نويسنده: هما ايراني
قديمترها مردم مراقب خيلي چيزها بودند، سر سفره آنقدر منتظر ميماندند تا بزرگتر سر سفره بنشيند و خوراک را او اول در بشقابش بکشد. از در بيرون نميرفتند، مگر اينکه اول بزرگتر از آن بيرون ميرفت. حتي به مجلسي که دعوت ميشدند نميرفتند، مگر اينکه بزرگتر هم به آن ميآمد. خلاصه اينها يک جور حق بود که براي بزرگتر قائل ميشدند و تخطي از آن هم براي فرد خاطي، جرم خانوادگي و فاميلي به حساب ميآمد. هر چه فرد و عضوي از خانواده و فاميل بيشتر به اين مسائل اهميت ميداد، انساني باادبتر به نظر ميرسيد و ارج و قرب ديگري داشت؛ مردميتر جلوه ميکرد و قابل احترامتر بود.
اين آداب هنوز هم در کشور ما ديده ميشود، شايد کمتر از گذشته باشد اما هنوز هم تا اندازهاي از آن در بين خانوادهها مخصوصا خانوادههاي سنتي وجود دارد. در مسجد محل براي مسجديهاي قديميتر، جايگاه ويژهاي درنظر ميگرفتند و ميگفتند شما بزرگتر مسجد هستيد و حق تقدم با شماست که در صف جلو بايستيد. خلاصه مردم براي خود حقوقي ساخته بودند و در فرهنگ بومي خود براي آن تقدم و تأخري درنظر ميگرفتند.
اين آداب شايد تا اندازهاي دست و پاگير بوده و با استقلالطلبي و مدرن زندگي کردن جوانهاي امروزي جور درنميآيد، ولي مانع خيلي از ناهنجاريها که امروزه گريبان جامعه را گرفته، ميشده و از نابسامانيهاي خانوادگي و اجتماعي کم ميکرده است.
قديمترها حق تقدم يکي از نکات مهم خانواده بود که افراد ملزم به رعايت آن بودند و با آن خانواده و فاميل را سامان ميدادند. همين فرهنگ باعث ميشد که زن را وادار به انجام کارهاي سخت نکنند و حقوق او را براي داشتن رفاه مقدم بدانند. بگذريم از نگاه امروز جامعه که زن را پابهپاي مرد در کار بيرون از خانه محق ميداند و برخي از اين حقوق سوء استفادههايي کرده و به او همچون ماشيني براي کار بيرون، رسيدگي به خانه و تربيت فرزند و ... مينگرند، ولي روي هم رفته نگاه فرهنگ سنتي به حقوق افراد خيلي از دردسرهاي امروز را کم ميکرده است.
با پيشرفت ابزارها و ماشينآلات مختلف که کاربردهاي مختلفي هم در زندگي دارند، رعايت حق تقدم، اهميت بيشتري هم پيدا ميکند. احترام به حقوق همديگر و رعايت نوبت و حق ديگري مهمتر هم ميشود. جامعه که بزرگتر ميشود، رعايت حقوق يکديگر هم مهمتر ميشود. در خياباني که تا به ديروز تنها 20 خودرو در روز عبور ميکرد و اگر يکي از آنها با سرعت غيرمجاز حرکت ميکرد، مشکلي جدي براي اهالي محل پيش نميآمد، امروز ممکن است هزار خودرو در روز از آن عبور کند و به اين ترتيب اگر حتي 20 خودرو از آنها هم سرعت غير مجاز داشته باشند، ممکن است با افزايش جمعيت و همينطور افزايش تعداد خودروها اين کار بسيار خطرناک و پيامدهاي بسيار بدي به همراه داشته باشد. شايد بايد به سراغ آلبومهاي عکس قديمي برويم شايد بايد برويم و پاي صحبت بزرگترهاي فاميل بنشينيم. شايد بايد به دوران کودکي برگرديم. هنوز کودکاني که حاصل تربيتهاي سنتي هستند در جامعه وجود دارند، کودکاني که اکنون 30 ساله، 50 ساله، 70 ساله و يا .... هستند.

بايد برگرديم به گذشته و خودمان را بازنگري کنيم. بايد ببينيم فرهنگ ما چه ايرادي پيدا کرده که خيلي وقتها حقوق ديگري را زير پا ميگذاريم. بايد ببينيم چه شده که رحم کمتري به خرج ميدهيم و خودمان را خيلي محق ميدانيم. چطور شده که فکر ميکنيم هميشه حق با ماست و سرمان را مياندازيم پايين و کاري را که دوست داريم انجام ميدهيم. ما بايد به گذشته نگاه کنيم. شايد خيلي هم لزومي نداشته باشد که به فرهنگ مردم برخي کشورهاي ديگر که آنها را بافرهنگتر ميبينيم نگاه کنيم، شايد اگر گذشته خودمان را زير و رو کنيم خيلي چيزها دستگيرمان شود. نه تنها بعضي آموزهها را به ياد ميآوريم که صفا و صميميت زندگي ها را هم ميبينيم. درک اين صفا امروزه نعمتي است. سعادت ميخواهد در زندگي امروزي که شبکههاي مجازي بيشتر وقت بسياري از ما را پر کرده است، صفاي قديمي را پيدا کنيم و به خانه بياوريم.
اين صفا و صداقت، نه تنها به نان حلال و زندگي ساده و ... مربوط ميشد، که با زندگي حلال آنها نيز مرتبط بود. زندگي حلال که تنها به نان حلال نيست، به زندگي حلال است. به سپري کردن روزگار حلال است. به اين است که باري از دين ديگران بر دوش نداشته باشي و سر بر بالين بگذاري، نه از وقت ديگري بر دوش تو باشد و نه از نيرو و احساس ديگري و نه از .....
زندگي حرام امروزه سايه به سايه ما با ما همراه است. خيلي توان ميخواهد که نگذاري پا در راهت بگذارد و زندگيات را آلوده نکند. امروزه ابزارهاي مختلف زياد شده، پس حقوق زيادي هم در جامعه درست شده است. از صبح که برميخيزيم با اين ابزار سر و کار داريم، تا نه تنها شب که ميخوابيم، که حتي در خواب هم هستند. آدمهاي امروز خيلي درخطر هستند و شايد بتوان گفت که روزگار کنوني پهلوانان پرزوري ميخواهد. اگر ذرهاي شل شوي، سايه حرام، پا به زندگيات ميگذارد و راهت را به بيراهه ميکشاند.
تا به حال خيلي از ما او را به زندگي خود آوردهايم و خيلي ديگر هم مقاومت کردهايم و خيلي ديگر هم در کشاکش آوردن و نياوردن او هستيم ولي هر جا که نوبت کسي را گرفته و حقي را ناديده گرفتهايم، آنوقت حرام را هم به زندگيمان آوردهايم. اگر نتوانيم راحت سر بر بالش بگذاريم و مرتب در يک ناآرامي دروني دست و پا بزنيم، بيشتر به اين فکر ميافتيم که برويم سراغ آلبومهاي قديمي و فرهنگ قديميترها را زير و رو کنيم. شايد وقت آن رسيده که حلاليت زندگيمان را بيشتر کنيم. نبايد گول ابزار و وسايل پيچيده امروزي را بخوريم بايد ريشههايمان را دوباره آبياري کنيم تا بهتر جلو برويم. به گذشته و اصالتمان نگاه کنيم تا امروز بهتري را بين اين دنياي بزرگ، پيچيده و شلوغ بسازيم. بهتر به يکديگر احترام بگذاريم و درواقع با محبت بيشتري با مردم و دنيا رفتار کنيم. ما بايد با دنيا بهتر رفتار کنيم تا بهتر با ما رفتار شود، درواقع بهتر است ما براي خودمان، به حق ديگران احترام بگذاريم.