تعدادشان گاه از مغازهداران بیشتر است، کافی است قیمتها نیز اندکی کمتر باشد تا ازدحام خریداران نیز به جمعیتشان اضافه شود. پیادهرو دیگر جای رفت وآمد نیست. نیمی از آن را مغازهداران قرق کردهاند و نیم دیگر را دستفروشان. گاه زندگی مصالحتآمیزی را هم باهم دارند، بدهبستانهایشان این را نشان میدهد؛ اجناس تکسایز خود را کنار اجناس دستفروشان میگذارند، نیازی هم به دادزن نیست. در ظاهر این رابطه دوستانه خوب است چرا که شاهد دعواها و درگیریهای گاه و بیگاه مغازهداران و دستفروشان نیستیم. در واقعیت، اما اجماعی علیه مردم عادی است؛ آنها که میخواهند گاهی در خیابانهای شهر قدم بزنند یا خریدی ساده داشته باشند.
پیشترها این شلوغیها در زمانهای خاص دیده میشد؛ نزدیک عید، نزدیک افتتاح مغازه یا حراجیهای پایان فصل، عمدتاً نیز این گرهخوردگی در بازار رخ مینمود، اما حالا کوچه و خیابان ندارد و حتی حاشیه اتوبانها نیز در قرق افرادی است که یا وانت دارند یا سفره برای فروش اجناسشان پهن میکنند. نگاه گذرا نشان میدهد فکر همه جای کار و نیاز مردم را هم کردهاند.
از صبحانه، ناهار و شام گرفته تا خریدهای ضروری خانه و رخت و لباس، هر چیزی را میتوان به راحتی در حاشیه خیابانها، پیادهروها و حتی اتوبانها تهیه کرد. چه بسا این کار را برای افراد شاغل راحتتر نیز میکند، اینکه بخواهند در طول مسیر خانه یا بالعکس خریدهایشان را هم انجام دهند، فرصتی ایدهآل است، اما نه برای آنها که پشت ترافیک اتومبیلهای متوقفشده در حاشیه خیابانها و اتوبانها ساعات زیادی از عمر خود را هدر میدهند.
سالهاست، اما دستفروشان تنها به حاشیه خیابانها اکتفا نمیکنند، دیگر تنها قدم زدن در خیابانهای شهر سخت نیست.
بسیارند کارمندان، کارگران، افراد شاغل و حتی محصلان که پشت صفهای طویل دستفروشان در اتوبوس و مترو گیر افتادهاند؛ دستفروشانی که انبارهایشان را به همراه خود حمل میکنند و همین کافی است تا شرایط استفاده از مترو و اتوبوس را برای مسافران هم دشوار کنند.
کل شهر را قرق کردهاند، هر چند گاهی شاهد برخوردهای مقطعی با آنها هستیم، اما این روش جوابگو نبوده و نیست. بیشک اگر توانش را داشتند، مغازهای اجاره میکردند، این ممکن است به نفع خودشان هم باشد. همه زندگی را که کولت بگیری، بیشک ضرر و زیانی هم خواهی داشت.
دزدیهای گاهوبیگاه از دستفروشان یا برخورد جدی برخی مأموران شهرداری با آنها، مشکل کمی نیست، خصوصاً برای آن عده که به راستی از این راه نانی سر سفره خانواده میبرند.
نگاه اجمالی نشان میدهد این داستان نیازمند اقدامات و بررسیهای کارشناسانه است. مهیاشدن محلهایی برای اجتماع دستفروشان بهترین تصمیم خواهد بود. این را بازارچههای محلی و روزبازارها ثابت کردهاند؛ روزبازارهایی که مشتریان فراوانی دارند و گاهی شهرت آنها به حدی است که حتی گردشگران نیز سراغ این روزبازارها میروند، هر چند این روزبازارها نیز هزینههایی برای دستفروشان دارد، اما بدون شک سود و منفعتش آنقدر است که بتواند به مرور زمان باعث جمعشدن دستفروشان از سطح شهر، اتوبوس، مترو و ... شود.
بیشک، اما سازماندهی کردن دستفروشان تنها از عهده یک ارگان برنمیآید و مانند بسیاری کارهای دیگر همافزایی و همکاری ارگانهای مختلفی را میطلبد، اما چطور وقتی شرایط برای این همکاری و همافزایی مهیا نمیشود و همه ارگانها دست همکاری به هم نمیدهند، میتوان انتظار داشت بساط دستفروشان از سطح خیابانها و وسایل نقلیه شهر جمع شود؟!