این روزها خیلیها وقتی قصد تمجید از سریال گاندو را دارند به این اشاره میکنند که این سریال بدون پرداختن به موضوع عشق در جذب مخاطب موفق عمل کرده است و از این مسئله تلقی مثبتی دارند. احتمالاً دلیل این نگاه روند پرداخت غلط و بیکیفیت روابط عاشقانه در اغلب فیلمها و سریالهای ایرانی است.
در بسیاری از آثار به ظاهر موضوع عشق در کانون و متن داستانی قرار دارد، اما به این موضوع به قدری مبتذل، بیکیفیت و کممایه پرداخت شده و در بسیاری از آثار این کممایگی تکرار شده که مخاطب را دلزده و خسته کرده است. در واقع این دلزدگی و شاید بیزاری از مضمون عاشقانه را باید به پای بیمایگی داستانها و آثار سینمایی ایران نوشت نه به پای بد بودن موضوع عشق چراکه مضامین عاشقانه اصلیترین موتور محرک ادبیات داستانی جهان از ابتدا تاکنون بوده است و به طور قطع خواهد بود. عشق در متن داستانی درامهای بزرگی، چون جنگ و صلح، بربادرفته، رومئو و ژولیت، بلندیهای بادگیر و آناکارنینا وجود دارد و بسیاری از مهمترین آثار تاریخ سینما نیز با مضمون عشقی عجین بودهاند که از آن جمله میتوان به کازابلانکا، تایتانیک و فیلم بربادرفته اشاره کرد. در ادبیات ایرانزمین هم مضامین عاشقانه حرف اول را زدهاند و بهترین آثار ادبی تاریخ ایران از این مضامین بهره بردهاند. بخش مهمی از احسن القصص قرآن نیز ماجرایی عشقی را روایت میکند. در واقع ملودرامها از گذشته تاکنون بار بزرگی از جذابیت ادبیات و سینما را یدک کشیدهاند و اگر فیلمی در هر ژانری توانسته به درستی و به اقتضای داستان موضوع عشق را چاشنی خود کند از موفقیتی مضاعف برخوردار شده است. برای مثال داستان کازابلانکا به عنوان یکی از مهمترین آثار کلاسیک تاریخ سینما ماجرایی را در بستر جنگ دوم جهانی روایت میکند، اما هسته اصلی داستان موضوع جنگ نیست. کازابلانکا ماجرای عاشقانهای را در گیرودار بحران پناهجویان به تصویر میکشد و در یک کلام، داستان مردی است که میان «عشق و انسان خوب بودن» در حال در هم شکستن است.
او باید بین عشق به زن مورد علاقهاش و کمک به فرار یک مبارز از دست حاکمیت وابسته به فرانسه تنها یکی را انتخاب کند. اساساً آنچه سبب میشود یک ماجرا با رگههای کاملاً سیاسی در بستر جنگ به اثری ماندگار و پرمخاطب تبدیل شود هوشمندی نویسندگان آن در به کار بردن چاشنی عشق به قدر کفایت در این اثر است. در واقع ماجرای عشق میتواند همواره موازنه میان خشکی و انعطافناپذیری موضوعی، چون جنگ را با نرمی و لطافت و احساسی که در یک ماجرای عاشقانه وجود دارد به حد اعتدال برساند و در چنین وضعیتی به طور قطع نیمی از مخاطبان سینما یعنی زنان هم مخاطب جدی چنین اثری خواهند بود. این مضمون لازم نیست حتماً عشق میان یک زن و شوهر باشد، استیون اسپیلبرگ در فیلم «نجات سرباز رایان» هوشمندانهترین کار ممکن را انجام میدهد و این بار عشق میان مادر و فرزند را جایگزین عشق دو جنس مخالف میکند. مادری که همه فرزندانش را در جنگ از دست داده و سالم ماندن تنها فرزندش مسئله فیلم میشود و بار رمانتیک اثر را به دوش میکشد.
اساساً یک جامعه متعادل و سالم نیازمند فیلمها و داستانهایی است که احساس میان آدمها و روابط عاطفی افراد با یکدیگر را به بهترین شکل ممکن و البته در کمال رعایت حیا تجلی بدهد، بنابراینای کاش ضعف کیفی و محتوایی سینمای پریشانحالمان را به گردن عشق نیندازیم و علت این وضعیت بیمار را در مضامین به اصطلاح عاشقانهای بدانیم که سطحی و جلف روایت میشوند. ما نیازمند ژانرهای گوناگون در سریالسازی و فیلمسازی ایران هستیم، ژانرهای علمی تخیلی، پلیسی امنیتی، اکشن و حتی ترسناک، اما همه اینها به طور قطع با چاشنی عشق به مراتب جذابتر و پر مخاطبتر میشوند.
فیلم روانی ابتدا با موضوعی عاشقانه آغاز میشود و آلفرد هیچکاک در تعلیق همین فضای عاشقانه ترسناکترین سکانس تاریخ سینما را خلق میکند. عوامل سریال موفق و پربیننده گاندو نیز اگر برای سری دوم این سریال به دنبال مخاطب بیشتر به خصوص در میان زنان جامعه میگردند، خوب است که روی این موضوع فکر کنند.