کد خبر: 1114373
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
خاطراتی از اردوگاه تکریت ۱۱ در گفت‌و‌گوی «جوان» با یک آزاده دفاع‌مقدس
اردوگاه تکریت ۱۱ بعد از عملیات کربلای ۴ ساخته شد. حدود ۵۰۰ اسیر این عملیات بدون آنکه کوچک‌ترین اطلاعاتی از آن‌ها در اختیار صلیب سرخ جهانی قرار گیرد، به این اردوگاه منتقل شدند و پس از آن اسرای دیگر عملیات دفاع‌مقدس نیز به تکریت ۱۱ منتقل شدند. در گفتگو با آزاده محمد سلطانی خاطراتی از این اردوگاه را تقدیم حضورتان می‌کنیم.
علیرضا محمدی

اردوگاه تکریت ۱۱ بعد از عملیات کربلای ۴ ساخته شد. حدود ۵۰۰ اسیر این عملیات بدون آنکه کوچک‌ترین اطلاعاتی از آن‌ها در اختیار صلیب سرخ جهانی قرار گیرد، به این اردوگاه منتقل شدند و پس از آن اسرای دیگر عملیات دفاع‌مقدس نیز به تکریت ۱۱ منتقل شدند. در گفتگو با آزاده محمد سلطانی خاطراتی از این اردوگاه را تقدیم حضورتان می‌کنیم.

ساختمان متروکه
بعد از اسارت اولین جایی که ما را بردند، زندان الرشید بغداد بود. مدتی آنجا بودیم، سپس ما را به تکریت بردند. قبل از کربلای ۴، اغلب اسرا را به موصل می‌بردند و ما اولین گروهی بودیم که به تکریت رفتیم. آنجا ساختمان‌های متروکه‌ای بود که از اسرا بیگاری می‌کشیدند و ما باید خودمان آنجا را سر و سامان می‌دادیم. این ساختمان‌ها اصلاً مناسب فصل سرد سال نبود و پنجره‌هایش هنوز چفت و بند نداشتند و سرما به راحتی داخل آسایشگاه نفوذ می‌کرد.
مشکل پلک باز!
در همان اولین روز‌های اسارت یکی از بچه‌ها برایم ماجرای جالبی را تعریف کرد، قبل از اینکه ماجرای آن بنده خدا را بگویم، این را عرض کنم که بعثی‌ها برای آسایشگاه‌ها قانون‌های عجیبی وضع کرده بودند. مثلاً می‌گفتند بعد از ساعت خاموشی هیچ کسی حق ندارد، بیدار باشد و اگر کسی بیدار می‌ماند باید چشم‌هایش را می‌بست و وانمود می‌کرد که خواب است. نگهبان‌ها هم از پنجره آسایشگاه مرتب داخل را دید می‌زدند تا مبادا کسی بیدار باشد. آن روز دوستم تعریف کرد که شب گذشته خوابم نمی‌برد و فکر و خیال می‌کردم، چشمم باز بود و سقف را نگاه می‌کردم. در همین حین نگهبان از پنجره دید که چشمم باز است. سریع پلک‌هایم را بستم، اما نگهبان ولکن نبود. از پشت پنجره من را صدا زد، اما، چون نگهبان کلید در را نداشت، نمی‌توانست داخل بیاید. من هم خودم را به خواب زدم و هرچه صدایم کرد، حرفی نزدم. روز بعد که در آسایشگاه باز شد، همان نگهبان آمد و گفت الا و بلا دیشب تو چشم‌هایت باز بود، گفتم نه نبود، اما پایش را در یک کفش کرده بود که تو بیدار بودی و باید تنبیه بشوی!
حمام‌های مشابه
مسئله نظافت و حمام در اردوگاه تکریت ۱۱ معظل بزرگی بود. اوایل خیلی دیر به ما اجازه استحمام می‌دادند، حتی برای دستشویی رفتن و در اختیار گذاشتن وسایل بهداشتی و این چیز‌ها هم آنقدر سختگیری می‌کردند که خیلی از اسرا بیماری پوستی گرفته بودند. یکبار به صورت اتفاقی به حمامی رفتیم که نگهبان‌های عراقی از آن استفاده می‌کردند. شکل و شمایل این حمام‌ها درست عین حمام‌هایی بود که خودمان استفاده می‌کردیم. با این تفاوت که آب حمام سرباز‌های عراقی گرم بود و ما باید با آب سرد حمام می‌کردیم. اردوگاه تکریت ۱۱ آنقدر امکانات کمی داشت که حتی سرباز‌های دشمن نیز وضعیت خوبی نداشتند، چه برسد به ما که اسیر بودیم و اسم‌مان را هم در دفتر صلیب سرخ ثبت نکرده بودند. تکریت ۱۱ نمادی از صعوبت بعثی‌ها علیه اسرا بود. جایی که باید برای مردم دیگر کشور‌های جهان هم شناسانده شود و آن‌ها هم باید به کیفیت مقاومت اسرا و آزادگان ایرانی در دل چنین اردوگاه مخوفی پی ببرند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار