عاشق بالا رفتن بود. کوه در برابرش اظهار ناتوانی میکرد و با خوشبینی سعی میکرد موانع را از سر راه بردارد.
او آنقدر خوشبین بود که اگر میگفتند امروز فلان امکانات را خودت بگیر و فردا که قله را فتح کردی به شکل قاونی فدراسیون میدهد اینکار را میکرد، ولی بارها چنین کرد و فدراسیون وقت زیر قولش زد.
اگر فدراسیون آن روزها با قهرمان فقید قلل ایران و جهان بانو لیلا اسفندیاری همراهی میکرد او میتوانست قلل بیبشتر را زیر گامهای استوار خود در آورد.
عزم و اراده اش مثال زدنی بود و میدانست که این راه راهی پر خطر است آنهم چنین بانویی که اغلب تنهایی صعود میکرد.
جمله بالا را خودش ضبط کرده و بیادگار گذاشته است.
لیلا اسفندیاری با وجود مخالفتهای پدرش کوهنوردی را به شکل حرفهای آغاز کرد و تمام قلههای ایران زیر پایش قرار گرفتند. از جمله ۲۲ بار از سه جبهه مختلف دماوند را فتح کرد. سپس قصد فتح قلههای مرتفع جهان را کرد، هر چند فدراسیون وقت کوهنوردی با او همراه نبود، ولی او به هر شکل ممکن به هدفش که رفتن به قلل بود میرسید.
او همنطور که زندگی کرد و آرزو داشت به ابدیت پیوست.
او در راهی از دنیا رفت که عاشقانه بر آن گام میگذاشت.
بهتر بگوییم با هر گامی که بر میداشت به سوی معبود خود میرفت. با عشق به سوی معبود رفتن نهایت پاکی و خلوص یک فرد است و عجیب اینکه این افراد وقتی انتخاب میکنند در حقیقت اولین انتخاب همیشه برایشان حکم آخرین انتخاب را دارد.
به آغوش خطر رفتن بدیهیترین حرکت آنهاست؛ و در چنین مسیری اگر عاشق نباشی نمیتوان حرکت کرد. او عاشقانهبه دل خطر زد و همانطور که میخواست برود، رفت.
جالب اینجاست برخلاف زمانی که او زنده بود، امروز فدراسیون کوهنوردی جمهوری اسلامی بسیار به افتخارات کسب شده توسط این کوهنورد مباهات میکند.
۳۱ تیرماه سال ۱۳۹۰ لیلا اسفندیاری هنگام بازگشت از قله گاشربروم میان هند و پاکستان به دره سقوط کرد و جان سپرد و همانجا آرام گرفت.