بسیاری از رزمندگان، راویان و کارشناسان حوزه دفاع مقدس معتقدند دفاع مقدس نه هشت سال که ۱۰ سال طول کشیده است، چراکه از زمان آشوبهای کردستان، بسیاری از رزمندگان به این خطه از کشورمان رفتند و بلافاصله بعد از شروع جنگ تحمیلی نیز از همان جبهه کردستان راهی جبهههای جنوب شدند. برای خیلی از این رزمندهها و البته برای ملت ایران، جنگ از اواخر سال ۵۷ با جدیت در مناطق آشوب زده و خصوصاً کردستان آغاز شده بود. در گفتوگویی که با سیدمحمد حسینی از رزمندگان و راویان دفاع مقدس داشتیم، مروری به وضعیت کردستان پیش و همچنین در آستانه شروع جنگ تحمیلی انداختیم.
اولین بار فتنه ضد انقلاب چه زمانی خودش را در کردستان نشان داد؟
صرفاً چند روز بعد از پیروزی انقلاب این فتنه خودش را نشان داد. ۳۰ بهمن ماه ۵۷ ضد انقلاب به پادگان مهاباد رفت و سلاحهای آنجا را غارت کرد. مهاباد مرکز و به نوعی پایتخت تاریخی دموکراتها بود؛ بنابراین شروع فتنه کردستان هم از آنجا رقم خورد.
دموکراتها نسبت به گروههای دیگر فعال در کردستان قدیمیتر بودند؟
بله همین طور است. آنها اواسط سال ۱۳۲۱ با تشکیل «جمعیت رستاخیز کردستان» قدمهای اولیه را برای تشکیل برداشتند. سال ۲۴ قاضی محمد که در شوروی ساکن بود، به ایران برگشت و نام جمعیت به حزب دموکرات تغییر یافت. از سال ۱۳۲۴ دموکراتها رسماً اعلام وجود کردند و با توجه به اشغال ایران از سوی ارتش سرخ در آن سالها، جمهوری مهاباد را همان سال ۲۴ تشکیل دادند. عمر این جمهوری حدود ۹ ماه بود. سال بعد با خروج ارتش سرخ، این جمهوری هم فروپاشید.
بعد از پیروزی انقلاب چه گروههایی در کردستانات فعال بودند؟
اوایل انقلاب تعدادی از سران گروههای حاضر در کردستان یا خارج از کشور بودند یا به زندان افتاده بودند. مثلاً قاسملو که از سال ۵۲ دبیرکل حزب دموکرات شده بود، چند سالی میشد که در عراق سکونت داشت. او بعد از انقلاب به ایران آمد و دوباره حزب را سروسامانی داد و در کل کردستان شبکههایی به وجود آورد. گروه کومله هم که از اواخر دهه ۴۰ زمینههای تشکیلش به وجود آمده بود، اوایل تأسیسش خیلی نیرو نداشت. دهه ۵۰ هم که بیشتر کادر اصلی این گروه از سوی ساواک دستگیر شده و به زندان افتاده بودند. اینها هم بعد از پیروزی انقلاب از زندان خلاص شدند به کردستان برگشتند و سریع خودشان را سروسامان دادند. جالب است که عزالدین حسینی رهبر معنوی کومله که بعد از انقلاب از زندان آزاد شده بود، امام جمعه شهر مهاباد شد. یعنی او هم پایگاهش را در شهر مهاباد تشکیل داد. حالا شما ببینید این شهر اوایل انقلاب چه جوی پیدا کرده بود. سپاه روزگاری از دیگر گروههای فعال در کردستان بود که رهبری آن را عثمان نقشبندی برعهده داشت. یک عده از گروهها هم از خارج کردستان به آنجا آمدند. مثل چریکهای فدایی خلق، بخشی از منافقین و... همگی باعث شدند تا وضعیت کردستان وخیم شود.
این روزها که در آن قرار داریم، چندان به سالروز شروع جنگ تحمیلی زمان باقی نمانده است. وضعیت کردستان در آخرین روزهای منتهی به جنگ چطور بود؟
کردستان دو موج کلی از درگیریها را تا زمان شروع جنگ پشت سرگذاشته بود. بار اول از سقوط پادگان مهاباد گرفته تا زمان حضور شهید چمران که ضد انقلاب را تا سردشت دنبال کرد، ادامه یافت. در این مقطع وقایعی مثل فاجعه بریدن سر پاسدارهای محلی در مریوان، محاصره شهر پاوه و حضور چمران در این شهر (فیلم چ در همین خصوص ساخته شده است)، آشوب در شهرهایی مثل بوکان، بانه، سردشت، سنندج و... بود. بعد از اینکه شهید چمران ضد انقلاب را تا سردشت دنبال کرد، برخی از جریانها باعث شدند تا ایشان نتواند کارش را آنجا تمام کند و به ناچار به تهران برگشت. بعد دوباره ضد انقلاب در کردستان جان گرفت و جالب است که خیلی از وقایع عیناً تکرار شد. سنندج دوباره از بهار سال ۵۹ مورد تهدید ضد انقلاب قرار گرفت و در اردیبهشت ماه تا سقوط از سوی گروهکها هم پیش رفت. ماجرای پادگان و باشگاه افسران سنندج در همین زمان رخ داد. یا پاکسازی مسیر سردشت که زمان چمران صورت گرفته بود، دوباره اینجا تکرار شد و اینبار چهرههایی مثل شهید صیاد شیرازی چندین هفته در کمین ضد انقلاب گرفتار بودند تا بتوانند راه را باز کنند. ستونکشی رزمندهها از بانه تا سردشت بسیار سخت صورت گرفته بود. سراسر تابستان سال ۵۹ و خصوصاً شهریورماه، رزمندهها درگیر پاکسازی جادهها و مناطق مهم کردستان بودند و آنجا حسابی درگیری ادامه داشت تا اینکه جنگ تحمیلی به ناگاه شروع شد.
کمی به این وقایع ریزتر شویم، شهریورماه ۵۹ چه اتفاقاتی در کردستان رخ داد؟
اوایل شهریور ۵۹ شهید صیاد شیرازی از ارتش و سردار صفوی از سپاه عملیات مشترکی را برای تأمین امنیت جاده بانه - سردشت اجرا میکنند. اینجا یک نقطه کلیدی در کردستان بود. مسیر کوهستانی داشت که باعث میشد بسیار کار سخت و دشوار پیش برود. این اردوکشی ۴۵ روز طول کشید که تنها در گردنه دارساوین ستون رزمندهها هفتهها متوقف شدند. شما ببینید چقدر کار سخت و دشوار بود که یک ستون بیش از یک ماه در منطقهای توقف میکند. نکتهای را هم بگویم که برخی از چهرهها مثل عزالدین حسینی فتواهایی علیه ستون رزمندهها داده بودند که باعث تهییج هرچه بیشتر ضد انقلاب شده بود. به هرحال ماجرای ستون کشی به سردشت تا روزها بعد از شروع جنگ هم ادامه مییابد و نهایتاً قفل جاده میشکند و رزمندهها خودشان را به سردشت میرسانند. نهایتاً باید بگویم شهریور ۵۹ بسیاری از چهرههای ماندگار جنگ، درگیر کردستان بودند، اما بسیاری از همین رزمندهها بلافاصله به جبهه جنوب میروند و آنجا با دشمن بعثی درگیر میشوند.
اگر بخواهید یک چهره شاخص برای نبرد در کردستان علیه ضد انقلاب نام ببرید اسم چه شخصی را میبرید؟
هر کدام از چهرهها و شهدایی مثل شهید ناصر کاظمی، شهید محمود کاوه، حاج احمد متوسلیان، شهید صیاد شیرازی، شهید دکتر مصطفی چمران و... نقش تعیینکنندهای داشتند ولی یک چهره به جهت استمرار حضور شاید تأثیر بیشتری داشت. ایشان کسی نبود جز شهید محمد بروجردی معروف به مسیح کردستان که آدم فوقالعاده عجیبی بود. بروجردی از اولین ماههای آشوب در کردستان به آنجا میرود و تا زمان شهادتش در اوایل خرداد سال ۶۲ حدود چهار سال در کردستان میماند و اثرات عمیق و واقعاً ماندگاری آنجا میگذارد. تشکیل پیشمرگان مسلمان کرد از ابتکارهای ایشان بود. یا تشکیل لشکر ویژه شهدا که عملکرد خوبی در کردستان داشت، یا تشکیل خانه پاسدارها و سپاههای محلی در شهرستانهای مختلف کردستانات و... همگی از جمله کارهای ایشان بود. البته اقدامات شهید بروجردی در کردستان صرفاً نظامی نبود. ایشان کارهای فرهنگی کرد. قلوب مردم و جوانان بومی را به سمت نظام اسلامی متمایل کرد و این کارها باعث شد پایههای انقلاب در کردستان محکم و امنیت پایداری آنجا ایجاد شود.