کد خبر: 626387
تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۳
نظري بر كردار حزب توده ايران در پي ترور محمد مسعود
زندگي مسعود نيز بسان ديگر فعالان سياسي اين مرزوبوم، داراي فرازوفرودهايي است كه مي‌توان با آن موافق بود يا نبود. در واقع مرگ مسعود و تحولات بعدي معطوف بدان، مي‌تواند نماد و نموداري از پديده «فرار به جلو» و بدهكاري با ظاهر طلبكاري باشد
محمدرضا كائيني

اين مقال درصدد داوري در باب زندگي و زمانه محمد‌مسعود نيست، چه اينكه اين امر موكول و محول به مجالي موسع است. زندگي مسعود نيز بسان ديگر فعالان سياسي اين مرزوبوم، داراي فرازوفرودهايي است كه مي‌توان با آن موافق بود يا نبود. در واقع مرگ مسعود و تحولات بعدي معطوف بدان، مي‌تواند نماد و نموداري از پديده «فرار به جلو» و بدهكاري با ظاهر طلبكاري باشد. به عبارت ديگر رفتار حزب توده در اين ماجرا كه در آغاز به محكوميت اين ترور پرداخت و بعد دم خروسِ اين قتل از زير عباي آنها عيان شد، مي‌تواند از نكات درس‌آموز تاريخ تلقي شود. اين نوشتار نيز درصدد اشاره به چنين واقعيتي است. از سوي ديگر، اين روزها با سالروز فرار خسرو روزبه از زندان نيز مقارن است كه يكي از مهم‌ترين كاركرد‌هاي تاريخي وي، رمز‌گشايي از راز قتل مسعود بود. اميد آنكه مفيد افتد.

مقارن با ساعت 9 بعد از ظهر روز پنج‌شنبه 22 بهمن ماه 1326، مسعود مدير روزنامه «مرد امروز» در خيابان اكباتان و در برابر چايخانه مظاهري، به ضرب دو گلوله به قتل رسيد. پيش‌تر از آن نيز در طول حيات چند ساله روزنامه‌نگاري مسعود چندين بار در افواه و حتي جرايد، خبر قتل او از طرف دشمنان و نيز پاره‌اي ساده‌لوحان منتشر گرديد. گاه دامنه اين شايعه به جايي مي‌رسيد كه مردم به دفتر مرد امروز مراجعه و جريان را استفسار مي‌كردند و چون جواب منفي مي‌شنيدند، عموماً شادمان مي‌‌شدند. در طول مدت شش ساله انتشار مرد امروز، نامه‌هاي تهديد‌آميز هم، فراوان به دفتر مرد امروز ارسال مي‌شد. فرآيند اين شايعات و تهديدات از شماره‌هاي اوليه مرد امروز كه مسعود جدي و بي‌اغماض خود را عليه كانون‌هاي قدرت كه معمولا به دربار نيز وصل بودند، آغاز نمود، شروع شد. محمد مسعود نيز اما گاه به اين شايعات و تهديدها واكنش نشان مي‌داد، مثلاً خواننده در شماره 18 مرد امروز صفحه 2، از قول مديرمسئول چنين مي‌خواند: «در هفته گذشته شهرت يافت كه اينجانب هدف گلوله واقع شده و به اين زندگي كثيف و ننگين كه دامنگير 15 ميليون جمعيت است، خاتمه داده‌ام. متأسفانه اين خبر صحت نداشت، انتشار اين خبر در حقيقت به منزله تهديدي بود كه به حساب خودشان مرا مرعوب نموده و دست از گريبان دزدان و غارتگران كه گذشته از هستي جامعه شخص مرا هم به خاك نشانده‌اند بردارم. اين احمق‌ها خيال كرده‌اند كه براي من اين زندگي سراپا لجن آنقدر ارزش و قيمت دارد كه براي خاطر آن حاضرم به هر پستي و دنائتي تسليم شوم.» (1)

فرافكني قاتلان!

به هرحال قتل مسعود در شرايطي روي داد كه وي با قلم تند و بي پرواي خويش به همه چيز و همه‌كس مي‌تاخت و البته در اين ميان، بيش از همه دربار را با نيش قلم مي‌نواخت. از همين رو پس از اين رويداد، دربار يكي از متهمان اصلي به شمار مي‌رفت. افراد و چهره‌هاي ديگري نيز در مظان قرار گرفتند و هر يك درصدد برآمدند تا دراين باره از خود رفع اتهام كنند. در اين ميان يكي از جالب‌ترين موضع‌گيري‌ها، مربوط به حزب توده بود كه در ارگان خود اينگونه نوشت:«محمد مسعود... به دست تروريست‌هاي ماهري كه وسايل قتل نامبرده را با نقشه منظم و پيش‌بيني‌شده‌اي تهيه ديده بودند، كشته شد... ترور مدير يك روزنامه هنگامي كه دشمنان آزادي ايران براي ايجاد يك ديكتاتوري راه را هموار مي‌كنند، نمي‌تواند تنها جنبه فردي داشته باشد بلكه عملي است كه دامنه وسيع اجتماعي دارد و هر فرد يا جمعيتي كه به اجتماع ايران علاقه دارد بايد اهميت اين اقدام زشت را درك كند... كشتن يك مدير روزنامه (فقط) براي ايجاد وحشت و رعب (است)... ترور براي منظور سياسي و براي از ميان برداشتن آزادي قلم، طليعه ايجاد حكومت ديكتاتوري و قلدري است» (2)

اعترافات خسرو روزبه و نيز سال‌ها بعد نورالدين كيانوري پس از دستگيري، سطوري را كه در بالا خوانديد، به يكي از طنزهاي تاريخي مبدل كرد!

رمزگشايي خسرو روزبه پس از10 سال

همانگونه كه اشاره رفت، تا سال‌ها ماجراي ترور محمد مسعود به دست شاه و اطرافيانش در محافل به عنوان يك فرضيه مسلم مورد پذيرش قرار گرفته بود اما با دستگيري خسرو روزبه در ۱۵ تير ۱۳۳۶ ناگفته‌هايي از اين ماجرا طرح گرديد. بازجويي‌هاي خسرو روزبه، ابوالحسن عباسي و ابراهيم پرمان دال بر اين بود كه آن قتل فجيع ربطي به دربار شاه و دستگاه امنيتي تيمور بختيار نداشته است. آنها اعتراف كردند كه ترور مزبور توسط يك كميته هشت نفري صورت گرفته است. روزبه در پاسخ بازپرس نظامي راجع به چگونگي قتل مسعود و علل آن اينطور جواب مي‌دهد:«‌ما فكر مي‌كرديم براي گم كردن راه و براي اينكه دستگاه پليس نتواند سمت لازم را براي پيدا كردن گروه بيابد، بايد اول از كسي شروع كنيم كه داراي دستجات مختلف زيادي باشد. مسعود از اين جهت ايده‌آل بود زيرا با انتشار روزنامه مردامروز تقريباً همه كس را با خود دشمن كرده بود، از يك طرف با دسته مسعودي‌ها روزنامه اطلاعات سخت در‌آويخته بود و از طرف ديگر با قوام‌السلطنه و گروه طرفدار او مخالف بود و جنگ‌ها و جدال‌هاي زيادي با هم داشتند، در عين حال با امثال حاج علينقي كاشاني و ساير ثروتمندان طرف مي‌شد. از يك طرف نيز روزنامه‌اش خواننده زياد داشت و مقالاتي عليه نهضت جهاني طبقه كارگر منتشر مي‌ساخت و مي‌توانست تأثير منفي داشته باشد. اينها دلايلي بود كه ما اقامه كرديم و گفتيم اگر او هدف قرار بگيرد به علت دشمنان كثيري كه دارد توجه مأموران پليس به همه دسته‌ها خواهد رفت و اصلاً از ره پرت خواهد شد. پس از ترور مسعود نتيجه مثبت بود يعني روزنامه‌هاي مختلف كه در تهران انتشار مي‌يافت، همانطور كه ما پيش‌بيني كرده بوديم اين قتل‌ها را به گروه سياسي مخالف خود نسبت دادند و به‌قدري قضيه به هم گره خورده بود كه هيچ‌كس نمي‌توانست به فكر گروه ما باشد و ما در اين عمل در حقيقت موفق شده بوديم.»

دادستان وقت ارتش نيز در مورد اعترافات روزبه عقيده داشت كه:«اظهارات خسرو روزبه پس از گذشت 10 سال از وقوع جرم كاملاً با تشخيص مأموران اداره آگاهي شهرباني كل كشور كه بلافاصله پس از وقوع قتل اقدام به كشف جرم نموده‌اند، مطابقت مي‌نمايد و مجرمان همان اشخاصي هستند كه اداره آگاهي آنها را دستگير و مورد تعقيب قرار مي‌دهد، منتها در آن روز و به مقتضاي اوضاع آشفته روز با ايادي كه داشته‌اند، اقدامات اداره آگاهي شهرباني خنثي
مي‌شود.» (3)

رمزگشايي نور‌الدين كيانوري پس از 36 سال

متعاقب آن دستگيري و محاكمه، خسرو روزبه بخت سومين فرار از زندان را نيافت و پس از چندي به جوخه اعدام سپرده شد. 26 سال بعد رفيق حزبي روزبه، يعني نورالدين كيانوري و شبكه نفوذي او در نظام جمهوري اسلامي دستگير شدند. در هفته اول مهر ماه 1362 سران حزب منحله توده ايران در يك ميز‌گرد تلويزيوني، سلسله اعترافاتي از عمليات جاسوسي خود را براي ملت ايران برملا ساختند كه قسمتي از آن مربوط مي‌شد به كميته ترور حزب و ترور مسعود. نور‌الدين كيانوري دبير كل حزب در مورد اين ترور چنين اعتراف كرد:«واقعيت اين است كه ما در اين دوران كوشش مي‌كرديم اين ضعف‌ها را با كمك تبليغات خودمان به اشكال مختلف برطرف كنيم، مثلاً كوشش مي‌كرديم كه قهرمان درست بكنيم و روزبه را كه از حزب تنها دفاع كرده بود، او را به عنوان يك قهرمان بدون خدشه معرفي كنيم، در اينجا هم ما با مردم ايران حتي با حزب و كادر‌هاي رهبري حزب صادق نبوديم و از دفاعيات روزبه نكات مهمي را در سه بخش مهم ما حذف كرديم. يك بخش مربوط بود به قتل مسعود كه روزبه اعتراف كرده بود او با گروه تروريستي كه ايجاد كرده بود اين قتل را انجام داده است. تا آن وقت همه خيال مي‌كردند كه دربار اين قتل را انجام داده است.» (4)

پرده‌اي ديگر از رابطه حزب توده با قتل مسعود

آدرس‌هايي كه درباره قتل مسعود، به حزب توده وسران آن داده مي‌شد، به همين موارد منحصر نماندند. دكتر فريدون كشاورز چندي پس از جدايي از حزب توده، كتابي منتشر ساخت كه به صورت محاوره و پرسش و پاسخ تنظيم شده بود. او در بخشي از اثر خويش در باره قتل مسعود داد سخن داد و آن را به دستور «نورالدين كيانوري» منتسب ساخت. كشاورز در اين‌باره مي‌گويد: «مسئله قتل مسعود در مسكو در كميته مركزي از طرف من و پس از آن از طرف ايرج اسكندري مطرح شد و در پله نوم چهارم وسيع تنها من، تكرار مي‌كنم تنها من اين موضوع را مطرح كردم و در مورد كينه و دشمني شديد كيانوري و شوهر خواهرش كامبخش قرار گرفتم. چند تن ديگر از رهبري از اين موضوع «سربسته» صحبت كردند ولي از ترس اينكه روابطشان با كامبخش و كيانوري قطع شود و براي اينكه امكان سازش را حفظ كنند موضوع را تعقيب نكردند. مسعود مدير روزنامه مرد امروز شب بيست و دوم بهمن ماه 1326/1947 يعني در حالي‌كه حزب علني و آزاد بود و تازه از فشار شديدي كه بعد از شكست فرقه دموكرات آذربايجان به آن وارد مي‌شد به‌تدريج خلاصي مي‌يافت به قتل رسيد، در موقع قتل در آن شب پنج نفر از رفقا، خسرو روزبه، حسام لنكراني، همايون عباسي (كه بعد‌ها در زير شكنجه تسليم شد) و يك محصل دانشكده افسري حضور داشتند. در اين جريان جمعاً هشت هزار نفر وارد بودند كه يك نفر زن بود و يك نفر ديگر كيانوري بود و نفر هشتم را نمي‌شناسم. تمام حزب اين را مي‌داند قاتل مسعود فقط عباسي بود و ديگران براي اينكه در صورت لزوم «كمك» كنند حضور داشتند.

كميته مركزي حزب و هيئت اجرائيه آن از اين قتل‌ها مانند تير‌اندازي به شاه به‌كلي بي‌خبر بودند. رفيق ما روزبه چند بار در محكمه نظامي گفته است كه من هر چه كردم با دستور مقامات بالاتر حزبي كرده‌ام. رفيق ما راست مي‌گفت زيرا اين كميته هم به دستور كيانوري ايجاد شده بود. انشاي قتل مسعود باعث شد كه مدتي كامبخش و كيا‌نوري ـ قبل از اعدام رفيق روزبه ـ در خارج و حتي در پله‌نوم‌ها كوشش كنند كه از اهميت فداكاري روزبه بكاهند. كامبخش مي‌گفت: خسرو عيب بزرگي كه دارد قهرمان‌منشي مي‌كند و مي‌خواهد خود را بزرگ جلوه دهد. به‌طور واضح كامبخش حسودي مي‌كرد. او مي‌دانست كه با سابقه اقرار‌هايي كه در شهرباني مختاري كرده‌بود نمي‌تواند دعوي قهرماني كند و قطعاً ترس داشت كه دير يا زود تاريخ حزب و تاريخ مبارزات سياسي ايران او را چنان‌كه بايد، قضاوت كند.» (5)

چرا او را كشتند؟

دكتر كشاورز دربخش ديگري از اثر خود سعي دارد كه ريشه‌هاي قتل مسعود را بكاود. با جمع‌بندي اين بخش بيشتر به نظر مي‌آيد كه وي پراكنده‌گويي كرده است تا ارائه يك تحليل منسجم. بااين حال كشاورز در ادامه سخن بر صدور دستور قتل مسعود از سوي حزب توده تأكيد مي‌ورزد: «روزنامه مرد امروز مسعود را مردم از هم قاپيدند. چند ساعت بعد از انتشار آن قيمتش به ده برابر و بيشتر از آن مي‌رسيد. آخر مسعود با شجاعت تعجب‌آوري به شاه و خاندان سلطنت و به‌خصوص به اشرف حمله كرد. حزب در كشتن او چه نفعي داشت؟ اينكار كه فقط به نفع دربار بود. كيانوري به كجا بسته بود كه چنين كاري را كرد؟ شايد هم او كه غالباً مي‌گفت و مي‌گويد «من يك حقه زدم» اينجا هم مي‌خواست با كشتن مسعود «حقه» بزند و اين كار به گردن شاه بيفتد و تنفر مردم از او بيشتر بشود و تازه اين عمل هم به نفع رزم‌آرا بود كه نقشه گرفتن حكومت ايران و كشتن شاه را در سر داشت. چگونه ممكن است با سرنوشت حزبي كه در آن زمان هزاران تن در آن فعاليت مي‌كردند بازي كرد؟ چه شد كه رهبري حزب در مهاجرت همه حادثه‌جويي‌هاي كامبخش و كيا‌نوري را كه بايد واقعاً او را هم «مرد هزار چهره» ناميد ناديده گرفت؟ تا او توانست به دبيري حزب برسد و حزب را «قبضه كند» زيرا ايرج اسكندري دبير اول حزب كه ساتري، ‌هارواني براي حفظ ظاهر بيش نيست و اين را همه كادر‌ها در مهاجرت مي‌دانند. آيا اين سكوت هم دستور «حزب برادر» است؟ باري در بروشوري كه از طرف كميته مركزي منتشر شد كه در بالا به آن اشاره كردم شركت كميته مركزي در قتل مسعود به حق تكذيب شده بود اين بروشور بسيار جالب است و همه كادر‌هاي حزب بايد آن را بخوانند. «اقرار‌هاي» رفيق روزبه براي اين بود كه تصور مي‌كرد حزب از اعمال جنايتكاراني كه بعضي از رهبران مرتكب شده‌اند خبر ندارد او نمي‌دانست كه بعضي از كادر‌ها كه دستور كيا‌نوري را دستور حزب تصور مي‌كردند در مسكو به اشتباه خود پي برده و همه آنچه را كه مي‌دانستند گزارش دادند.»(6)

پي‌نوشت‌ها:

1) ر. ك به: محمد مسعود، از كودكي تا ترور، تاليف بهرام افراسيابي. صص 203 ـ 202

2) ر. ك به: روزنامه مردم در شماره ۲۷۵

3) ر. ك به: محمد مسعود، از كودكي تا ترور، تاليف بهرام افراسيابي. صص 209 ـ 208

4) همان، ص 215

5) همان، صص 220 ـ 219

6) همان، صص 223 ـ 222

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر