دکتر هادی صمدی استاد و پژوهشگر فلسفه تکاملی نوشت: علم به ما درس تواضع میدهد: «به دانستههایت غره مشو! مدلهایی که از جهان داری به تصاویری شباهت دارند که کودکی از پنجره نگاهی به بیرون انداخته و خامدستانه از آن نقشی کشیده و در خیال خود پنداشته جهان را آنگونه که هست روایت کرده است.»
البته کودک ما در حال رشد است و با گذر زمان تصاویر بهتری بهدست میدهد. اما هر چه باشد دعوی تصویری آینهوار از جهان آنقدر گزاف است که دیگر زمان آن رسیده است خاماندیشی کودک داستان به او گوشزد شود. دیگر آنقدر بزرگ شده است که واقعاً واقعگرا باشد و خود و فعالیت خود را از بیرون نظاره کند.
داستان تنها بر سر آن نیست که تلاش برای تکرار بسیاری از دادههای علوم با شکست مواجه میشوند (آنچه بحران تکرارپذیری نامیده میشود). داستان بر سر برخی دادههاست که به یکباره منظر ما را تغییر میدهند و پنجرهای جدید میگشایند. کودک داستان ما اکنون آنقدر بزرگ شده است که وقتی به پشت بام میرود و منظری جدید از واقعیت را تجربه میکند به خود بگوید: «عجب! پس تا به حال اشتباه میکردم!» همینجاست که قدری متواضع میشود و البته شروع به تصحیح روایتهای قبلی میکند و باز غره میشود تا اینکه باز هم بزرگتر میشود و روزی از پنجره خانه دوستی در همسایگی نگاهی به باغ میاندازد و باز یکباره بهتزده میشود. داستانی که همیشه ادامه خواهد داشت. (کافی است برخی تصاویر جیمز وب را درنظر آوریم که احتمالاً برخی نظریههای کنونی فیزیک را متحول کنند.)
(این سخن بدان معنا نیست که، چون دادهها خطاپذیرند بهتر است اصلاً نگاه را از پنجره برگیریم و از جانب خود جهان را روایت کنیم! کاری که در خارج از حوزه علم انجام میشود و تا جایی که دعوی توصیفی واقعنما از جهان را نداشته باشد میتواند زیبا باشد؛ از جمله وقتی کودک ما داستانی خیالی مینویسد یا شعری میسراید که بیان احساس درونیاش است.)
باری. هرازگاهی که دانشمند با یافتهای عجیب روبهرو میشود سخنانی از این دست به ذهنش میرسد؛ همان لحظاتی که بسیار متواضع میشود و علم کارکرد اخلاقی نیز پیدا میکند. آخرین نمونه آن یافتهای است که چند روز پیش زیستشناسان را مبهوت کرد، زیرا وقتی از این پنجره جدید به جهان بنگرند احتمالاً باید بسیاری از آنچه را در باب شیمی حیات نگاشتهاند به نحوی اساسی بازبینی کنند.
تبیینهای بسیار زیادی در شاخههای مختلف زیستشناسی، بر اساس فهمی از جریانهای الکتریکی برمبنای اختلاف بار در دو سوی غشای سلولی بنا شدهاند (به این معنا که علت تفاوت بار الکتریکی در دو طرف غشای سلولی را ساختار خاص غشا درنظر میگیرند.) مثلاً توضیح چگونگی انتقال پیامهای عصبی یا آزاد شدن هورمونها.
اما حالا یافتهای داریم که روایت رایج را تغییر میدهد. مدتی قبل دانشمندان استنفورد دریافتند که قطرات کوچک آب معلق در هوا، بدون آنکه غشایی داشته باشند، دارای این اختلاف بار الکتریکی هستند! تا همینجا بسیار جالب بود، اما یافته جدید دانشمندان یورک نشان میدهد که میعانات موجود در سیتوپلاسم، از جمله قطرات روغن معلق در آنجا نیز بدون اینکه غشایی داشته باشند دارای اختلاف بار الکتریکی درون و برون قطره هستند.
حالا چالش بزرگی پیش روی همه تبیینهای قبلی است. آیا تبیینهای قبلی نیاز به جرح و تعدیلهای مختصر دارند یا ممکن است، لااقل برخی از آنها کلاً کنار نهاده شوند؟
اما این کشف، فقط دانش ما از کارکرد غشای سلولی را به چالش نمیکشد. مانند هر کشف بزرگی در علم پنجرههای نوینی را میگشاید. حالا دانشمندان برای تبیین انتقال تجمعی از بار الکتریکی در یک بسته نیازی به غشا ندارند و این یافته در تبیین آغار حیات، امکانات نظری جدیدی ایجاد میکند.
از این به بعد نقش میعانات موجود در محیط در توصیف آغاز حیات بسیار پررنگتر خواهد شد. تاکنون تنها توجه ما به محتویات یک قطره کوچک روغن بود، اما حالا میدانیم که این میعانات در انتقال انرژی و بار الکتریکی نیز نقش دارند.
شاهد روایتهای تازهای خواهیم بود و درست روزی که گمان کنیم دیگر به هدف زدهایم بار دیگر پنجرهای نو را کشف خواهیم کرد که نشانمان میدهد تلاش علمی را پایانی نیست.