در روزگاران دور وقتی پرسشی ذهن یک اهل دانش و پژوهش را مشغول میکرد، از خواب و خوراک میافتاد و تا زمانی که پاسخ آن را پیدا نمیکرد آرام نمیگرفت. یافتن پاسخ نیز مستلزم تحمل رنج و مشقتی بسیار بود و تنها در سایه جستوجو در منابع، تحقیق و تفحص در کتابها و کتابخانههای متعدد محقق میشد. تا همین چند سال پیش نیز انجام یک کار نوشتاری تحقیقی قابل اتکا، مستلزم فیشبرداریهای دقیق و فراوان از منابع مکتوب و نیازمند صرف صدها ساعت زمان بود، اما امروز برای یافتن پاسخ بسیاری از سؤالات خود پشت رایانه مینشینید و با یک جستوجوی ساده، به انبوهی از اطلاعات دست پیدا میکنید (که البته شاید در صحت و سقم و عمق تمامی آن تردید وجود داشته باشد). البته چنین امکان آسانکنندهای هم خوب است، هم بد! شاید بپرسید چرا بد؟ بدی موضوع به ماجرایی بر میگردد که حکایت از کمرنگ شدن فرهنگ دیرینه تحقیق و پژوهش در نظام آموزشی ما دارد. ماجرا از این قرار است...
وقتی دخترم تحقیق درسی تایپ شده و شسته رفته خود را به دستم داد تا در بارهاش نظر بدهم، از قلم شیوا و روان، حجم قابل توجه تحقیق، بار علمی و عمیق مطالب و طبقه بندی و انسجام آن شگفت زده شدم. اولین پرسشی که به ذهنم رسید این بود که یک دانشآموز دبیرستانی چطور میتواند با صرف چند ساعت وقت چنین مقاله جامعی را درباره موضوعی خاص تهیه و تایپ کند و دومین پرسش مربوط به چرایی فقدان ذکر هر گونه منبع در انتهای مقاله بود. پاسخ دخترم بسیار خلاصه، ساده و صادقانه بود: «بابا مطالب رو از اینترنت سرچ کردم.» شنیدن این پاسخ در وهله نخست شاید جلوی یک مناقشه پدر و فرزندی را گرفت، اما آغازی شد برای یک گفتوگوی چالشی و انتقادی میان من و او.
- دخترم چرا منابع تحقیق رو ذکر نکردی؟
- توی کلاسمون همه همین کارو میکنن. حتی شاگردای زرنگ و ممتاز کلاس هم منابع تحقیقرو نمینویسن.
- خب معلماتون نمیگن مطالبو از کجا آوردین.
- نه بابا. یه نگاه به ظاهر تمیز و مرتب و حجم تحقیق میکنن و نمره میدن.
- یعنی همه معلماتون این طوری هستن؟
- خیلی هاشون اینطوری هستن.
- تو چی؟ تو هم تحقیقترو عیناً از اینترنت کپی کردی و پرینت گرفتی؟
- نه همه شو. مقدمه شو خودم نوشتم. حداقل از ۱۰ تا مطلب استفاده کردم و تا حدی اونا رو کم و زیاد و خلاصه کردم. در ضمن نتیجهگیریش هم مال خودمه.
با شنیدن این پاسخ کمی امیدوار شدم، اما ادامه گفتگو از وجود واقعیاتی تلخ در نظام آموزش و پرورش ما حکایت میکرد. دخترم میگفت: «معلمها حداقل ماهی یک بار از ما تحقیق میخوان و اونو توی نمره ارزشیابی مستمر دخالت میدن، اما وقتی میپرسیم تحقیق ما چطور بود، فقط سر تکون میدن و مشخصه یا اونو نمیخونن یا سرسری یه نگاهی میندازن و نمره میدن. بیشتر بچهها اولین مطلبی که از گوگل پیدا میکنن عینا کپی میکنن و حتی بدون اینکه فونت و شکلشو عوض کنن پرینت میگیرن و میدن دست معلم؛ نمرهشونم میگیرن. حتی یه بار دو تا از همکلاسیها با عجله از یکی از سایتها یه مطلب رو همراه با لینکها و قالب سایت پرینت گرفته و به معلم داده بودن. بعدش متوجه سوتی شون شده بودن، اما دیگه دیر شده بود تا اینکه معلم یکی از اونارو صدا میکنه و با ترس و لرز میرن پای میز معلم، اما معلم بهش میگه تحقیقت چه طراحی جالبی داره!»
دخترم وقتی این حرفها را میزد صادقانه میخندید، اما من در افکاری تلخ غوطهور بودم. پرسشهای بیشماری ذهنم را آزار میداد. یعنی به راستی موضوع تحقیق و پژوهش و تأکید بر تربیت دانشآموز جستوجوگر تا این حد لوث شده است که گوگل به تنهایی بار آنان را به دوش میکشد و دانشآموزان با اتکا به کپی پیستهای اینترنتی، از تحقیق و پژوهش به راحتی شانه خالی میکنند؟ یعنی معلمهای ما به خود زحمت نمیدهند کارهای تحقیقی دانشآموزان را بررسی کنند و از کم و کیف آن سر در بیاورند؟ و پرسش غمانگیزتر اینکه چرا والدین هیچ نظارتی در این زمینه ندارند و حتی گاهی از سر دلسوزی، خودشان نیز در دام چنین روندی میافتند و با نیت کمک به فرزندانشان، برای آنان تحقیق اینترنتی مینویسند؟!