
در مدعيهاي ارشاد، تصوف و تهذيب باطن، گاهي شخصي پيدا ميشود كه با تكبر با مردم رفتار كند و بدبين به علما، فقها و تابعين آنها گردد و به حكما و علما طعنهها زند و غير خود و سرسپردگان به خود را اهل هلاك داند و چون دستش از علوم، تهي است علوم را خار طريق خواند و اهل آن را شيطان راه سلوك شمارد؛ با آنكه آنچه در مقام دعوي مقام خود گويد، اقتضاي خلاف اينها نمايد و هادي خلايق و مرشد گمراهان، بايد خود از مهلكات و موبقات مبرا باشد و از دنيا گذشته و محو جمال حق شده، بايد به بندگان خدا تكبر نكند و بدبين به آنها نباشد. آنكه خود را مرشد و هادي خلايق ميداند و در مسند دستگيري و تصوف قرار گرفته اصطلاحات اين دو دسته (عارف و حكيم) را به سرقت برده و سر و صورتي به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بيچاره صاف و بيآلايش را به علما و ساير مردم بدبين نموده، براي رواج بازار خود، فهميده يا نفهميده، پارهاي از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بيچاره داده و گمان كرده به لفظ «مجذوب عليشاه» يا «محبوب عليشاه» حال جذبه و وجد دست ميدهد...
...اي بيچارههاي گرفتار، اي بدبختهاي دچار مكايد نفس و هواي آن،اي بيچارههاي گرفتار آمال و اماني و حب نفس ، همه بيچاره هستيد! همه از خلوص و خداخواهي فرسنگها دوريد. اينقدر حسن ظن به خود نداشته باشيد، اينقدر عشوه و تدلل نكنيد. از قلوب خود بپرسيد ببينيد خدا را ميجويد يا خودخواه است، موحد است و يكي طلب يا مشرك است؟ پس اين عجبها يعني چه...
چهل حديث امام خميني(ره) - باب كبر - حديث چهارم