نويسنده: محمدرضا كائيني
روزهايي كه بر ما ميگذرد، تداعيگر سالروز آغاز قيام ضداستبدادي و ضداستعماري زنده ياد ميرزا كوچكخان جنگلي است كه تا مدتها، فعل و انفعالات سياسي و فرهنگي همزمان با خويش و پس از آن را تحت تأثير قرارداد. ازجمله مدخلهاي پژوهش درباره اين رويداد، دغدغه حفظ اصالت ديني و فرهنگي اين جنبش بود كه ميرزا كوچكخان جنگلي با تأسيس «هيئت اتحاد اسلام» در طريق آن گام برداشت.
در گفتوشنودي كه پيش رو داريد، محقق ارجمند جناب حجتالاسلام والمسلمين محمدصادق مزيناني به بازخواني تاريخچه اين هيئت پرداخته است.
به عنوان آغازين سؤال، بهتر است از اين نقطه آغاز كنيم كه جنابعالي نهضت جنگل را از نقطه نظر رهبري و فرماندهي اين حركت چگونه ارزيابي ميكنيد؟
بسم الله الرحمن الرحيم. با نگاهي به تاريخچه نهضتهاي معاصر ايران، به خوبي درمييابيم كه رهبري نهضتهاي اصيل و آزاديبخش عمدتاً در دست روحانيون و علماي شيعه بوده است. ميرزا كوچكخان، رهبر نهضت جنگل نيز به استناد مدارك و مستندات تاريخي به جا مانده، همواره در دفاع از احكام اسلام ميكوشيد و منش و سيره و رأفت اسلامي او را دوست و دشمن تصديق كردهاند. ميرزا قطعاً اعتقادات ديني عميقي داشته و تمام موضعگيريهاي او مبتني بر همين اعتقادات او بوده است. بنابراين نهضت جنگل هم بيترديد، بر اساس باورها و احكام الهي و اسلامي پيريزي شده بود.
برخي بر اين باورند كه نهضت جنگل، نهضتي بيبرنامه و كور و حتي بعضاً متمايل به گرايشات ماركسيستي بوده است. به نظر شما، به عنوان پژوهشگري كه در زمينه نهضت جنگل مطالعاتي داشتهايد، اين ديدگاه چقدر قرين واقعيت است؟
براي تحليل درست هر نهضتي، بايد شرايط زماني و مكاني آن را به درستي بشناسيم و سپس درباره آن قضاوت كنيم. نهضت جنگل در دورهاي شكل گرفت كه كشور توسط بيگانگان اشغال شده و گرفتار كشمكشهاي جنگجهاني اول بود. حكومت تزاري روسيه سقوط كرده و جريان تند و تأثيرگذار كمونيسم زمام امور را در دست گرفته بود. در داخل كشور، ايادي خائن استعمار روس و انگليس، در همه جا نفوذ داشتند و فقر و بيماري و انواع مصائب و بلاياي سياسي و اجتماعي جان مردم را به لب رسانده بود. در چنين شرايطي نهضت جنگل به رهبري يك فرد روحاني شكل گرفت. رهبران اين نهضت انسانهاي هوشمند و خردمندي بودند.
هيئت اتحاد اسلام- كه مركز ثقل و مغز متفكر نهضت بود- غير از چند نفر، از علما و روحانيون تشكيل شده بود. اين هيئت، سازماندهي و تشكيلات منسجمي داشت و بر اساس برنامهاي دقيق و كارآمد عمل ميكرد. با نگاهي به برنامههاي اين هيئت، متوجه ميشويم كه بسيار دقيق و سنجيده و با توجه به همه جوانب حركت ميكردند و حضور علما و روحانيون در كادر مركزي هيئت نشان ميدهد كه هر گونه شائبه و ترديدي در مورد گرايشات الحادي اين هيئت بيمورد است.
هيئت اتحاد اسلام چگونه شكل گرفت و زمينههاي شكلگيري آن چه بود؟
هسته اصلي اين هيئت، از انسانهاي مسلمان، مردمدوست، شريف، مخلص و عالمان و فرهيختگان برجسته و هوشمند تشكيل شد. افرادي كه هر يك در بين مردم صاحب وجاهت و احترام خاصي بودند و به همين دليل هم هيئت اتحاد اسلام توانست خيلي زود در دل مردم جا باز كند و گسترش و قدرت بينظيري در شمال به دست بياورد و نقشآفريني كند. نفوذ اين هيئت آن قدر زياد بود كه مأموران دولتي براي اينكه بتوانند كارشان را پيش ببرند و وظايفشان را انجام بدهند، ناچار بودند با حمايت يكي از اعضاي اين هيئت كار كنند.
هدف از تشكيل هيئت اتحاد اسلام چه بود؟ چه كسي در شكلگيري اين هيئت بيشترين نقش را داشت؟
از آنجا كه دشمنان ما براي رسيدن به اهداف خود از تفرقه بين مسلمانان به عنوان بهترين ابزار استفاده ميكنند، اين هيئت براي ايجاد همدلي و برادري تشكيل شد. بنيانگذاران اين هيئت ميدانستند كه مبارزه با استعمار جهاني، جز با وحدت و بسيج همه نيروها ممكن نيست. آنها متحد شدند و اين هيئت را تشكيل دادند تا برادركشيها تمام شوند و دشمن نتواند در صفوف منسجم مسلمانان نفوذ كند. شعار وحدت، نور اميد را در دل همه روشن كرد و در نتيجه جنگليها توانستند در پرتو ايماني راسخ و با كمترين امكانات در جريانات سياسي گيلان و ايران تأثيرات عميقي بگذارند و سرمنشأ بسياري از حركتهاي اصلاحطلبانه بعد از خود بشوند.
البته اتحاد اسلام در بين مسلمانان و مخصوصاً شيعيان حركت جديدي نبود و پيش از آن، سيدجمالالدين اسدآبادي همين شعارها را با قدرت بيان كرده و در بين مسلمانان، شور و شوق زيادي آفريده بود. او به سراسر بلاد اسلامي سفر كرد و در همه جا از وحدت مسلمانان سخن گفت و طرحهاي بينظير و جاودانهاي را ارائه داد و سرانجام هم در راه آرمانهاي خود جانش را از دست داد. سيدجمال به اهداف خود رسيد، ولي در جهان اسلام طرحي را درافكند كه بعدها بناهاي عظيمي بر آن استوار شدند. هيئت اتحاد اسلام يكي از آن بناهاست. تفكرات و آرمانهاي سيدجمالالدين توانست انديشمندان و عالمان بيشماري را در كشورهاي شيعي و سني به تحرك وا دارد و در كشورهايي چون ايران، عراق، هند، مصر و... شور و حركت ضداستعماري را برانگيزد. بزرگان زيادي در سراسر بلاد اسلامي تحت تأثير انديشههاي سيدجمال نهضتهايي را به راه انداختند و ميرزا كوچكخان و هيئت اتحاد اسلام يكي از آنهاست.
دولت عثماني هم اتحاد اسلام را پيشنهاد داده بود، اما در ايران روحانيوني همچون شهيد آيتالله مدرس به اين حركت واكنش نشان دادند. تحليل شما از اين رويداد چيست؟
دولت عثماني داعيه رهبري جهان اسلام را داشت، اما از يكسو به آلمان نزديك شد و از سوي ديگر به شكلي ناجوانمردانه سيدجمالالدين اسدآبادي را- كه در تمام عمر عليه استعمار جنگيد- از بين برد. شهيد مدرس از آنجا كه سياستمداري بسيار زيرك و با هوش بود، خيلي زود به اهداف دولت عثماني پي برد و با طرح اتحاد اسلامي پيشنهادي آنها مخالفت كرد و در نامهاي خطاب به مفتي اعظم آنها با كمال شجاعت نوشت: تشكيل دولت اسلامي ممكن نيست مگر با تأييد جد من حضرت عليبنابيطالب(ع)! اين سخن چنان بر دولت عثماني گران آمد كه تهديد كرد به ايران حمله خواهد كرد! شهيد مدرس در پاسخ به اين تهديد گفت: «من همين قدر ميدانم كه هر كسي بخواهد به سرزمين من تجاوز كند، تفنگ برمىداريم و او را ميكشيم و اگر مسلمان بودنش محرز شد، بر او نماز ميت ميخوانيم و دفنش ميكنيم و...»
بنابراين ميتوان به ضرس قاطع گفت كه سيدجمالالدين اسدآبادي و شهيد آيتالله مدرس بيشترين نقش را در ايجاد هيئت اتحاد اسلام داشتند. البته فكر تشكيل اين اتحاد به سالهاي30تا33 كه ايران بر اساس قرارداد1907 به دو منطقه تقسيم شد، برميگردد.

در آن زمان علماي بزرگي چون شهيد مدرس، سيدمحمدرضا مساوات، سيدمحمد كمرهاي، سليمان اسكندري، سيد يحيي نداماني( ناصرالسلام)، ميرزا طاهر تنكابني و اديبالسلطنه سميعي به فكر تأسيس انجمني به نام اتحاد اسلام افتادند و بسيار هم كوشش كردند، ولي نهايتاً اين ميرزا كوچكخان بود كه اين آرزو را محقق كرد. او ابتدا با علماي بسياري در اين زمينه گفتوگو كرد و وقتي توانست تصوير دقيق و روشني از اتحاد اسلام پيدا كند، به گيلان رفت و هيئت اتحاد اسلامي را پايهريزي كرد. نخستين ثمره درخشان ايجاد اين هيئت، شكست نيروهاي قزاق در14 ذيعقده سال 1333بود. پس از كسب اين پيروزي، ميرزا خطاب به ياران خود تأكيد كرد كه رمز پيروزي ما وحدت است و اگر با يكديگر متفق باشيم، خداوند ما را ياري خواهد كرد. دومين پيروزي هيئت اتحاد اسلام، شكست ضرغامالسلطنه و همپيمانان شاهسون او بودكه نهايتاً به همبستگي خانهاي شاهسون خلخالي و هيئت اتحاد اسلام انجاميد و در نتيجه، خلخال تبديل به يكي از قويترين كانونهاي هيئت اتحاد اسلام شد. ميرزا معتقد بود كه هيئت اتحاد اسلام طبيبي است كه براي درمان بلاي خانمانسوز تفرقه آمده و رمز پيروزي بر هر دشمني، وحدت مردم، پرهيز از نفاق و دودستگي و اختلاف است.
هيئت اتحاد اسلام چرا توانست تا اين حد در حيات اجتماعي و سياسي مردم خطهشمال نقشآفريني كند؟
چون به شكلي سازمان يافته، برنامهريزي شده و منظم، به امور مردم رسيدگي ميكرد. از جمله به كارهاي حكومت و عدليه ميرسيد و جلوي رشوهخواري در ادارات را ميگرفت و در اين راستا رئيس عدليه گيلان را به جرم رشوهخواري دستگير كرد! اين هيئت در سراسر نواحي گيلان، براي رسيدگي به شكايات مردم، محكمههاي تحقيق و تفحص داير كرد و حتي در دورترين نقاط هم پايگاه زد؛ مردم را زير حمايت خود گرفت و عليه زورگويان و ستمگران در كنار مردم جنگيد و نابسامانيها را ترميم كرد. وضعيت به گونهاي بود كه همه براي مبارزه با ظلم و استبداد و نيز دشمن خارجي و استعمار، چشم اميدشان به اين هيئت بود. جالب اينجاست كه نفوذ هيئت اتحاد اسلام منحصر به گيلان نبود و حتي عالمان و روشنفكران پايتخت هم براي حركت ضد استعماري، چشم به نهضت جنگل و ميرزا كوچكخان دوخته بودند.
عدهاي از مورخان سعي كردهاند ريشههاي ايجاد هيئت اتحاد اسلام را در خارج از ايران بجويند. شما چه پاسخي براي اين شبهه داريد؟
مورخان روسي و انگليسي كه تكليفشان معلوم است و طبيعي است كه چنين شبههاي را مطرح كنند، اما درد در جايي است كه نويسندگان و مورخان ظاهراً ايراني، اما جيرهخوار قدرتها و استبداد داخلي- كه حتي تصورش را هم نميكردند كه نهضت مردمي بدون وابستگي به يك قدرت خارجي بتواند چنين حركت حسابشده و با برنامهاي را اجرا كند- در اصالت اين حركت تشكيك كردند. بديهي است كه اينها از اربابان خود در خارج از كشور خط ميگرفتند. عدهاي گفتند كه هيئت اتحاد اسلام ساخته و پرداخته عثمانيها و جريان فراماسونري و ميرزا هم عضو انجمن فراماسون است! عدهاي گفتند كه اينها از علماي نجف خط ميگيرند. شايد بهترين پاسخي كه ميتوان به اين شبههافكنيها داد، پاسخ قاطع خود ميرزا باشد كه گفت: « هيچ حسي نميتواند با احساس انساني كه خانه و ناموس او در معرض تجاوز قرار گرفته، برابري كند. حفظ و پاسداري از خانه و ناموس را هيچ عقل سليمي رد نميكند و دفع ضرر، حق هر موجود زندهاي است. كسي كه از دين و مليت و وطن خود دفاع نكند، بلاشك دين و وجدان ندارد.»
همان طور كه عرض كردم يك مورخ و نويسنده خارجي، كارش توجيه عملكرد حكومت استعمارگر خود است و همان مأموريتي را انجام ميدهد كه به عهده او گذاشتهاند، ولي وقتي يك ايراني، حتي غليظتر از بيگانگان از سياستهاي آنها دفاع ميكند، حقيقتاً مايه ننگ و تأسف است.
از اين نويسندگان و مورخان نام ميبريد؟
يكي احسان طبري بود كه در مورد نهضت جنگل و هيئت اتحاد اسلام، دقيقاً مثل مورخان و نويسندگان روسي حرف ميزد! البته در اواخر عمر در زندان متوجه شد كه يك عمر اشتباه كرده است! او ميگفت كه نهضت جنگل با تشويق فونپاشن، سفير آلمان در ايران و يك آلماني به نام گائوك، مشهور به هوشنگ كه از ياران نزديك ميرزا شد، تأسيس شد.
فرد ديگر ملكالشعراي بهار است كه در مشروطه، سوابق درخشاني داشت، ولي ناگهان تغيير مشي داد و حرفهاي بسيار سست و بيپايهاي از اين قبيل زد كه دو نفر از دعات ترك به نامهاي بهابيك و روشنبيك به عنوان دعوت به اتحاد اسلام به تهران آمدند و با دموكراتهاي ناراضي متحد شدند و چيزي شبيه لژ فراماسوني را داير و عضوگيري كردند! مؤسس هيئت اتحاد اسلام اين دو نفر و سيدمحمدرضا مساوات بودند. ميرزا كوچكخان هم عضو مؤسس هيئت اتحاد اسلام بود كه به تازگي از سردار يحيي و حزب اعتدال جدا شده است و به هيئت اتحاد اسلام پيوست.
اين حزب بعدها منحل شد، ولي ميرزا به اتحاد اسلام اعتقاد داشت. به گيلان رفت و از سوي دعات ترك و آلمان به او اسلحه ميرسيد! بيپايه بودن اين نوع ادعاها به قدري واضح است كه نياز به اثبات چنداني ندارد. فقط جاي حيرت و تعجب از سياستمداري چون ملكالشعراي بهار باقي ميماند، چون او بيترديد از بازيها و حيلههاي سياسي زمانه خود بياطلاع نبود و معلوم نيست چگونه چنين تحليلهاي سستي را ارائه داد و دلير مردان جنگل را كه به اعتراف دوست و دشمن، ايران را از تجزيه حتمي نجات دادند، ياغي و عنصر نامطلوب ناميده و از آدم بدنامي چون وثوقالدوله فراماسون كه قرارداد ننگين1919 را امضا كرد، به نيكي ياد ميكند! به نظر ميرسد الطاف و بخششهاي انگليس پس از عقد اين قرارداد به نشريات، به مذاق او كه جزو مديران نشريهها بود خوش آمده بود كه چنين سوابق درخشان مبارزاتي خود را به ننگ دفاع از اين قرارداد ننگين، آلوده كرده است.
براي اين موضوع سندي هم وجود دارد؟
علياكبر دهخدا در حاشيه كتاب زندگي احمدشاه با خط خود، اسامي ارباب جرايدي را كه از انگلستان پول گرفته بودند نوشته كه در بين آنها نام ملكالشعراي بهار، سيدضياءالدين، زينالعابدين رهنما، سيدمحمد تدين، علي دشتي، گويا كسرايي و. . . . ديده ميشود.
از جمله افرادي كه اين سلسله دروغها را به ميرزا نسبت ميدهد، اسماعيل رائين است كه در مقدمهاي بر كتاب قيام جنگل يادداشتهاي ميرزا اسماعيل جنگلي، لاطائلاتي را درباره ميرزا به هم ميبافد و كارهايي را به او نسبت ميدهد كه كمتر كسي قادر است آنها را باور كند. البته وضع اسماعيل رائين كه مشخص است و وضعيت به قدري وخيم است كه حتي فردي مثل كيانوري هم ميگويد كه در ابتدا ارباب او انگليس بود و بعد اربابش را عوض كرد و امريكاييها به او دستور دادند كتاب فراموشخانه را چاپ كند و پول حسابي هم به او دادند!در آن كتاب او سعي كرده ميرزا را فراماسون جلوه بدهد تا مبارزان واقعي، از يكي از بهترين الگوهاي مبارزاتي خود محروم شوند.
ويژگي برجسته ميرزاكوچكخان چه بود كه حتي مردم ساير نقاط ايران هم به او چشم اميد دوخته بودند؟
آن روزها مدعيان دغلكاري كه تحت عنوان آزاديخواهي و مشروطهطلبي برسر مردم كلاه ميگذاشتند و خيانت ميكردند، فراوان بودند و مردم واقعاً از اين همه دروغ و فريب جانشان به لبشان رسيده بود. به همين دليل وقتي ميرزا را با آن همه خلوص، عطوفت، خلق پسنديده، عدالت طلبي و رفتارهاي اسلامي ديدند، همه جذب او شدند. حتي از تهران براي ميرزا پيام فرستاده ميشد كه بياييد و در تهران قدرت را در دست بگيريد. انگليسيها قحطي و بيماري و فلاكت را بر مردم ايران تحميل كرده بودند و مردم بينوا همه چشم اميدشان به دلاوران نهضت جنگل و ميرزا كوچكخان بود. متأسفانه در آن برهه، حتي از دست احزاب سياسي هم كاري برنميآمد.
بسياري همكاري كوتاهمدت ميرزا با بلشويكها را برخلاف شعارهاي اسلامي نهضت جنگل ميدانند. تحليل شما چيست؟
حكومت جديد شوروي شعارهاي انساندوستانه فراواني ميداد و در دل بسياري از مبارزان دنيا، اميدهايي را ايجاد كرده بود. ميرزا قصد داشت براي مبارزه قاطعانه با استعمار انگليس، براي مدت كوتاهي، آن هم در چارچوب شرايط بسيار روشن با روسها همكاري كند، ولي هنوز زمان زيادي نگذشته بود كه متوجه شد آنها براي ايران نقشههاي شومي دارند و ميخواهند حكومتي بيگانه و مخالف دين را بر سرنوشت ملت ايران تحميل كنند. آنها تحت عنوان دوستي از قتل و غارت و دخالتهاي بيجا فروگذار نكردند. ميرزا خيلي زود به نيت آنها پي برد و به ياران خود هشدار داد كه چون اينها در لباس دوست آمدند، خطرشان از دشمنان بيشتر است!
و سخن آخر؟
جنگليها انسانهاي معتقد و موحدي بودند و انتساب آنها به كمونيسم، دروغ شرمآوري بيش نيست. ميرزا در برابر كمونيسم و مدعيان آن قاطعانه ايستاد و گفتار و كردار او در اين زمينه كاملاً صريح و آشكار است. اين شبههافكنيها در واقع خدعه دشمنان براي محروم كردن نسلهاي انقلابي از قهرمانان واقعي اين سرزمين است.