زينب شريعتي | كم نبودند كساني كه نه فقط موافق، كه حتي خود نقش و سهمي بسزا در شكلگيري و وقوع يك انقلاب داشتند و با گذر زمان، به هر دليلي تبديل به مخالفان آن انقلاب شدند.
اين دليل را ميتوان در نرسيدن به آنچه مورد توقع بوده، اشتباهات محاسباتي يا بياخلاقيهاي فردي جستوجو كرد. اما در هر حال، دليل ايستادن مقابل انقلابي كه خود از بانيان و نقش آفرينان آن بودهاند، هر چه هم كه باشد، هيچكس نميتواند آينده خويش را از آن مبري بداند؛ چه آنكه لغزيدن از مسير و قدم نهادن در راهي ديگر، تا آخرين دقايق عمر يك نفر هم ميتواند اتفاق بيفتد. در جريان انقلاب اسلامي مردم ايران هم، بودند كساني كه در جريان انقلاب سهمي كم نظير ايفا كردند يا در نظام برخاسته از اين انقلاب، از مديران ارشد محسوب ميشدند و پس از زماني و با وقوع اتفاقات جديد، كم كم دست از انقلاب شستند! نكته مهم در اين چرخش رويكرد نه اصل اين اتفاق كه امري است با امكان وقوعي نه چندان كم در همه انقلابها، بلكه سرانجامي است كه افراد بريده از اين انقلاب مييابند؛ سرانجامي كه ميتواند عبرتي براي همگان باشد.
از جامعه انقلابي بازماند
مهدي بازرگان كه خود داراي سوابق مبارزاتي و ملي عليه حكومت شاه بود، اولين نخست وزير حكومت برخاسته از انقلاب اسلامي مردم ايران شد اما روند امور آنچنان كه وي متوقع بود، پيش نرفت. كارشكني ديگران و تسخير سفارت امريكا و. . . همه بهانه بودند؛ واقعيت امر آن بود كه بازرگان به قدر مردم و فضاي جاري كشور، انقلابي نبود و نتوانست خود را با اين روحيه انقلابي همراه سازد. مسير طبيعي شكلگيري يك انقلاب آن است كه اغلب گروهها و جناحهاي موجود در جامعه با آن همراه ميشوند و در مسير مبارزه براي رسيدن به هدف مشترك، هم سياست ايجاب ميكند كه اختلافات ناديده گرفته شود و هم در شلوغي مبارزه، بزرگي آن هدف مشترك، جايي براي عرض اندام اختلافات ريز و درشت نميگذارد. مبارزه كه به سرانجام ميرسد و آن هدف بزرگ محقق ميشود، كم كم اختلافات عقيدتي و سليقهاي فرصت بروز مييابند.
مهدي بازرگان و طيفي كه پيرامون وي جمع شده بودند، آدمهايي ميانهرو محسوب ميشدند كه طبيعتاً شور انقلابي حاكم بر فضاي پس از انقلاب را نه برميتابيدند و نه درك ميكردند. اين شد كه دولت بازرگان از هماهنگي خود با نهادهاي انقلابي و ارزشهاي انقلابي جامعه انقلابي ناتوان گرديد. اما بازرگان پس از استعفا، گرچه همچنان فعاليت سياسي خود را پي گرفت و حزب متبوعش نيز همچنان مواضع سياسي خويش را ابراز مينمود، اما عملاً از همراهي توده مردم بازماند. در يك دگرگوني سياسي به قدوقامت يك انقلاب كه مردم نقش اصلي را در آن ايفا ميكنند، از دست دادن يا به دست نياوردن حمايت توده مردم، بزرگترين شكست محسوب ميشود.
غرور ۷۶ درصدي!
ابوالحسن بني صدر فرد ديگري از مسئولان ارشد جمهوري اسلامي بود كه خيلي زود رو در روي نظام ايستاد. بني صدر هم گرچه همچون بازرگان نتوانست خود را با ارزشهاي انقلاب اسلامي و تودههاي انقلابي اين سرزمين همراه كند، اما به علت سمتي كه داشت (رياست جمهوري) و توهم پشتوانه دائمي رأي ۷۶ درصدي ملت ايران در انتخابات، نه تنها كنار نكشيد و استعفا نداد، بلكه به رويارويي علني با نهادهاي انقلابي پرداخت و چيزي نگذشت كه اين روند به برخورد نظامي نيروهاي اطراف رئيسجمهور با مردم حزب اللهي منجر شد.
نهايت آن غرور برخاسته از رأي ۱۱ ميليوني مردم اين شد كه همان مردم مقابل او ايستادند و مجلس نيز رأي عدم كفايت او را داد و در آخر نيز او از هراس برخورد همان مردمي كه ديروز به او رأي داده بودند، با لباس زنانه از كشور فرار كرد!
ايستادن رو در روي امام
از كساني كه براي انقلاب هزينه دادند و پس از پيروزي نيز جزو مقامات عالي رتبه نظام محسوب ميشد، اما با گذر زمان مقابل انقلاب و نظام و ولايت فقيه ايستاد، آيت الله منتظري بود. وي از زندان رفتههاي سياسي زمان شاه بود و پس از انقلاب نيز در خدمت انقلاب قرار گرفت اما گذر زمان و سادگي وي كه با سمت سياسي وي همخواني نداشت، باعث شد كه تحت تأثير اطرافيان قرار گرفته و به همه آنچه كرده بود و آنچه بر عهده داشت، پشت پا بزند.
در ماههاي آخر عمر حضرت امام (ره)، تقابل امام و منتظري در جامعه بروز يافت و همه آن كساني كه اعتبار آيت الله منتظري برايشان به اعتبار تأييد وليفقيهشان بود، از وي بريدند. در سالهاي بعد گرچه درس و بحث اين فقيه همچنان ادامه يافت، اما حاميان وي آنچنان اندك بودند كه در برابر تودههاي طرفدار امام خميني (ره) چندان به چشم نيايند.
در اغلب سالهاي ميان عزل آيتاللهمنتظري از قائم مقامي رهبري در سال ۶۸ تا درگذشت وي در سال ۸۸، بيشتر مردم ايران حتي حضور ذهن هم نداشتند كه وي اكنون كجاست و چه ميكند! در نهايت هم تشييع وي در آذر ماه ۸۸ با شعارها و برخوردهايي مواجه شد كه به هيچ روي در شأن وي نبود؛ شعارها و برخوردهايي از سوي بدنه جنبش سبز كه آماده سوءاستفاده از هر اتفاقي بودند و ميان ندا آقاسلطان و يك مرجع تقليد تفاوتي نميديدند و حضور در تشييع يك فقيه شيعه همراه با سگهاي خانگيشان تنها يكي از اين برخوردها بود.
سه موردي كه ذكر شد، صرفاً چند مثال بود تا دريابيم نه كسي از منحرف شدن از راه انقلاب مصون و مبراست و نه مردم در اين مسير با او همراهي خواهند كرد.