کد خبر: 1188498
لینک کوتاه: https://www.Javann.ir/004zBK
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۴۰۲ - ۰۳:۲۰

صدیق قطبی در کانال تلگرامی خود نوشت: مولانا به جویبار که می‌نگریست دست‌کم دو آموزه و الهام حیات‌بخش می‌یافت. یکی اینکه هر چه جویبار با نیرو و تب‌و‌تاب بیشتری جاری باشد، قِشر‌ها و عارضه‌ها و رنگ‌های زائد را با شدت بیشتری کنار می‌زند و پالوده از اغیار می‌شود. هر چه غیر از آب، عارض و بیگانگی و رنگ است و جویبار در سَیلان است که به خلوص می‌رسد. هر چه سَیلان جویبار رو به دریا قوی‌تر باشد، زوائد و رنگ‌های نااصل را بیشتر کنار می‌زند و خالص‌تر می‌شود: «آبْ، چون اَنْبُه‌تَر آید در گُذَر | زو کند قِشْرِ صُوَر زوتَر گُذَر |، چون به غایت تیز شُد این جو رَوان | غَم نَپاید در ضَمیرِ عارفان |، چون به غایت ممُتلی بود شتاب | پس نگنجید اندر او، الّا که آب» (مثنوی، ۲: ۳۳۱۱_۳۳۰۷)
هستی جویبار، هستی رو به دریا است. حقیقت هستی او زمانی آشکارتر و خالص‌تر می‌شود که با تمام دل و جان به سوی محبوب جاری و ساری باشد. آدمی نیز در نگاه مولانا سرشت جویبار دارد. باید یکدله به سمت چیزی، حقیقتی، کانونی، روان و پویان باشد: «ای روح اَنْدَر جُست و جو، کن سَر قَدم، چون آبِ جو»، «بر رو دویدن سوی او زان آبِ جو آموختم»، «ای عاشق صافی‌روان رو صافْ، چون آبِ روان | کاین آب صافی بی‌گره جان می‌فزاید دَم به دَم».
جویبار، الهام و اشارت دومی هم برای مولانا دارد. سرشت جویبار، پیش رفتن و دربرگرفتن است. اعتنایی ندارد که سنگ و خاک مستحق و مستعدند یا نه. منتظر آمدن آن‌ها نمی‌ماند. می‌رود و طراوت و صفا می‌پراکند. خوی جویبار به تعبیر مولانا، خوی طراوت و صفاست. کناره نمی‌گیرد، بازنمی‌دارد، محروم نمی‌کند، تفاوت نمی‌نهد. جویبار، مهر و بخشش بی‌قید و شرط است. عطا و رحمتی که مرز نمی‌شناسد و بازنمی‌ایستد. مولانا جویبار را رمزی از رحمت و بخشایش خداوند می‌بیند: «ای خُلقِ تو، چون آبِ جو داده جهان را رنگ و بو | تا کس نپندارد که تو بی‌ارمغانی می‌روی!»، «دیده گشا و رو نگر، جُرم بیار و خو نگر | خوی چو آبِ جو نگر، جمله طراوت و صفا»
با این حساب، پیشنهاد مولانا برای رویش گل‌های صلح و دوستی این است که شبیه جویبار باشیم. آب‌صفت و جاری در مهر. می‌گوید در دیدار خاک و آب و به برکت مجاورت آن دو است که زندگی و رویش و زیبایی پدید می‌آید. گُلزار‌ها از دل گِلزار‌ها جلوه می‌کند:
«در میان دو یار محبوب خصومتی و کدورتی واقع شده بود و به هیچ نوع به مصالحه رضا نمی‌دادند؛ روزی حضرت مولانا در میان معرفت گفتن فرمود: حق تعالی مردم را بر دو نوع آفریده است، یکی بر مثال خاک است جامد و بی‌حرکت از غایت ثقالت و گرانی؛ دوم بر مثال آب است، دایم روان و سیار؛ همانا که، چون این آب روان بر سر آن خاکستان روان شود از برکت مجاورت همدیگر ۱۰۰ هزار گُلزار از آن گِلزار برمی‌دمد و اَشجار (درختان) و اَزهار (شکوفه‌ها) و اَثمارِ (میوه‌ها) آن در حرکت می‌آید و غذای اَبدان و قوت ارواح می‌شود؛ اکنون این دوستانی که با همدیگر جنگ می‌کنند و قطع مواصلت می‌کنند البته می‌باید که یکی حُکم خاک گیرد و یکی به مثابت آب باشد و از غایت تواضع خوی آب گیرد و، چون با همدیگر آمیزش و اختلاط کنند و اتّحاد ورزند حقّ_ سبحانه و تعالی_ به برکت آن اتّحاد و اجتماع ۱۰۰ هزار ریاحین صلح و شادی و گلستان وفا و صفا پدید آرد و نباتات راحات و خوشی‌ها روییدن گیرد؛ فرمود که اکنون‌ای نورالدین! چون برادرت حُکم خاکی گرفته از جا نمی‌جنبد و به صلح تو نمی‌خنبد، تو آب‌صفت کرم کن و قدم رنجه فرما و به سوی او روان شو تا روان یاران بیاساید و شُکرکنان شکرانه‌ها دهند.» (مناقب العارفین، تصحیح تحسین یازیجی، به کوشش توفیق سبحانی، نشر دوستان، ص۲۹۲)

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
نام:
ایمیل:
* نظر:
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار