پيدا كند، از روي علاقهاي كه داشتم اين گالري را داير كردم و انگيزهام صرفاً به اين دليل كه خيليها مجوز گالري ميگيرند نبود، چون بسياري از افراد هستند كه چنين مجوزي را ميگيرند اما گالريدار نيستند. در همين شهر تهران از نزديك ۲۰۰ و خردهاي گالري شايد ۱۰ يا ۱۵ گالري وجود دارد كه ميتوان گفت كه به صورت حرفهاي گالرياند و فعاليت گالريوار دارند. بقيه گالريها در حقيقت هر از چند گاهي نمايشگاهي ميگذارند آن هم هر چه كه دستشان بيايد را به نمايش ميگذارند و هدف و برنامه خاصي براي فعاليتشان ندارند.
انگيزه شما چه بوده؟ ميخواستيد در اين ميان حركت درستي را به نمايش بگذاريد يا نواقصي را ميديديد كه. . .
من معتقدم گالريداري ضمن اينكه يك بيزنس است يك كار فرهنگي هم است، اما اكثر گالريدارها جنبه بيزنسي كار را در نظر ميگيرند و جنبه فرهنگي كار برايشان اهميتي ندارد، از طرفي آن عدهاي هم كه برنامه فرهنگي براي گالريشان دارند هيچ خط و سير مشخصي را طي نميكنند. به نظر من گالريدارها بايد تخصصي كار كنند، يك روز نمايشگاه جواهرات نگذارند و فردا مبلمان و پسفردا نقاشي و مجسمه، گالري حتماً بايد يك رشته خاصي را دنبال و يكسري از آرتيستهاي خاص را شناسايي كرده و دنباله كار آنها را بگيرد و برنامهريزي كند تا كارهاي آن هنرمندان به يك جايي برسد.
يك گالري اصولي داراي چه ويژگيهايي است؟
به نظر من گالري سه ويژگي دارد. ابتدا از نظر فرهنگي، بايد گفت يك گالريدار بايد يك فرد فرهنگي بوده و با هنر آشنا باشد، دوماً يك گالريدار بايد يك بيزنسمن خوب باشد، سوماً گالريدار روابط عمومي خوبي هم بايد داشته باشد، يعني اين سه ويژگي روابط عمومي، بيزنس و شناخت هنر ميتواند يك گالري را از هر لحاظ تكميل كند كه اين مسئلهها در گالريدارهاي تهران كمتر ديده ميشود و اگر هم ديده شود به تعداد انگشتشماري است.
مسئله اين است كه امروزه گالريدارهاي بسياري را ميتوان ديد كه شناختي از هنر و هنرمند ندارند.
بله، اين مسائل هم وجود دارد. يكي از نكاتي كه به آن اشاره شد اين است كه يك گالريدار بايد شناخت هنري داشته و علاوه بر آن مشاوراني هم بايد داشته باشد كه جنبه شناخت هنري را بتوانند خوب پوشش دهند.
گالريداري در كشورهاي ديگر چگونه است؟
در همه دنيا گالريها اكثراً مشاوراني داشته يا خودشان در حقيقت شناختي از هنر جامعه خود و دنيا دارند.
اين شناخت چه حاصلي دارد، براي آناليز كردن آثار است يا ارزيابي اينكه چه هنرمندي آينده هنري بهتري خواهد داشت؟
آن يك جنبهاش است، گالريدارها در حقيقت بايد شناخت هنري داشته باشند كه دريابند يك كار باارزش كدام است و از طرفي يك اثر هنري اصولاً چرا باارزش است و اثر ديگر چرا ارزش كمتري دارد. كارشناسان بايد به تاريخ هنر كشور خود و دنيا آشنا باشند و بدانند كه اصول و روند هنر و خاستگاهش كدام است.
خريد و فروش آثار در گالريها به چه صورت است، آيا گالريدار وظيفه دارد از آثار به نمايش گذاشته شده حتماً خريداري كند؟
نه، گالريدار چنين اجباري ندارد. گالريدار به نفعش است كه بازاريابي كند و آثار نقاشي نمايشگاهش را بفروشد چون منافعش در اين مسئله است كه آثار نمايشگاهش به فروش برسند.
و اگر آثار فروش نرفتند؟
اگر فروشي نداشته باشد مسلماً به ضررش است چون خوب نتوانسته آثار را ارزيابي كند كه مي تواند مخاطبي را جذب كنند يا نه.
پس يك گالريدار بايد موقعيتشناس خوبي هم باشد و آثار كسي را به نمايش بگذارد كه در آن سود باشد،اين موقعيتشناسي در انتخاب آثار هنرمندان به چه صورت است؟
به هر حال اگر دغدغه يك فرد گالريداري درست باشد آن آرتيستي را كه آيندهدار است انتخاب ميكند، آرتيستي كه آثارش مطمئناً پيگير بودنش در عرصه هنر را نشان ميدهد. آثاري كه نشاندهنده اين است كه اين فرد به دنبال مدهاي زودگذر روز نيست و به دنبال خلق اثري نيست كه امروز مد و فردا فراموش ميشوند!
امروزه بسياري از آثاري كه در گالريها به نمايش درميآيد جزو همين آثاري هستند كه به گفته شما امروز مد و فردا فراموش ميشوند.
بله، يكسري از جوانان هستند كه در حقيقت ميتوان گفت جوگير ميشوند و كارهايي را انجام ميدهند كه بعد از يك مدت كه از نمايشگاه گذشت فراموش خواهند شد. در اين ميان عدهاي هم وجود دارند كه بازاري براي فروش آثارشان پيدا نميكنند و دلسرد ميشوند و كار هنري را رها ميكنند. اين گالريدارها هستند كه بايد هوشيار باشند تا بتوانند هنرمند و اثرش را سرپا نگه دارند و از هنرمندي كه اثرش رو به جلو است و ارزش دارد حمايت كنند.
در همين فضاي فرهنگسازي و مسير دادن به هنرمندان گالريداران نقش مؤثري ايفا ميكنند و با حمايت و به نمايش گذاشتن يك سري آثار باعث ميشوند مسيري در فضاي هنري به وجود بيايد.
بله، هر گالريدار يا هر كارشناس هنري كه در گالري است، بالاخره بايد راهي را در پيش بگيرد و ديدگاهي داشته باشد. مثلاً گالري هور روي هنر معاصر كار ميكند و اصولاً با آثار كلاسيك، خوشنويسي يا گرافيك كاري ندارد و صرفاً در آن آثار نقاشي يا مجسمه دوران مدرن به نمايش گذاشته ميشود.
به نظر من گالريها بايد حرفهاي عمل كنند و مثلاً اگر يك گالري روي آثار كلاسيك كار ميكند خيلي جالب و خوب است كه برود دنبال اين نوع آثار و بتواند در اين راه مشتريان خاص خود را پيدا كند.
جوانان براساس شور جواني كه دارند به دنبال خلق آثارشان هستند اما در اين ميان گالريهايي هم هستند كه از اينگونه آثار حمايت كرده و خواسته يا نا خواسته اين هنرمندان جوان را براي خلق اينگونه آثار تشويق ميكنند! اين امر موجي را در شكلگيري خطي هنري به وجود ميآورد ...
اصولاً هنر بعد از اينكه خلق ميشود زندگي و سرنوشت خاص خودش را پيدا ميكند بنابراين شامل چرخه عرضه و تقاضاي موجود در بازار ميشود. اگر كاري خوب باشد حال چه اثر يك هنرمند جوان باشد يا نه يك هنرمند پيشكسوت راه خودش را در مسير هنري كشور باز ميكند و ادامه پيدا خواهد كرد اما اگر اثر موفقي نباشد همانطور كه اشاره كردم با يك نمايشگاه فراموش شده و آن تفكر از بين ميرود.
گالريدار بايد هوشيار و دانا باشد و شناخت هنري داشته باشد تا بفهمد چه اثري ماندگار است و چه اثري ماندگار نيست يا اينكه چه هنرمندي از روي هوس اثري را خلق كرده و چه هنرمندي اثري را از روي علاقه و ايمان به وجود آورده است.
خصوصيات معماري يك گالري مناسب كدام است؟ يك واحد آپارتمان هم ميتواند يك گالري باشد .چيزيي كه اين روز ها بسيار ديده مي شود.
گالري فضايي است كه اثري هنري بايد بر ديوارش نمود پيدا كند. بايد نورپردازي درست داشته و از نظر رفت و آمد در دسترس باشد. نميتوان در طبقه دهم يك ساختمان گالري را افتتاح كرد و ادعا كرد كه گالري حرفهاي است. اين مسئله مانند اين است كه يك واحد مكانيكي را در طبقه دوم يك ساختمان قرار دهيم! طبيعي است كه اين مسئله شدني نيست.
از طرفي هر صنفي يك اتحاديهاي دارد، آيا گالريدارها هم صنف مشخصي دارند؟
متأسفانه گالريدارها اتحاديه خاصي ندارند و از طرفي ارتباط گستردهاي هم با هم ندارند. اما اگر ارتباط گسترده و صنف داشته باشند ميتوانند مشكلاتشان را به راحتي حل كنند.
چه مشكلاتي براي صنف گالريدارها ممكن است وجود داشته باشد؟
بالاخره يكسري مسائل صنفي هميشه وجود دارد و گالريدارها هم از اين قاعده مستثني نيستند. مشكلات گالريدارها شامل برخوردشان با شهرداري، اهالي محل يا منافع عمومي است كه اگر صنف داشته باشند ميتوانند منافع كليشان را با هم هماهنگ كنند.
از نظر خريد و فروش آثار و نرخگذاري كه آثار هنري ميشوند چطور؟
اين مسئله بسيار شخصي اتفاق ميافتد. هر گالري مشتريهاي خاص خود را دارد كه آثار را خريد و فروش ميكنند.
در قيمتگذاري آثار چه اصولي در نظر گرفته ميشود؟
قيمتگذاري آثار در گالريها توافقي است بين هنرمند و گالريدار. گالريدار معمولاً يكسري آيتمها را براي قيمتگذاري آثار در نظر ميگيرد مثل سابقه هنري هنرمند، موفقيت آثارش، نوع و اندازه اثر هنري كه هنرمند به نمايش ميگذارد، تحصيلات و تجربه هنرمند، كه همه اين موارد در تعيين قيمت آثار تأثير دارد.
با اين وجود يك هنرمند جوان آثاري به مراتب ارزانتر از يك هنرمند حرفهاي دارد؟
طبيعي است. اصولاً بايد اينگونه باشد. كسي كه اولين نمايشگاهش را ميگذارد با فردي كه نمايشگاه پانزدهمش را ميگذارد صددرصد آثارش متفاوت است؛ چراكه آن هنرمند جوان تجربه آن هنرمند پيشكسوت را ندارد در نتيجه قيمت آثارش پايينتر است.
مسئلهاي كه در خريد آثار هنري وجود دارد قيمت بالاي آثار است، طوري كه معاونت هنري شهرداري تصميم گرفته كه تعدادي از آثار هنرمندان را در هرفصل با قيمتهاي كمتري به نمايش بگذارد.
بله. اين مسئله درست است اما بايد در نظر داشت كه آرتيستي كه قيمت آثارش بالاست حتماً تجربه و سابقه بالايي هم در خلق آثار هنرياش دارد و در جامعه هنري فرد شناخته شدهاي است و امضاي مشخصي دارد و حتماً فرد موفقي بوده؛ چراكه چندين نمايشگاه از آثارش بر پا كرده است. در نتيجه قيمتي كه براي آثارش ميگذارد قيمت بالايي است و فردي هم كه اين آثار را ميخرد طبيعتاً نباخته و سود كرده.البته اغلب كلكسيونرها و طبقه متوسط جامعه هستند كه نسبت به خريد آثار هنري اقدام ميكنند و به نظر من اگر طبقه متوسط جامعه چنين خريدي از آثار هنري داشته باشد نشاندهنده آن است كه آن نمايشگاه موفق بوده است.
هرچند هنوز كه هنوز است قيمت آثار هنري در كشور ما از خيلي از قيمتها كمتر است.
درخارج از كشور نرخ آثار هنري به چه صورت محاسبه ميشود و آيا قيمتگذاري آثار هنري ما همانند آثار ديگر كشورهاست؟
قيمت آثار هنري ما نسبت به آثار جهاني خيلي پايينتر است.
قيمتگذاري آثار در كشور ما نرخ مشخصي است؟
الان با توجه به بودجه هر كس امكان خريد آثار هنري وجود دارد و آثار هنري هم از ۲۰۰ هزار تومان تا ۵۰۰ هزار تومان و ميليونها تومان وجود دارد.
اما آثار گرانتر هم وجود دارد؟
كسي كه اثرش از ۵ ميليون تومان بالاتر زده حتماً اثر هنرياش به يك جايي رسيده كه قيمت بالايي دارد و در ضمن اگر شما سري به پاساژهاي بالاي شهر بزنيد خواهيد ديد كه يك جفت كيف و كفش ناقابل۴، ۵ميليون تومان قيمتگذاري شده اما هستند مردمي كه آنها را خريداري ميكنند! و اگر يك جفت داشته باشند حتماً جفت بعدي را خواهند خريد. خب اين مسئله نيازمند فرهنگسازي است و اينكه مردم درك كنند كه اگر بابت يك اثر هنري ۵ ميليون تومان هزينه ميكنند نه تنها يك اثر هنري خريدهاند بلكه اين ۵ ميليون تومانشان بيشتر هم ميشود.
اين فرهنگسازي وظيفه چه كسي است؟
اين داستاني است كه در حقيقت از زمان مهدكودك و دبستان و... بايد آغاز شود و همانطور كه اشاره كردم نيازمند فرهنگسازي است. برخي از مسئولان فرهنگ و هنر ما كساني هستند كه شناخت درستي از هنر ندارند. اگر آموزش صحيحي در اين زمينه انجام شود، شناختي نسبت به هنر در جامعه شكل ميگيرد و مردم از هنر لذت خواهند برد و بابتش هم پول خواهند داد.
ما بايد بدانيم كه چشم هم مانند ساير نقاط بدن انسان اهميت دارد و بايد نوازش شود. هنر يك زبان است و بايد اين زبان را فهميد. لزوم دانستن زبان هنر مانند اين است كه مثلاً شما زباني را ندانيد و به دنبال يادگيرياش هم نرويد اما زماني پيش خواهد آمد كه فردي در برابرتان انگليسي حرف بزند(چه حرف بد باشد و چه حرف زيبا)، و شما نمي دانيد كه چه بايد بگوييد اما زماني كه اين آموزش را ببينيد ميفهميد كه منظور آن فرد چيست.
اما در جامعه ديده ميشود كه مردم هنوز الفباي هنر را آموزش نديده به دنبال صحبت كردن به آن زبان هستند!
هنرمند نميتواند به دنبال اين باشد كه مردم جامعه اثرش را بفهمند، هنرمند كار خود را انجام ميدهد و اين مردم هستند كه بايد بروند آموزش ببينند و اين گناه هنرمند نيست كه زبانش را كسي نميفهمد. اگر هنرمند با زبان عاميانه مردم حرف بزند، در حقيقت هنري نكرده و فقط همان حرف عاميانه را تكرار كرده است.
اما اين گفته شما راه را براي عدهاي باز خواهد كرد كه بيهيچ انديشهاي صرفاً به تقليد بپردازند.
در هر صنفي اين گونه دغل بازيها وجود دارد. وقتي جامعه اخلاقياتش بد شد اين در همه شئوناتش نمود پيدا خواهد كرد، ولي هنر اصيل اين طور شناخته نميشود. هنر اصيل را نسل بعدي است كه معرفي ميكند و آنها هستند كه ميتوانند بگويند كدام آثار بهتر و ماندگارتر است.
خب همين نوع توليد آثار نو باعث پسزدگي هنر از سوي جامعه نميشود؟
جامعهاي كه يك اثر هنري را ميخرد يا آنقدر آگاهي و بينايي دارد كه آن هنر را ميفهمد يا اگر هم ندارد بايد به يكسري متخصص و كارشناس مراجعه كند كه بفهمد اين اثري را كه ميخواهد بخرد به سودش است يا نيست.
در خاتمه نظرتان را در مورد شيوه آموزش هنر در كشور بيان كنيد.
بايد گفت به آموزش زياد توجهي نميشود ولي نسبت به سالهاي گذشته يك مقدار بسياري رشد داشته است. جامعه ما يك گسست فرهنگي داشته و حالا اين گسست فرهنگي دوباره دارد شكل ميگيرد و ارتباطهاي درستي را به وجود ميآورد. حرفي هم كه ما ميزنيم حرف امروز و فردا نيست يا حرف دو يا سه دهه نيست، اين صحبت نسلهاست.يك بچه كه در فلورانس به دنيا ميآيد با يك كودكي كه در كوير گناباد متولد ميشود زمين تا آسمان ديدش متفاوت است. اين يكي با باز كردن چشم كوير ميبيند و آن يكي چشم كه باز ميكند مجسمه ميكلآنژ. طبيعتاً اين كودك نسبت به اين هنرها حساستر و چشمش آشناتر است.