آینده از چه زمانی مهم شد؟
دکتر رضا داوریاردکانی جملهای کوتاه دارد که هر چند درصدد پاسخ به این سؤال نبوده، اما در یافتن پاسخ رهگشاست. او معتقد است: «مسلماً مسئله آینده هرگز چندان که در زمان ما اهمیت یافته، مطرح نبوده است، زیرا گردونه زمان در گذشته و قبل از دوره متجدد و مخصوصاً تا ۵۰ سال پیش، این اندازه تند نمیتاخته است.» (داوریاردکانی رضا، سیاست، تاریخ، تفکر، ص ۲۳۹) حالا سؤال دیگری پیش میآید که چرا گردونه زمان در دوره تجدد به تندی میتازد؟
شاید بتوان گفت به این علت که بعد از رنسانس بشر غربی از زنجیر جبرگرایی و قفس تقدیرگرایی بیرون زد و فهمید خود عاملیتی دارد و باید برای خلق بهشت زمینی تدبیری بیندیشد و به سمت اتوپیای خود حرکت کند. به تعبیر دکتر داوریاردکانی «از زمان رنسانس صورتهایی از مدینه رؤیایی در نظر بشر جدید اروپایی ظاهر شد و این صورتها پایان راه و غایت تاریخ جهان انگاشته شد و با این تلقی بود که در قرن هجدهم اندیشه پیشرفت پیدا شد و کوشیدند بهشت زمینی و مدینههای خیالی را مقصد سیر علم و عقل و آخرین منزل تاریخ بشر قرار دهند.» (داوریاردکانی رضا، سیاست، تاریخ، تفکر، ص ۲۸۴)
به دنبال فهم توان تغییر، آینده مهم شد و به همین اندازه گردونه زمان سرعت گرفت. برای آینده رؤیاپردازی صورت گرفت و در این نقطه، امید به آینده صورتی مادی به خود گرفت. در حالی که قبل از این مردمان به تقدیری معتقد بودند که از پیش تعیین شده بود و امکان تغییر جدی و مهمی در دنیا وجود نداشت.
اسلام و مقوله آینده
برخلاف آنچه در غرب رقم خورد، اسلام از همان ابتدا درباره «تغییر» و «آینده» صحبت کرد و به افراد از جهت ایجاد تغییر سهم مهمی داد. برای مثال در قرآن آیهای وجود دارد که تغییر را امری ممکن قلمداد کرده که این نگرش با نگاههای جبرگرایانه یا تقدیرگرایانه دیگر مکاتب بسیار فاصله دارد: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/۱۱) یعنی افراد جوامع بشری میتوانند با تغییر خود، جامعه را تغییر دهند.
۳ شکل از امید
طبعاً به دنبال اصل نگرش «تغییر» در اسلام، آینده نیز اهمیت یافت و مقوله امید به آینده مطرح شد. اگر بخواهیم بحث «امید» به آینده را در اسلام رصد کنیم، احتمالاً با سه شکل از آن مواجه خواهیم شد که هر کدام در سطحی قرار داشته و کارکرد ویژه خود را دارد.
اولین شکل از امید مرتبط با تغییر وضعیت در دنیاست. مثالهای بیشماری برای آن میتوان یافت که قرآن به یک نمونه آن اینگونه اشاره میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا» (نساء/۹۷) خداوند متعال از برخی کسانی که به خودشان ظلم کرده بودند، سؤال میکند که چرا اینگونه بودید؟ آنها پاسخ میدهند که ما در این سرزمین در موضع ضعف قرار گرفتیم و امکانی برای رهایی نداشتیم. خداوند به آنها میگوید آیا زمین خدا وسیع و گسترده نبود؟ چرا از آن سرزمین مهاجرت نکردید؟
این مکالمه حاکی از وجود نوعی قدرت بر تغییر است که به صورت کوتاهمدت و در مقیاسی خُرد قابلیت اجرا دارد. نوعی امید به امکان تغییر وضعیت را ایجاد میکند که اگر در سرزمینی امکان تغییر شرایط نبود، امکان تغییر سرزمین وجود دارد، یعنی گونهای از عملگرایی کوتاهمدت برای رهایی از وضعیت ظالمانه و گریز از استضعاف.
دومین شکل از امید مرتبط با تغییر طرح کلی دنیاست که جهان را به سمت مدینه فاضلهای حاوی تمامی ارزشهای اسلامی هدایت میکند. این سنخ از امید در واقع امید به ظهور منجی است که به عنوان غایتی بلندمدت مدنظر مسلمانان است. کارکرد ویژه چنین انتظار و امیدی آن است که مسلمانان تصویری از آینده را متصورند که در آن جهانی دیگر نوید داده شده است.
اگر در شکل اول از امید، افراد صرفاً باید خود را از ظلم و استضعاف رها میکردند، در اینجا باید به دنبال طرحی باشند که با تحقق آن زمین از هرگونه ظلم سازمانیافتهای رها میشود؛ طرحی که خداوند دستیابی به آن را ملازم با رفتارهای جامعه مسلمان قرار داده تا آنها را از یک انتظار مخدر و منفعل به یک انتظار کنشگرانه سوق دهد.
سومین شکل از امید نیز اعتقاد به معاد است. امید به اینکه خداوند متعال جهانی دیگر را مهندسی کرده که در آن پاداش و عقابها صورت عینی بپذیرند. این نوع باور نیز در دل خود به شکل بسیار هوشمندانهای دعوت به فعال بودن انسان را دارد. انسان امیدوار به عدالت خداوند در روز جزا، تمام تلاش خود را در این دنیا به کار گرفته تا همه تکالیف خود را انجام دهد. از جمله این تکالیف میتوان به همان مهاجرت از سرزمین ظلم یا تغییر جهان ظالمانه یاد کرد، سپس هر سه امیدواری با یکدیگر گره میخورند.
برخی درباره این سه شکل از امید معتقدند: «مسلمانان همواره در دورههای مختلف تمدنی خود به اقتضای شرایط زمانی و مکانی، در مسیر حرکت در میان این امیدهای سهگانه بوده و هیچگاه از آن خالی نماندهاند. مسلمانان گاه به موجب شرایط مساعد زندگیشان، امید به خوشیها و زندگی مناسب در دنیای کنونیشان داشتهاند، گاه به تناسب شرایط سخت زندگی که چشمانداز مناسبی برای آیندهای دور انتظار کشیدهاند و گاه نیز آنجا که شرایط بحرانی میشد و مسلمانان از همهجا دستشان بریده و انتظار آیندههای دور هم برایشان میسور نبود، به زندگی در آن جهان و آخرت امیدوار بوده و همین امید به آخرت نیز زندگی در همین دنیا را برایشان سهل و ممکن ساخته است.» (بابایی حبیبالله، درآمدی بر «یأس» و «امید» در فراز و فرود تمدن اسلامی، ص ۲۲۰)
ناکامی شکلهای امید.
اما به نظر میرسد این شکلهای سهگانه از امید هرچند در رهانیدن انسان از رنج عصری خود موفق عمل کردهاند، لکن نتوانستهاند در ایجاد تمدن مطلوب به مسلمانان کمک کنند. در حالی که انسان غربی بعد از رنسانس توانست با شکلهای مختلفی از امید، به سمت جهان مطلوب خود حرکت و دنیای اتوپیایی خود را از آسمان به زمین منتقل کند و به سمت یک جامعه ایدهآل قدم بردارد.
انسان مسلمان هم امید به تغییر وضعیت در کوتاه مدت دارد و هم امید به طرحی قابل اعتنا در بلندمدت برای تغییر جهان. علاوه بر این دو، او امیدوار به قیامتی است که به زندگی و مرگ او معنا میدهد، لکن هنوز نتوانسته مفاهیم مطلوب خود را به تصاویر و رؤیاهایی قابل دستیابی در برابر دیدگان عموم افراد بدل سازد تا از این طریق گرایش به آن آینده عمومی و فراگیر شود.
همچنین کلامی از شهید صدر وجود دارد که با ادبیاتی دیگر درصدد تبیین وضعیت و توضیح مشکل فعلی جهان است و با به خدمت گرفتن واژه «ایدهآل» ایراد اصلی را در «تمام و جامع» نبودن همین ایدهآل میداند. او از سه ایدهآل سخن میگوید که اولین آن ایدهآلی واقعیتزده است که توان تغییر و تحول را ندارد. دومین آن ایدهآلی غیرجامع است که تغییر محدودی ایجاد میکند و سومین آن ایدهآلی است که جامعیت داشته و توان تغییر کمی و کیفی را داراست؛ تغییری که از مسئولیتپذیری انسان شروع میشود و به تغییر وضعیت و جهان میانجامد. (صدر محمدباقر، سنتهای تاریخ در قرآن، صص ۱۳۷- ۱۳۵)
مشکل عمومیسازی ایدهآل.
اما مهمترین مشکل این است که ما در عمومیسازی و همگانی کردن ایدهآل سوم و به مسئولیت رساندن افراد جامعه، موفق عمل نکردهایم.
جان اشتاین بک از نویسندگان معروف امریکایی در رمان «موشها و آدمها» از رؤیای دو دوست و همراه پرده برمیدارد که ما در طول رمان متوجه میشویم این رؤیا قابلیت زیادی برای عمومی شدن داراست، به گونهای که وقتی به گوش سایر افراد جامعه میرسد، فوری خود را در آن شریک کرده و برای رسیدن به آن تلاش میکنند.
هر چند احتمالاً خواننده رمان در این لحظه ترس آن را دارد که مبادا دو شخصیت اصلی داستان با گفتن رؤیای خویش، امکان دستیابی به آن را از دست بدهند، اما حقیقت آن است که این رؤیا تا زمانی که به خواست عمومی بدل نشود، دسترسی به آن ممکن نخواهد بود چراکه عموم افراد جامعه میتوانند هر کدام به اندازه خویش در ساخت این رؤیا شریک شده و راههای جدیدی برای تسهیل دسترسی به آن را بیابند و بسازند.
به عنوان جمعبندی باید تأکید کرد که راه برونرفت از مشکلات، عمومیسازی امید به آینده و همچنین همگانی کردن رؤیای مطلوب است؛ خلأیی که اندیشمندان باید راهی برای پر کردن آن بجویند.