شهید مهدی بخشی در اوج جوانی با حضور در لبنان تجربیات گرانبهایی کسب کرد و این تجربیات را در جبهههای دفاع مقدس به کار بست. اوخیلی زود با شهید متوسلیان آشنا شد و این آشنایی تأثیر زیادی در رشد و پختگیاش داشت. شهید بخشی به عنوان معاون گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در جریان عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید و آسمانی شد.
آشنایی با فرماندهان
شهید بخشی در سال ۱۳۴۲ در تهران به دنیا آمد و ۱۶ ساله بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. از همان زمان فعالیتهای جهادی مهدی شدت بیشتری گرفت و او با حضور در بسیج و کمیته بر دامنه فعالیتهایش افزود. ورود به سپاه موجب آشنایی شهید بخشی با فرماندهان و رزمندگان سپاه شد و فاز دیگری از فعالیتهای او را رقم زد.
او با اینکه قبلاً دورههای نظامی را در بسیج دیده بود با ورود به سپاه، دورههای دیگری را هم گذراند تا آمادگیاش بالا برود. همین بالا بودن آمادگی سبب شد تا شهید بخشی همراه حاج احمد متوسلیان به لبنان برود. همراهی با حاج احمد از مهدی جوان یک نیروی باتجربه و پخته ساخت. شهید بخشی این فعالیتهایش را از خانواده و دوستانش پنهان میکرد و هیچ کسی کمترین اطلاعی از مأموریتهایش نداشت. مأموریتهایش مخفی بود و به کسی چیزی نمیگفت.
پرکاری و گمنامی
با وجود فعالیتهای گسترده شهید بخشی، او در گمنامی کار میکرد و بسیاری از دوستان و همرزمانش از کارهایش خبر نداشتند. همواره به دوستانش میگفت من یک بسیجی هستم و هیچ مقامی ندارم. اصلاً دنبال جایگاه و مقام نبود که بخواهد دچار غرور شود. بسیار از دوستان و همرزمانش نیز نمیدانستند آقامهدی یک فرمانده است. حتی مجروحیتهایش را هم پنهان میکرد و به خانوادهاش چیزی درباره جراحتهایش نمیگفت.
شهید بخشی خودسازیاش را از همان جوانی شروع کرد. او در کنار کارهای نظامی و رزمی به مسائل فرهنگی و علمی نیز علاقه داشت. درست به خاطر همین بلوغ در رفتار و شخصیت بود که حاج احمد او را به عنوان یکی از نیروهایش به لبنان برد. شهید بخشی خیلی علاقه زیادی به کتاب داشت. اصول کافی، کتابهای استاد جعفری، مهدی موعود و خیلی کتابهای دیگر را با دقت زیادی میخواند و هر کدام از این کتابها راه و مسیر تازهای را در زندگی برایش باز میکرد.
دیدار پس از ۱۰ سال
شهید بخشی روحیه خشک نظامی نداشت و برای بچهها وقت زیادی میگذاشت. مثل یک معلم با بچهها رفتار میکرد و به آنها درس میداد. خیلی توصیه به درس خواندن میکرد. خواهر شهید درباره این اخلاق برادرش میگوید: «وقتی پیش بچههای من میآمد خیلی هوایشان را داشت و برایشان شعر و قرآن میخواند. خیلی مواقع در یادگیری قرآن و اشعار تشویقشان میکرد و برایشان جایزه میگرفت. وقتی از جبهه برمیگشت خیلی شاد بود. آدمی نبود که بگوییم جنگ روحیهاش را خراب کرده است. در منطقه هم خیلی باروحیه و بشاش بود. در منطقه هم همیشه حواسش به همه نیروها بود.»
عملیات کربلای ۵ آخرین حضور شهید بخشی در جبههها بود. در جریان این عملیات، در دریاچه ماهی نیروها به جلو پیشروی میکردند که مجبور به عقبنشینی میشوند و همین حین تیر به پهلوی آقامهدی میخورد. آقا مهدی را عقب میآورند و در شلوغی عملیات دیگر خبری از معاون گردان مالکاشتر نمیشود. آقای نادعلی از نیروهای تبلیغات گردان میگوید. در حال برگشت پیکر آقامهدی را میبیند ولی به خاطر شرایط سخت منطقه نمیتواند پیکر شهید را به عقب بیاورد. شهید در ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه به شهادت میرسد و پیکرش ۱۰ سال در منطقه باقی میماند تا اینکه در ۲۱ ماه رمضان ۱۳۷۵ مادر شهید فرصت دیداری دوباره با فرزندش پیدا میکند.