کد خبر: 733457
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۳
گفت‌وگوي «جوان» با مادر شهيد گمنام حميدرضا عرفاتي
در شرايط زماني كه اكنون در آن قرار داريم، براي رسيدن به خاطرات و مطالب خواندني از شهداي گمنام بايد تفحص زيادي انجام دهيم و به دنبال بازمانده‌اي از چنين خانواده‌هايي باشيم.
صغري خيل‌فرهنگ
 بعد از گذشت 27 سال از اتمام جنگ، سراغ شهدا رفتن اين سختي‌ها را هم به دنبال دارد. به ويژه وقتي به دنبال خانواده شهداي گمنام مي‌رويم غم فقدان پدران و مادران شهدا كه بهترين روايتگر براي زندگي و حماسه‌سرايي فرزندان‌شان هستند بيشتر به چشم مي‌خورد. اين بار نيز به سراغ خانواده يكي ديگر از شهداي گمنام مي‌رويم، شهيد حميدرضا عرفاتي. وقتي به خانواده شهيد مي‌رسيم، خوشحاليم كه مادر شهيد همچنان در قيد حيات است و مي‌توانيم ساعاتي با او همكلام شويم. نشستن پاي درد دل مادران شهدا حال و هوايي دارد كه بايد تجربه‌اش كني، شيريني همكلامي با مادران شهدا، به جان‌مان مي‌نشيند. آنچه در پي مي‌آيد حاصل گفت و گوي ما با نيره عرفاني مادر شهيد گمنام حميدرضا عرفاتي است.
 
 

تربيت يك شهيد

نيره عرفاني مادر شهيد 61 سال دارد. 13سال بيشتر نداشت كه ازدواج كرد. او از فرزند دوم خانواده شهيد حميدرضا عرفاتي برايمان مي‌گويد: تمام تلاش و نگراني من تربيت شايسته و صحيح حميدرضا بود. نگران آينده‌اش بودم. حميدرضا مثل هم‌سن و سالانش رشد يافت و تربيت شد تا اينكه عزم رفتن به جهاد كرد. 16سال بيشتر نداشت كه راهي شد. ابتدا پدرش مخالف بود. اما حميدرضا هر طور بود خودش را به جبهه‌ها رساند. سه ماهي در خطوط مقدم حضور داشت تا اينكه از ناحيه پا مجروح شد. بعداز جراحت آمد خانه براي درمان. بعد از مدت كوتاهي كه بهبود پيدا كرد دوباره عزم رفتن كرد. وقتي مي‌خواست برود، من مانع شدم اما گفت نه بايد بروم شما نمي‌دانيد آنجا چه خبراست و چه حس و حالي دارد. رفت و يك سال بعد كه در جبهه بود، خبر مفقودالاثر شدنش را برايمان آوردند. 18 سال بعد از شهادتش اعلام كردند كه ديگر اسير نداريم و حميد جزو شهدا است، اما پيكري از او يافت نشد.

سال‌هاي چشم انتظاري

سال‌هاي دوري مادر از فرزند بسيار سخت و دشوار است. براي مادري كه دلبستگي خاصي به فرزندش دارد. مادر شهيد مفقودالپيكر حميدرضا عرفاتي در ادامه مي‌گويد: حميدم بسيار شوخ‌طبع و مهربان بود. وقتي شهدا را مي‌آوردند و خبر تشييع شهدا در شهر مي‌پيچيد، دلم آرام و قرار نداشت كه نكند حميد من هم در ميان پيكر‌هاي تفحص شده باشد، يا در جايي و نقطه‌اي از كشور در گمنامي و بي‌كسي دفن شده باشد. به اميد آمدن حميد خودم را به جمع مردم در مراسم تشييع مي‌رساندم. در نبودن‌هاي حميد روزگارم را با خياطي مي‌گذراندم. هنوز هم با اين كار كمك خرج خانواده‌ام هستم.

خبر آمدن غواصان بيمارم كرد

ايشان در خصوص شنيدن خبر بازگشت غواصان شهيد دست بسته نيز مي‌گويد: اخيراً كه غواصان شهيد به ميهن بازگشتند و خبر آمدنشان رسيد، خوشحال شدم اما همان چشم انتظاري به زنگ خانه و تلفن بيمارم كرد. يك هفته‌اي مريض در خانه افتادم. البته براي حميدرضايم سنگ مزاري در چيذر به ياد بودش گذاشته‌ايم كه وقت دلتنگي به سراغش مي‌روم. درد دل مي‌كنم و از تنگي‌ها و سختي‌ها برايش مي‌گويم. هر چند مي‌دانم قبر خالي است اما اميد دارم كه شهيدم زنده است، ‌آنهم به خاطر نشانه‌هايي است كه از شهيدم ديده‌ام.

وقتي به مشكلات برمي‌خورم به حميدرضا مي‌گويم تو پيش خدا منزلت داري، كمكم كن و گرفتاري من را حل كن. او هم كمكم مي‌كند و حاجات قلبي‌ام را مي‌دهد. خيلي خوشحالم كه پسرم راه خوبي را رفته و من سرفرازم و سربلندم كه فرزندم در راه رضاي خدا و اطاعت از ولي فقيه به شهادت رسيده است.

حميدرضا در عمليات كربلاي 10در تپه‌هاي ماووت عراق به درجه رفيع شهادت نائل آمد. رضايتي از عملكرد بنياد شهيد در رسيدگي به خانواده شهدا ندارم. خودم هم بي‌خانمان هستم و ماهانه در خانه اقوام زندگي مي‌كنم. روزگار را سخت مي‌گذرانم اما خدا را شاكرم. اميدوارم بنياد شهيد به مشكلات خانواده شهدا رسيدگي كند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار