تملق بیجا و دروغ
نقل شده که مادر یکی از شخصیتها مرحوم شد. دفتر یکی از علما خواست احترام قائل شود، نامهای تنظیم کرد که خبر فوت مادر شما را به آیتالله گفتیم و ایشان به شدت ناراحت شد. بردند آقای آیتالله نوشته را امضا کند. ایشان گفت: من از این خبر به شدت ناراحت نشدم، به شدت دروغ است.
نامه را عوض کردند و نوشتند: خبر فوت مادر شما را شنیدند، ایشان ناراحت شد و کلمه به شدت را برداشتند. ایشان خواند و فرمود ناراحت هم نشدم. مادر ایشان سن طبیعی را داشته است، خدایش بیامرزد. در نامه سوم نوشتند: خبر فوت مادر شما را به آیتالله گفتیم، ایشان طلب مغفرت کردند. گفت: الان درست شد، خدا ایشان را بیامرزد.
مبلغ چاپلوس
شخصی نزد مرحوم آیتالله حاج شیخ ابراهیم کلباسی آمد و از آخوندی که در ده آنها آمده بود، تعریف زیادی کرد و گفت: او چنان توجه مردم را به خود جلب کرده که همه اقشار او را دوست دارند. مرحوم کلباسی وقتی این تعریف را درباره آن مبلغ شنید، امر فرمود تا او را احضار کردند. وقتی حاضر شد مرحوم کلباسی با عصای خویش چند ضربه به او زد و فرمود: معلوم میشود که تو در آن روستا هیچ تبلیغ دین نمیکنی و احکام شرع را به مردم نمیرسانی و همه عمر خود را صرف جلب توجه مردم به سوی خود میکنی و با چاپلوسی و تملق، همه مردم را از خودت راضی نگه میداری و اگر تبلیغ دین میکردی، چون کلام حق تلخ است قهرأ بعضیها از تو ناراضی میشدند چنانچه اکثر مردم از اولیای خدا ناراضی بودند و آنها را به سختترین بلاها مبتلا میکردند. پس تو علاوه بر اینکه حق را اجرا نکردهای، چاپلوسی مردم را هم کردهای و بر اثر این دو عمل زشت، باید تعزیر و تأدیب شوی.
مرحوم کلباسی دوباره چند ضربه عصا بر آن شیخ زد و او را از تبلیغ دین و لباس روحانیت منع کرد.
تملق برای جلب توجه
کریمخان زند پس از آن که به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به عنوان سر سلسله زندیه در سراسر ایران پیچید. روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریمخان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباسهای فاخر به او بپوشانند. چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد. با دیدن قدرت و منزلت برادرزادهاش بادی به غبغب انداخت و گفت: کریمخان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (ع) جامی از آب کوثر به او میداد. کریمخان اخمهایش را درهم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونتآمیز را جویا شدند. کریم خان گفت: من پدر خود را میشناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی (ع) باشد. این مرد میخواهد با تملق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملق و چاپلوسی به صورت عادت در آید، پادشاه دچار غرور و بدبینی میشود و کار رعیت هرگز به سامان نمیرسد.
برخورد امیرکبیر با شاعر متملق
گفته میشود زمانی که امیرکبیر به صدر اعظمی ناصرالدین شاه رسید میرزا حبیبالله شیرازی متخلص به قاآنی از شاعران بزرگ دربار فتحعلیشاه و دربار محمدشاه با لقب «حسانالعجم» و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه بود. او شاید اولین شاعر ایرانی است که به زبان فرانسه تسلط داشت و در ریاضیات، کلام، حکمت و منطق نیز استادی مسلم به شمار میرفت. او چکامه بلند و غرایی در مدح و ثنای امیرکبیر سروده و در وصف امیر، او را جانشین وزیر ظالم قبلی یعنی حاج میرزا آقاسی نامیده بود: «به جای ظالمی شقی، نشسته عالمی تقی/ که مؤمنان متقی کنند افتخارها»
ولی برخلاف مخدومان سابق، امیرکبیر که نه خریدار الفاظ پر طمطراق و تهی از معنی بود و نه معتاد به تملق گوییهای خادمان، چنان برآشفت که در جا مستمری وی را قطع کرد و گفت: تو که تا دیروز مدح میرزا آقاسی میگفتی و امروز که او نیست، ظالم شقیاش میخوانی و این بار مدح من میگویی!
او حاجی میرزا آقاسی را پیشتر «قلب گیتی»، «انسان کامل» و «خواجه دو جهان» خوانده بود!
در پی قطع مقرری شاعر متملق، اعتضاد السلطنه وساطت کرد تا بلکه امیرکبیر او را ببخشد. امیرکبیر نیز از دیگر تخصصهای قاآنی جویا شد و وقتی دانست او به زبان فرانسه تسلط دارد، برقراری حقوق قاآنی را مشروط به ترجمه کتابی در زمینه فلاحت (کشاورزی) از زبان فرانسه به زبان فارسی کرد.
تاریخ گواهی میدهد قاآنی، پس از مغضوب و معزول شدن امیرکبیر در اشعارش از او به خصم خانگی و «اهرمن خو و بد گوهر» یاد کرد.