جوان آنلاین: یادم میآید پدربزرگم اگر چند مدل غذاهای رنگارنگ هم سر سفره بود، داد میزد نان یادتان رفته، بیارید! به همین دلیل در دنیایی که همه چیز دچار تحولات شده است دلمان میتپد و ذهن بسیاری را قلقلک میدهد که آیا نان هنوز هم حرمت دارد؟ بر همین اساس گزارشی از حفظ حرمت نان در خانهها و آداب خرید نان در نانواییها تهیه کردیم تا نشان دهیم چگونه فرهنگ احترام به نان، از خانواده تا جامعه، میتواند موجب برکت و به عنوان انتقال بخشی از سبک زندگی سالم و مسئولانه به نسلهای مختلف باشد.
همه از نان خاطره دارند
محال است با کسی صحبت کنید و از نان نکته و خاطرهای نداشته باشد. آقای رضایی، شاغل و همسرش معلم است. آنها دو فرزند دبستانی دارند. درباره شرایط نگهداری نان در خانهشان پرسیدم که مادر با لبخند گفت: «راستش بیشتر اوقات نان را فریز میکنیم، چون برایمان امکان ندارد هر روز نان تازه بخریم. گاهی بچهها لقمهها را کامل نمیخورند، به همین خاطر نان نصفهنیمه ته ظرف غذاشان میماند.»
به او گفتم: با بچهها درباره حرمت نان صحبت کردهاید؟
گفت: «بله، ولی بیشتر عملی یادشان دادهام. مثلاً وقتی نان را روی زمین میبینم، برمیدارم و کنار میگذارم. اینطوری بچهها هم یاد میگیرند و هم وقتی نان را در خیابان حتی در خانه میبینند، برمیدارند و کنار میگذارند.»
ملیحه زن سالخوردهای است. در خانه او همه چیز بوی سنت و احترام میدهد. وقتی حرف نان میشود، چشمهایش برق میزند و میگوید: «قدیمترها اگر نانی را روی زمین میدیدیم برمیداشتیم، میبوسیدیم، میگذاشتیم یک جای تمیز. مادرم میگفت نان، برکت خداست، اما امروزیها متأسفانه نان تازه را هم داخل سطل آشغال میریزند!»
وقتی از او درباره نانهای بیات پرسیدم، گفت: «ما نان خشکها را جمع میکردیم برای کوفته، فتیر یا حتی میدادیم مرغ و خروسها. اصلاً در زندگی ما اسراف نبود.»
آقای احمدی سه فرزند دارد. این پدر خانواده میگوید: «سعی میکنیم نان را برای هر وعده غذایی به مقدار لازم بخریم. اگر هم مقداری ماند، آن را نگه میداریم و در وعده دیگر غذایی مصرف میکنیم تا اسراف نشود.»
پسر نوجوان این خانواده هم گفت: «یک بار در مدرسه فیلمی پخش کردند که درباره اسراف غذا بود. بعد از دیدن آن فیلم نگاهم به مصرف نان و غذا عوض شد و حالا هر بار نان خشکها را از سر سفره برمیدارم و داخل سبد نان خشک میریزم.»
مادر این خانواده هم گفت: «برای نان خشکها سبد مخصوصی دارم. آخر هفته با بچهها نانها را ریز میکنیم تا داخل سوپ یا کوکو به جای آرد استفاده کنیم. به جرئت میتوانم بگویم که ما ضایعات و دورریز نان نداریم.»
خانم صادقی، ۳۷ساله مادر دو فرزند دبستانی و سرپرست خانواده است. وی گفت: «یاد گرفتهام هر تکه نان یعنی پول و زحمتهایی که برای تهیه آن کشیده میشود، به همین خاطر فرزندانم را از کودکی آموزش دادهام ته مانده غذا و نان را با احترام جمعآوری کنند و اسراف نکنند. کافی است والدین خودشان در نگهداری و حرمت نان وسواس به خرج دهند، آن وقت بچهها آنچه را میبینند، یاد میگیرند.»
آقای عباسی روحانی است. او نان را نماد رزق الهی میداند و میگوید: «از کودکی سه فرزندم را اینطور آموزش دادهام که اگر به نان بیاحترامی شود، خدا برکت را از خانه بیرون میبرد و سفرهای که در آن نان نباشد، برکت ندارد. همسرم هم به آنها یاد داده است که نان خشک خودش منبع غذایی است و میتوان با آن غذای جدید درست کرد. اینطور نگاهها را به نان خشک تغییر دادیم تا به چشم ضایعات به آن نگاه نشود.»
همصحبتیمان این بار با یک خانواده پرجمعیت بود. انتظار میرفت در این خانه به خاطر مصرف بالای نان دورریز نان هم زیاد باشد، اما همکلامیمان با مادر خانواده خیلی جالب بود. مادر خانه میگوید: «یکی از خوراکیهای اصلی که برای هر پنج فرزندم واجب میدانم نان است. از زمانی که به غذا خوردن افتادند، نان به دستشان دادم. خب اول کار آنها وقتی نان را گاز میزدند و پرت میکردند ناراحت میشدم، اما فهمیدم این یک بازی است و من باید این بازی را جهتدار کنم.» او در ادامه گفت: «تا زمانی که خیلی خردسال بودند یک دستمال تمیز میانداختم و نانی که آنها پرت میکردند را برمیداشتم و داخل یک نایلون میگذاشتم و همان نان را برای ناهار یا شام استفاده میکردم. بعدها که بزرگتر شدند قصه ساختم. گفتم نان یک قهرمان است، اگر او را زمین بیندازیم، ناراحت میشود. این ملکه ذهن آنها شد و تا حالا هم هر وقت تکه نانی روی زمین میاندازند آن را برمیدارند و میگویند ما قهرمان را نجات دادیم!»
آقای میرزاپور یک پسر ۱۵ ساله دارد. وقتی درباره خرید نان از او سؤال کردم، گفت بیشترین نانی که تهیه میکنند نان فانتزی است، چون پسرش میلی به غذاهای سنتی ندارد! میگفت: «واقعیت، نسل جدید خیلی به نان اهمیت نمیدهد. پسرم وقتی ساندویچ میخورد، سر و ته نان باگت را میزد و دور میریخت. دنبال راهی بودم تا او را از این کار منصرف کنم، به این نتیجه رسیدم که باید درباره اقتصاد نان و سختی تهیه آن حرف بزنم.» او در ادامه گفت: «یک شب تلویزیون مستندی از تهیه نان نشان میداد. بلافاصله پسرم را صدا کردم و خواستم آن مستند را باهم ببینیم. بعد از تماشای مستند متوجه شد نان و تهیه آن چقدر زحمت دارد. از آن موقع بود که دیگر ته ساندویچ را دور نریخت و آن را کامل مصرف میکند. کاش والدین به جای نصیحت راهحل مناسبی برای آگاهی فرزندانشان پیدا کنند.»
بالارفتن نرخ نان در صرفهجویی بیتأثیر نبوده است! این نکته در گفتوگو با یک زوج جوان دانشجو مطرح شد. آنها میگفتند: «راستش خیلی به نان و صرفهجویی آن اهمیت نمیدادیم. تعدادی نان میخریدیم و تقریباً نصف آن اضافه میآمد. آنها را مصرف نمیکردیم و دوباره نان تازه میخریدیم و آن قدیمیها را دور میریختیم تا اینکه قیمت نان بالا رفت. آنجا بود که قدر نان را بیشتر دانستیم و سعی کردیم به مقدار نیاز خریداری کنیم!»
گفتوگو با شهروندان نشان میدهد حرمت نان، فقط یک باور سنتی نیست، بلکه بخشی از فرهنگ مسئولیت پذیری و سبک زندگی سالم است. خانههایی که هنوز نان را برکت میدانند، اعضای آن از والدین گرفته تا فرزندان به همه چیز با احترام نگاه میکنند، حتی یک تکه نان خشک.
گرمای تنور نانواییها، فرهنگ صبر و استقامت میپزد.
اما از محل پخت نان غافل نشویم. مکانی که نه فقط محلی برای تهیه نان بلکه بستری برای بروز رفتارهای اجتماعی مردم در زندگی روزمرهشان است؛ از رعایت نوبت در صف نانوایی گرفته تا نحوه گفتوگو با نانوا و احترام به نان به عنوان «رزق مقدس».
برای تهیه این گزارش به چند نانوایی در شهر تهران سر زدم. یک نانوایی سنگکی در یکی از مناطق جنوب تهران را انتخاب کردم که به خاطر کیفیت خوب و پخت سنتی نان صف طولانی داشت. در صف ایستاده بودم که با یکی از شهروندان باب گفتوگو باز شد. او معلم بازنشسته بود و به گفته خودش خرید نان خانه با او است. پیرمرد میگفت: «صف نانوایی برای شهروندان یک آزمون است. برخی افراد نوبت را رعایت میکنند و برخی دیگر با بیاعتنایی به حقوق دیگران، نظم را برهم میزنند. کاش بدانند رعایت نوبت، نشانهای از رشد اجتماعی و احترام متقابل است.»
زن میانسالی که نوبت او پشت سر من بود، از برخورد نانوا و اهمیت آن صحبت کرد و گفت: «رفتار مؤدبانه و صبورانه نانوا باعث میشود حتی در شلوغی نانوایی، مردم صبورتر شوند، البته این برخورد نباید یکطرفه باشد، مشتری هم باید با احترام، شرایط سخت نانوا به خصوص در فصل گرما را درک کند.»
امروزه بافت سنتی نانواییها بیشتر در شهرهای کوچک دیده میشود. روابط میان نانوا و مشتریان هم فراتر از یک خرید و فروش است. یکی از شهروندانی که در صف نانوایی بود، ساکن یکی از شهرهای کوچک اطراف تهران بود. او میگفت: «در شهر ما بعضی نانواها به کسی که پول نداشته باشد، نان را تحویل میدهند و بعد با او حساب میکنند تا شرمنده زن و بچهاش نباشد و سفرهاش بینان نماند. این یعنی هنوز اعتماد زنده است.»
تقریباً با رفتن آدمهایی که جلوی من بودند، گرمای تنور بیشتر احساس میشد. نانوا مرد میانسالی بود، با چند خط از چین و چروکهای روی پیشانی که با عرق گرمای تنور پوشانیده شده بود. سلامی کردم و خواهش کردم در همین فرصت کم چند کلامی صحبت کند و حرف دلش را بزند. قبول کرد ولی دل پری داشت. او از لحن تند و بیاحترامی بعضی مشتریان گلایه کرد و گفت: «اگر مردم بدانند از صبح زود سرپا هستیم و با چه سختی پول درمیآوریم، بیشتر درکمان میکردند. کاش بدانند صف طولانی، گرانی نان و مشکلات زندگیشان به ما مربوط نیست. اگر نان ایرادی دارد با خوشبرخوردی گلایه کنند، ما هم وظیفه داریم آن را برطرف کنیم. کاش بدانند ما هم مشکلاتی مانند افزایش قیمتها و کمبود مواد اولیه برای تهیه نان داریم؛ مشکلاتی مانند افزایش هزینه آرد، برق، گاز و نیروی کار. کمتر جوانی قبول میکند که نانوا شود، ولی کنار این مشکلات سعی میکنیم نان را با لبخند تحویل مشتری دهیم، پس انتظار داریم آنها هم نان را با خنده تحویل بگیرند.»
این حرفها و سخنها یعنی فرهنگ خرید نان، فقط به پرداخت پول و گرفتن خوراک ختم نمیشود، بلکه آدابی دارد. از صف نان گرفته تا رفتار با نانوا و نگاه به نان. شاید احترام، صبر و تعاملات انسانی در گوشههای داغ نانواییها کمرنگ شده باشد، اما هنوز زنده است، پس مراقب باشیم این تنور در کنار تنور نانواییها خاموش نشود. شاید اگر فرهنگ نانوایی را جدیتر بگیریم از همین صف نان، بتوان تربیت اجتماعی را هم شروع کرد.