کد خبر: 892712
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۴
تأملي در مفهوم و سير شكل روشنفكري در ايران
روشنفكري از جمله مفاهيمي است كه برداشت عرفي آن با تعريف دقيق آن متفاوت است.
محمدامين حسن‌زاده

روشنفكري از جمله مفاهيمي است كه برداشت عرفي آن با تعريف دقيق آن متفاوت است. در معناي عمومي اغلب به افراد تحصيلكرده و صاحب‌نظر در مسائل عمومي روشنفكر گفته مي‌شود. كسي كه سطح فكري بالاتر از عموم جامعه و تفكر داشته باشد اصطلاحاً روشنفكر خوانده مي‌شود. فرهنگ دهخدا براي واژه روشنفكر معناي نوگرا را ذكر كرده و فرهنگ معاصر فارسي نيز اين تعريف را ارائه كرده است: ...و معناي دوم فرهنگ معاصر فارسي يعني «فرد معتقد به نقش و ارزش دانش و فرهنگ در پيشرفت جامعه و بهروزي مردم».
اما آنچه به عنوان انتلكتوئل خوانده مي‌شود چيزي فراتر از تلقي عمومي نسبت به لفظ روشنفكري است. ريمون آرون تعريف واژه انتلكتوئل را با يك دسته‌بندي ارائه مي‌كند. اين جامعه‌شناس فرانسوي معتقد است بر اساس عرف اجتماعي جامعه روشنفکری به سه دسته تقسيم مي‌شود: 

الف) توليد‌كنندگان انديشه؛ مانند هنرمندان و متفكران مبتكر
ب) توزيع‌كنندگان انديشه؛ مانند استادان دانشگاه و نويسندگان
پ) مصرف‌كنندگان؛ مانند دانشجويان
از نظر آرون كشورهاي غربي خاستگاه دسته اول كشورهاي غربي است و دسته سوم يعني مصرف‌كنندگان عمدتاً متعلق به كشورهاي اصطلاحاً جهان سوم است. 
همين مسئله رويكرد آرون نسبت به مفهوم روشنفكري را نشان مي‌دهد. به صورت پيش‌فرض اين مفهوم در نسبت با غرب و مدرنيته قابل تعريف است. مفهوم نوگرايي و تجددگرايي نيز كه با نام روشنفكري گره خورده و در واقع همين برداشت خاص از لفظ روشنفكري است كه معناي آن اعتقاد به انديشه تجددگرايي (مدرنيسم) مد نظر است. 
اين مفهوم در اروپا به عصر روشنگري گره خورده است. معناي مدرن روشنفكر و عمده معاني ارائه شده براي اينتليجنتسيا، و البته تعريف دايره‌المعارف فارسي كه «روشنفكر» را «اصطلاحي براي طرز فكر و تمايل عقلايي، آزادمنشانه، اومانيستي و علمي رايج در اروپاي قرن 18 ميلادي» مي‌داند، ناظر به همين معناست. تعريفي كه كانت از روشنفكري و روشنگري ارائه مي‌دهد نيز اشاره به همين معناست. كانت در رساله خود پيرامون «روشنگري»، اصالت دادن به عقل و فهم فردي و جزئي بشر را جان و روح روشنگري مي‌نامد. او اين تكيه و اصالت بخشيدن به عقل جزئي بشر را در مقابل تفكر ديني (كه بر مبناي اصالت وحي الهي و نيازمندي بشر به هدايت آسماني استوار است) و بينش مذهبي مطرح مي‌كند و قرار مي‌دهد. 
بنا به توضيحات فوق مي‌توان دو برداشت كلي از مفهوم روشنفكر را در جامعه ايراني احصا نمود. تعريف نخست مربوط به ترجمه و گرته‌برداري لفظ انتلكتوئل است كه مفهوم آن مروج انديشه مدرنيته است. در مقابل برداشت عمومي نسبت به روشنفكري به مفهوم تحول‌خواهي و داشتن تفكر و ايده براي هدايت جامعه به مسير صلاح است. طبق اين مفهوم كلي مي‌توان انبيا را نيز روشنفكران زمانه خود دانست كه در اعتراض به رويه‌هاي اجتماعي موجود به دنبال اصلاح جامعه بودند. تعريف دكتر شريعتي از روشنفكر نيز تحت اين مفهوم از معاني روشنفكر قرار مي‌گيرد. شريعتي با انتقاد از ترجمه انتلكتوئل به روشنفكر در ايران معتقد است روشنفكر يعني كسي كه داراي فكر روشن و باز است، افرادي كه محدود و متوقف نيستند، منجمد نمي‌انديشند، روشن و باز فكر مي‌كنند، زمان، موقعيت خود و وضعيت كشور را درك مي‌كنند و مي‌توانند تحليل و استدلال كنند، روشنفكر انساني است كه به وضع اجتماعي و به جايگاه خود آگاه است و اين صفات موجب تعهد و مسئوليت او مي‌شود. بنيانگذار انقلاب(ره) و مقام معظم رهبري نيز در مجموع روشنفكر را به همين معناي اخص يعني كساني كه توان علمي و فكري بالايي دارند و خواهان تحول و پيشرفت جامعه هستند، مي‌دانند. 
در هر دو مفهوم روشنفكري، صفت مشتركي نهفته كه همان اعتراض به وضعيت موجود است. روشنفكر مي‌كوشد تا موانع اجتماعي و سياسي رسيدن به تحول را شناسايي و به آن اعتراض كند. اعتراض و نقد قدرت همواره يكي از مسائل اساسي در ميان روشنفكران بوده است. 
در ادامه به اجمال به سير روشنفكري در ايران معاصر خواهيم پرداخت. 
 
«نقد قدرت» يا «تحقير جامعه»؟

شايد بتوان نخستين ظهور و بروز جريان موصوف به روشنفكري در ايران را به سال‌هاي مشروطه نسبت داد. در اين سال‌ها، جرياني كه خود را «انتلكتوئل» مي‌ناميد، با شعار تحول‌خواهي و غربي شدن خود را به عنوان رهبر فكري جامعه ايران معرفي كرد. اين جريان نه تنها پيرو تثبيت اصالت فرهنگي ايرانيان و نماينده ايشان نبود، بلكه بيش از آن كه نقدكننده «قدرت» باشد، به نقد رفتار اجتماعي ساكنان ايران پرداخت و با تحقير و تضعيف فرهنگ وطني مقابل غرب، در صدد فراگيري و تشبه به مدرنيته در همه شئون جامعه است. گرچه اصل انقلاب مشروطه حركتي از جنس مردم بود اما متأسفانه جريان مصطلح به روشنفكري، خود را رهبر خودخوانده اين نهضت اجتماعي دانست و شايد تلقي روشنفكرانه از حركت مشروطه، در منحرف شدن اصل اين حركت بي‌تأثير نبود. 
در اصل مي‌توان گفت جريان مشروطه كه در ابتدا، حركتي مردمي و با هدف رهايي از استعمار و استبداد بود، با ورود و هدايت جريان روشنفكري غربي، دچار تحولات ماهيتي شد. روشنفكراني چون طالبوف، ملكم‌خان، تقي‌زاده و آخوندزاده كه در واقع تربيت‌شدگان اروپا بودند، از يك سو با مدليزاسيون جامعه و سياست غرب، خواستار مشروطه بودند و از سوي ديگر مناسبات خود با حكومت را تقويت مي‌كردند و بيش از آن كه منتقد قدرت و حامي توده‌ها باشند، حامي قدرت و منتقد توده‌ها بودند. برخي از اين افراد با تشكيل محافل يا انجمن‌هايي، تلاش براي ايجاد اصلاحات در رفتار مردمي داشتند. فراموشخانه ميرزا ملكم، لژ بياري و انجمن آدميت از نمونه گروه‌ها و انجمن‌هاي تشكيل يافته با همين هدف و البته ساير اهداف پشت پرده بوده است. 
اصالت وابستگي جريان روشنفكري و خصوصاً زماني كه در عصر پهلوي با حكومت نيز قرابت يافت، به زودي با اصل نقد قدرت به عنوان يكي از مباني روشنفكري دچار تناقض شد. اينجاست كه تعبير رهبري مبني بر «بيمار متولد شدن روشنفكري در ايران» مفهوم مي‌يابد. به تبع آن فرايندهاي رشد و فراگير شدن پديده‌اي به نام روشنفكري و آثار آن نيز شكلي بيمارگونه داشت و عادات روشنفكري غربگرا، تا حدودي در جامعه نيز رسوخ كرد و شبهات و بيماري‌هاي رفتاري زيادي را بر جاي گذاشت كه يكي از واضح‌ترين آنها، تغيير سبك زندگي ظاهري مردم– در گويش و پويش و پوشش- و اصطلاحاً تأثيرپذيري از مدرنيزاسيون آن هم در حالي بود كه هنوز در انديشه و سطح تفكر، هيچ بهره و ذهنيتي از ماهيت مدرنيته و پايه‌هاي آن ميان مردم شكل نگرفته بود. البته لازم به ذكر است در اين دوران، معدود روشنفكران با گرايش‌هاي مردم‌مدارانه نيز به عنوان معترض و ناقد قدرت به حكومت، لب به سخن گشودند كه از ميان آنها مي‌توان به ملك‌الشعراي بهار، عارف قزويني، ميرزاده عشقي و... اشاره كرد. 
ويژگي عمومي هر دو گروه روشنفكران، انتقاد جدي به نهاد دين به عنوان يك عامل تأثيرگذار بر رفتار اجتماعي است.
در انتهاي دوره نخست پهلوي و با نفوذ انديشه‌هاي كمونيستي در ميان جامعه روشنفكري، اولين گروه روشنفكران چپ، ظهور و بروز يافتند. اسكندر ميرزا و تقي اراني را مي‌توان دو تن از اين روشنفكران نام برد. احسان طبري نيز از جمله نخستين روشنفكران جريان چپ و از شخصيت‌هاي مطرح حزب توده– مسئول شاخه ايدئولوژيك- بوده است كه علاوه بر فعاليت سياسي عليه رژيم حاكم، پژوهشگري بود كه در زمينه فلسفه و تاريخ از مطالعات علمي داشت و از او كتب متعدد انتشار يافته است. 
اين وضعيت تا حدود سال‌هاي انقلاب اسلامي ادامه داشت و گروه روشنفكران غربي حتي تا بعد از انقلاب نيز در جامعه اسلامي زيسته و از حيث فرهنگي براي تشبه جامعه با عقايد خود كوشيده‌اند. 
 
روشنفكري دين‌مدار يا سكولار

پس از زمينه‌سازي سال‌هاي منتج به انقلاب، طبقه ديگري در روشنفكران به جامعه معرفي شدند كه اصطلاحاً به «روشنفكران ديني» معروف شدند. اين دسته از روشنفكران همگام با روحانيون و وعاظ، رهبري نقد حكومت و نهضت مردمي را تا حدودي به دوش گرفته و با قلم و سخن خود مروج انديشه انقلابي بوده‌اند. 
علي شريعتي و جلال آل‌احمد را شايد بتوان نخستين افرادي نام برد كه در طبقه‌بندي روشنفكران، قيد «ديني» را مي‌توان به آنها اطلاق نمود. آل‌احمد اعتقاد داشت: «روشنفكر كسي است كه فارغ از تعبد و تعصب و به دور از فرمانبري، اغلب نوعي كار فكري مي‌كند و نه كار بدني، و حاصل كارش را كمتر به قصد جلب نفع مادي در اختيار جماعت مي‌گذارد.» او حتي كتابي مستقل با نام «در خدمت و خيانت روشنفكران» نوشته است كه در آن ضمن انتقاد از فضاي روشنفكري آن عصر، نهايتاً به اين تحليل مي‌رسد كه تنها در صورتي پيروزي حاصل مي‌شود كه روشنفكران، به جاي ژست‌هاي ضدديني، با روحانيت و دينداران همراه شوند. 
شريعتي نيز ضمن بازتعريف روشنفكري به نفع آزادي‌خواهي، مي‌كوشد تا تفاسير رايج در جامعه را از اين مفهوم بزدايد: «تو كجاي تاريخ قرار گرفته‌اي؟ اگر اين را بفهمي روشنفكري. و مي‌بينيم بسيار كمند كه اين را دقيقاً بتوانند ارزيابي كنند و نيز در چه جايي؟ در چه جايي يعني چه؟ يعني در جامعه خودت در ميان قطب‌هاي مختلف و جهت‌هاي مختلف دشمن‌ها، دوست‌ها، بالاها و پايين‌ها در تمام اين خطوطي كه به تو مي‌پيوندد چه وضعي دارد چه جايگاهي داري؟ اين را همه مي‌فهمند؟... بسيار كمند كساني كه بدانند كجا قرار دارند... روشنفكر در يك كلمه كسي است كه نسبت به «وضع انساني» خودش در زمان و مكان تاريخي و اجتماعي‌اي كه در آن است خودآگاهي دارد و اين «خودآگاهي» جبراً و ضرورتاً به او احساس يك مسئوليت بخشيده است». 
شريعتي در جاي ديگر، رسالتي خداگونه و پيامبرگونه براي روشنفكر قائل مي‌شود: «روشنفكر – به معناي مطلق- «خداگونه‌اي» است در «جهان» و «پيامبرگونه‌اي» است در «جامعه» و «اما‌م‌گونه‌اي‌» است در تاريخ! روشنفكري نه فلسفه است، نه علم، نه فقه و نه ادب و هنر بلكه در يك كلمه «علم هدايت» است و نوعي «نبوت» كه نه چون فلسفه ذهنيت‌سازي است و نه چون علم، نقش صورت اشيا و روابطشان است در ذهن، آنچنان كه هستند بلكه علم «شدن» است و خبر دادن از «راه» كه از «خودآگاهي وجودي» آدمي سرچشمه مي‌گيرد و بنابراين در ذات خود «دعوت» را به همراه دارد و بنابراين «مسئوليت» را». 
البته هم دكتر شريعتي و هم جلال آل‌احمد را مي‌توان در زمره روشنفكران ديني قرار داد كه هر چند از يك سو از اسلام‌گراياني چون اقبال لاهوري تأثير گرفته‌اند اما كمابيش تحت تأثير انديشه‌هاي چپ‌گرايانه نيز بوده‌اند. شريعتي در جاي جاي نوشته‌هاي خود از منش سوسياليسم تمجيد مي‌كند و حتي شخصيت‌هاي ديني را نيز با صفات چپ‌گرايانه تحليل مي‌كند. جلال آل‌احمد نيز كه خود زماني رسماً عضو حزب توده بوده است. 
يكي از مهم‌ترين مسائلي كه روشنفكران در ايران– و البته برخي ديگر از كشورهاي شرقي- با آن درگير شدند، مسئله چالش با مدرنيته بود. برخي روشنفكران كه متأثر از آموزه‌هاي بومي و ديني بودند، برخلاف جريان غالب برآن شدند تا واژه روشنفكري را از قيد و انحصار «مدرنيته» خارج كرده و چنين تداعي كنند تا فارغ از پايبندي به فلسفه مدرن و وابستگي به بينش تمدني غرب نيز مي‌توان رسالت روشنفكري را بر اساس چارچوب‌هاي ملي و مذهبي به‌جا آورد. حركتي كه از آن مي‌توان به جريان «احياگري» نيز اشاره كرد. بنابر اين تعريف، در دهه‌هاي منتهي به انقلاب اسلامي، حتي مي‌توان گفت جريان روحانيت نيز كه به صورت سيستماتيك وارد تقابل با قدرت حاكمه شد، بخشي از روشنفكري ديني را مورد هدايت قرار داد. آيت‌الله بهشتي، آيت‌الله خامنه‌اي و آيت‌الله طالقاني نمونه‌اي از روشنفكران ديني هدايتگر اجتماعي در آن دوران طبق اين تعريف جديد قابل دسته‌بندي هستند. شخصيت امام خميني(ره) نيز كه ضمن نقد به جريان‌هاي فكري سنتي حاكم بر حوزه‌هاي علميه، به لزوم احياي تفكر ديني و انقلابي بر اساس آموزه‌هاي شيعي تأكيد مي‌ورزيد، و به تقابل علني با مباني قدرت حاكمه– با رويكرد اسلامي و نه مدرن- زعامت فكري جريان روشنفكري ديني را به عهده داشت. 
جريان روشنفكري معمم نيز در برهه انقلاب همگام با روحانيت نهضت را به پيش برد. امثال مرحوم شريعتي و بازرگان از جمله روشنفكراني بودند كه در زمان انقلاب با جريان روحانيت همگام شدند. حتي دكتر شريعتي، جريان روحانيت را از حيث مقابله با استعمار در عمل موفق‌تر از مدعيان روشنفكري مي‌دانست: «من ادعا مي‌كنم در تمام اين دو قرن گذشته در زير هيچ قرارداد استعماري امضاي يك آخوند نرفته نيست؛ در حالي كه در زير همة اين قراردادهاي استعماري امضاي آقاي دكتر و آقاي مهندس فرنگ‌رفته هست.»
به هر حال روشنفكري در ايران همواره بين دو مفهوم در كشاكش بوده است. مفهوم اول دغدغه‌منداني كه مي‌كوشيده‌اند ايران را با توجه به داشته‌ها و عناصر هويتي خود به دوران اوج رسانده و با نقد استبداد و استعمار به سمت احياي تمدن ايراني اسلامي گام بردارند. در مقابل مفهوم دوم روشنفكري يا انتلكتوئليسم، ضمن پذيرفتن چارچوب عقايد مدرنيته، سعي در نهادينه ساختن فرايند مدرنيزاسيون در جامعه خود دارد و نه تنها به مفاهيمي چون استعمار اعتقاد ندارد، بلكه در دامن استعمار پرورش يافته يا تحت القائات تجددگرايانه، ضمن بي‌تفاوتي يا حتي نقد سنت‌هاي اجتماعي به اجراي اين پروژه مي‌پردازد.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۳
بن
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۲ - ۱۳۹۹/۱۲/۲۷
0
0
ضمن عرض سلام و تشکر، لطفا واضح، "انتلكتوئليسم" ، را توضیح دهید. با تشکر.
محمد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۲۱ - ۱۴۰۰/۱۱/۰۴
0
0
واقعا لذت بردم
از اینکه نوشته های آدم باسواد رو میخونم حس خوبی دارم
از نویسنده کمال تشکر را دارم
اصغر رنجی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۳۱ - ۱۴۰۳/۰۱/۱۸
0
0
"در زیر هیچ قرارداد استعماری امضا یک آخوند نجف رفته نیست "
صحیح است ، فکر می کنم اشتباه تایپی باشد
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر