نويسنده: مينا محمددوست
شايد اولين تداعي از كلمه خشم در ذهن افراد شامل تصورات ناخوشايندي از رفتارهاي پرخاشگرانه، كنترل نداشتن روي كلمات يا به عبارتي ناسزاگويي، رفتارهاي هيجاني كه منجر به صدمه ديدن خود يا ديگران ميشود، بد رفتاري و. . . باشد. در مجموع مفهوم اين كلمه به طور نسبي در فرهنگ بسياري از جوامع ميتواند در نهايت به موارد ذكر شده ختم شود. البته در اين ميان علاوه بر فرهنگ، نقش رسانهها نيز بر اين باور دامن ميزند. در بسياري از فيلمها شخصيتهاي منفي فيلم، خشن هستند و اين خشم را به مخربترين شكل ممكن به نمايش ميگذارند اما آيا واقعيت نيز چنين است؟ به طور كلي بسياري از نيروهاي درونمان، در واقع به شكلي ابزاري براي محافظت از ما هستند. خشم نيز از اين قاعده مستثني نيست. خشم در اصل نيرويي است سازنده براي بقا، به عبارتي خشم پاسخ هيجاني است در برابر آنچه تهديد محسوب ميشود و آسيب زاست. اين تهديد ميتواند يا جسماني باشد يا دروني. هنگام خشم نيروهاي جسماني و هيجاني ما افزايش يافته و به نوعي منجر به محافظت انسان، از خود ميشود. بنابراين خود اين حالت به تنهايي مخرب نيست بلكه آنچه اين حالت را به شكل ناامن جلوه ميدهد برخوردي است كه ما هنگام خشم از خود نشان ميدهيم.
عوامل مؤثر در ايجاد يا كنترل خشم
از عوامل مؤثر در ايجاد خشم ميتوان به ناكامي يا تهديد اشاره كرد. البته واضح است كه هر كدام از اين حالتها بسته به شدت و ميزاني كه دارند درجات متفاوتي از خشم را برانگيخته ميكنند. به طور مثال هنگامي كه كودك خردسال و معصومي زمينه خشم ما را ايجاد ميكند قطعاً خفيفتر از زماني است كه خشم ما از انسان بالغ و عاقلي است كه در زمينهاي به شكل مغرضانه سبب ناكامي ما شده است. پس ميبينيم شكل و ميزان اين دو نوع خشم كاملاً با هم متفاوت است. صرفنظر از مسائل آغازگر اين حالت، عوامل مهمي در نحوه بروز خشم مؤثر هستند كه از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
محيط: آنچه در محيط ميگذرد نقش مهمي در شدت و ميزان خشم ما دارد. براي مثال افرادي كه حين مسافرت با اتومبيل در جادهاي دور از آبادي در ظهر يك روز گرم تابستان، ساعتي طولاني درگير خرابي اتومبيل هستند به مراتب زودتر و بيشتر از افرادي كه در يك روز متعادل بهاري در ميانه راه دهكدهاي خوش منظره دچار خرابي ماشين ميشوند خشمگين هستند. همچنين خود محيط ميتواند بار اكتسابي خشم را منتقل كند. يعني خيلي از ما از كودكي به واسطه آنچه در محيط آموخته ايم ياد ميگيريم كه نسبت به آنچه در زندگي روي ميدهد زود عصباني شويم يا اينكه با آرامش برخورد كنيم. همچنين ما در محيط ياد ميگيريم چه برداشتي از قضايا داشته باشيم. به طور مثال كسي كه ياد گرفته است هر رخدادي را با ديدگاه منفي به خود نسبت بدهد، قطعاً عصبيتر از شخصي است كه قضايا را واقع بينانه مينگرد.

فرهنگ: اين شاخص نقش بسيار مهمي در خشم يا كنترل آن دارد. فرهنگ ميتواند به شكل كلي يا به شكل خرده فرهنگهاي موجود در دل هر كشور نمايانگر شكلهاي متفاوتي از بروز خشم باشد. براي مثال در فرهنگي كه بر اساس باورهاي مذهبي، ناكاميها و مسائل ناخوشايند طبيعي را بخشي از زندگي و راهي براي تكامل روحي و تسليم بودن به خواست خداوند ميداند، در برابر فرهنگي كه ناكامي را بدشانسي و بداقبالي تلقي ميكند، تفاوت وجود دارد.
وضعيت هيجاني: زماني كه ما خوشحال هستيم، راحتتر پذيراي بسياري از رويدادهايي هستيم كه زمان ناراحتي ميتواند واكنش خشم ما را به همراه داشته باشد. بنابراين با روشهاي متداول و قابل دسترس مثل يك گپ دوستانه، خود را شارژ مثبت هيجاني كنيم.
وضعيت جسماني: در اين زمينه تحقيقات حاكي از آن است كه خشمگين شدن افرادي كه از دردهاي مزمن رنج ميبرند، به مراتب با درصد بيشتري از افراد عادي است.
چند راهكار براي كنترل خشم
به جستوجوي دليل خشم و عصبانت خود بپردازيم. درنگ نكنيم! در بسياري از موارد خشمهاي دائم ميتواند نشاني از عملكرد نامناسب عضوي از بدن باشد. در اين موارد پزشك قطعاً راهنماي خوبي براي ماست. در غير اين صورت چنانچه به تنهايي قادر به شناخت علت خشم خود نبوديم، ميتوانيم از مشاور كمك بگيريم.
در صورت لزوم مواد تحريك كننده را از برنامه غذايي حذف يا مقدار آن را كاهش دهيم. تقريباً براي همه مشخص شده كه برخي مواد منجمله مواد كافئين دار، درجه تحريك پذيري ما را افزايش ميدهد. بهتر است اين مواد غذايي را شناسايي كرده و در وعده غذايي حذف يا به ميزان لازم كاهش دهيم.
تنش و فشار جسمي را از خود دور كنيم. خوب است ياد بگيريم گاهي خشم خود را با ضربههايي به بالش تخليه كنيم! شايد يكي از حسنهاي اين كار اين است كه ميآموزيم هر زمان ديگران ابزار مناسبي براي تخليه خشم ما نيستند. ورزش كنيم، بدويم يا حتي در مكاني كه مزاحمتي براي كسي ايجاد نميكند فرياد بزنيم.
شايد يكي از اصولي كه همه ما نياز داريم در درون خود بازنگري كنيم اين است كه بار مسائل و مسئوليتهاي خود را به دوش بگيريم. متهم كردن ديگران در بسياري از موارد حكم مسكن مقطعي را دارد. ناراحتي بايد درمان شود. نسبت به اعمالي كه انجام ميدهيم مسئول باشيم و موقع تجربه ناكامي بيشتر به روي علت و راهحل تمركز كنيم. به اين ترتيب از فشار خشم كاسته ميشود. متأسفانه وقتي مدام انگشت تهمت به طرف ديگران ميگيريم به نوعي بازي با يك كلاف پيچيده را شروع ميكنيم كه با هر تهمت گرهي نامشخصتر به مسئله ايجاد شده ميزنيم.
اگر مسئلهاي موجب ناراحتي ما شده است، به جاي پرخاشگري و خشمگين شدن ياد بگيريم در مورد آن موضوع صحبت كنيم. براي صحبت كردن نيازي نيست صدايمان را بلند كنيم، قاطعيت در عين گفتوگوي محترمانه يكي از تأثيرگذارترين روشهاست. هنگام صحبت كردن دلايل خود را بيان كنيم تا طرف مقابل علت ناراحتي ما را درك كند و در نهايت حين گفتوگو درخواستهاي خود را به شكل مشخص، صريح و واقع بينانه عنوان كنيم. همه ما خشم را تجربه ميكنيم، اما چنانچه اين احساس عنان زندگي ما را به دست گرفته شايد وقت آن رسيده باشد به راهكارهايي كه ميتوانند به ما كمك كنند پرداخته و به شكل اصولي خشم خود را مديريت كنيم.