کد خبر: 1036310
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۸:۱۹
از دوره‌ای ادبیات معاصر ما به جای آنکه با جامعه در ارتباط باشد به شدت درونگرا می‌شود و هویت خود را از دست می‌دهد.
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: سعید تشکری از اقلیمی‌نویس‌های جدی امروز داستان‌نویسی ایران که نمایشنامه‌ها و داستان‌های دینی و انقلابی مختلفی را در کارنامه دارد، در پاسخ به این سؤال که چرا حادثه انقلاب در داستان‌های بسیاری از داستان‌نویسان اجتماعی ما مورد توجه قرار نگرفته است؟ به مهر می‌گوید: به عنوان کسی که در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ زندگی کرده و در دهه ۶۰ تبدیل به نویسنده شده، فکر می‌کنم ما، آدم‌هایی هستیم که خاطره نداریم، یعنی آدمی نداریم که در این دهه‌ها زندگی کرده و در دهه ۶۰ قلم به دست گرفته باشد و بخواهد خاطراتش را بنویسد. بگذارید بحث را همین‌جا نگه داریم و تأملی کنیم، چون اتفاقات زیادی در این سه دهه رخ دادند که جای تأمل بسیار و پرداخت داستانی و تصویری دارند. ما وقایع و اعتراضات سال ۱۳۴۲ را داشتیم؛ کشتار ورامین و اتفاقات دهه ۵۰ را، کار‌های شهید مهدی عراقی و تحول آدمی مثل طیب حاج‌رضایی را. اینکه آدمی از ابزار شاه، تبدیل به یک مخالف و سپس اعدام می‌شود، اتفاق مهمی است، اما می‌بینیم در داستان‌های داستان‌نویسان ما جا ندارد، یعنی همه این اتفاقات مهم در قصه‌های ما نیامده‌اند و ما هم آن‌ها را ننوشته‌ایم و این «ما» یعنی همان آدم‌هایی که خاطره ندارند. تشکری ادامه می‌دهد: یکی از هزاران اتفاقی که در دهه ۱۳۵۰ رخ دادند، جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی است که ماجرا‌های عجیب و غریب و مبتذلی هم در حاشیه این عنوان رخ دادند، مثلاً فردی برای این جشن‌ها، به اسپانیا رفت و ۸۰۰ هزار پرستو را خریداری کرد و سپس با هواپیما به شیراز آورد تا در جشن‌های ۲۵۰۰ ساله، در شیراز رها شوند. همه صبح روز بعد از رسیدن به شیراز، دیدند همه پرستو‌ها مُرده‌اند و یکسری از رفتگران مأمور شدند بدون سر و صدا جنازه پرستو‌ها را جمع کنند. خب، این‌ها همه، اتفاقات مهم اقلیمی هستند که می‌توانند بهانه نوشتن داستان قرار بگیرند. هیچ ربطی هم به روشنفکر و غیرروشنفکر ندارد، اما می‌بینیم به آن‌ها پرداخته نمی‌شود. به گفته این نویسنده ادبیات داستانی در ادامه اتفاقات دهه‌های ۴۰ و ۵۰، به سال ۵۷ می‌رسیم که یک اتفاق بزرگ است. حداقلش این است که همه ما در این اتفاق مشارکت داشتیم؛ اتفاقی کاملاً اجتماعی و مدنی. درباره اشغال لانه جاسوسی، معتقدم وقتی اتفاق افتاد، تمام روشنفکر‌های ما اظهار خوشحالی کردند، چون همه به این باور رسیدند که انقلاب ۵۷، جدی‌تر و تثبیت شد. اما چرا نه له و نه علیهش در تئاتر و ادبیات‌مان تولیدی وجود ندارد؟ همه این مطالب را گفتم تا به این نتیجه برسم که ما در اقلیم زندگی نمی‌کنیم. درد اصلی ما، نداشتن اقلیم است. در آن زمانه‌ای که در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ در ایران، ادبیات تولید می‌کردیم، ادبیات‌مان روستایی بود، با این نگاه که گویی انقلاب ۵۷، یک انقلاب روستایی است. در حالی که انقلاب، شهری بود. این مسئله خیلی مهم است که ما یک تعریف و البته تعریف صحیحی از مفهوم داشته باشیم. درباره اشغال لانه جاسوسی، تمام روشنفکر‌های ما اظهار خوشحالی کردند، چون همه به این باور رسیدند که انقلاب ۵۷، جدی‌تر و تثبیت شد، اما چرا نه له و نه علیهش در تئاتر و ادبیات‌مان تولیدی وجود ندارد؟ این نگاه رادیکالی که در ادبیات شکل می‌گیرد، نشان‌دهنده فقدان اقلیم است. وقتی در ادبیات‌مان اقلیم نداریم، تاریخ هم نداریم. به گفته وی رمان «گاواربان» آقای دولت‌آبادی را نگاه کنید که سال ۵۰ چاپ شد. در این دوستان، حکومتی‌ها برای سربازگیری به یک روستا می‌روند و روستایی‌ها علیه سربازگیری قیام کرده و چوب برمی‌دارند. پس از آن هم، رمان «کلیدر» را دارد که قصه‌اش در اقلیم روستا اتفاق می‌افتد. این داشتن اقلیم، داستان دولت‌آبادی را نجات داده است. این مسئله داشتن اقلیم در مکاتب اصفهان و خوزستان هم وجود دارد، تا وقتی که به دهه ۶۰ می‌رسیم، از آن به بعد است که ادبیات ما فاقد اقلیم می‌شود و به جای آنکه بیرون‌گرا و با جامعه در ارتباط باشد، تبدیل به ادبیات درون‌گرای آه می‌شود. در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ هم وضع به همین‌منوال پیش رفت و امروز در نقطه‌ای هستیم که هویت‌مان را از دست داده‌ایم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار