در چنین روزی در سال ۱۳۱۳، سرتیپ محمد درگاهی به ریاست اداره کل سجل احوال و احصائیه منصوب شد. این انتصاب نمایانگر نگاه رضاشاه به نظامیانی بود که آنان را به خود وفادار میدانست و ایشان را در مناصب مختلف، به کار میگماشت. این مناسبت مغفول، موسمی برای اشارات و بیان نکاتی در این باره است. مستندات این مقال، بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر ایران وجود دارد. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
نظامیان، جماعتی که بیشتر به چشم قزاق میآمدند
رضاشاه به لحاظ برخاستن از میان نظامیان نسبت به جایگاه و کارآمدی این قشر، توجهی ویژه از خویش نشان میداد. با این همه او به لحاظ تنوع، جاهطلبی و قدرت تأثیری که از این قشر سراغ داشت، هماره از آنان بیمناک نیز بود! نمونههایی از این اعتماد و بیم را میتوان در انتصابات و نیز عزلها و پیگردهای وی در باره افسران سابق وقت رصد کرد. زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره آورده است:
«در نگاه کلی و در آغاز کلام، باید اذعان داشت نظامیان در قیاس با دیگر اقشار جامعه، بیشتر به چشم رضاشاه میآمدند. از سوی دیگر و به موازات آن، مقابله مستقیم و سرکوب نظامیان متمرد نیز از دیگر شیوههای غالب و مستقیم رضاشاه علیه شورشها بود. رضاشاه این روش را از همان ابتدای کودتای ۱۲۹۹ و به عنوان یک فرد نظامی بهکار گرفت و توانست هر گونه مخالفت علیه خود یا بخش نظامی را از بین ببرد. چنانکه در بهار و تابستان سال ۱۳۰۰، مهمترین مانع در برابر برتریجویی رضاخان، ژاندارمری مشهد بود که آنجا به فرماندهی کلنل (سرهنگ) پسیان، جنبشی اعتراضی شکل گرفته بود. حکومت مشهد یک تهدید سیاسی، ایدئولوژیکی و نظامی بزرگی برای تهران بهشمار میآمد و شکنندگی و آسیبپذیری قدرت رضاخان در دوره پس از کودتا را به نمایش میگذاشت، ضمن اینکه شخص او را نیز به مبارزه میطلبید. کلنل محمدتقیخان پسیان پس از سقوط و تبعید سیدضیاء، سرسختانه در مشهد ماند و بدین ترتیب دورهای نسبتاً طولانی و پر از تنش میان حکومت مرکزی و این ایالت و نیز میان برنامههای نظامی و سیاسی مخالف ژاندارمری با لشکر قزاق شکل گرفت که سرانجام با مرگ او و انحلال حکومت ژاندارمری مشهد پایان یافت. البته رضاشاه اعتماد زیادی به افسران خود داشت. این اعتماد از یکسو به دلیل اهمیت خاصی بود که وی به بخش نظامی داشت و از سوی دیگر، به علت تسویههای سیاسی انجامشده بود. بدین معنا که رضاشاه با اقدامات سرکوبگرایانه توانسته بود بسیاری از افسران متمرد را حذف و جای آنان را با افسران و نظامیان مطیع و وفادار پر کند! از اینرو همیشه تأکید داشت به هیچ فردی اجازه نمیدهم از افسران من نزد من شکایتی بیاورد، آنها اشتباه نمیکنند!... رضاشاه بهرغم اعتماد فراوان خود به نظامیان، هیچگاه نتوانست از گزند توهم توطئههای آنان مصون باشد. او به خاطر ترس فراوانی که از نظامیان داشت، برخی از آنان را مورد خشم و غضب خود قرار داد. برخی از نظامیانی که مشمول خشم رضاشاه شدند، توانستند پا به فرار گذارند و برخی نیز با وساطت افراد دیگر، جان سالم به در بردند. محمدحسین آیرم رئیس شهربانی از جمله افرادی است که توانست با تمارض، از کشور خارج شود و به آلمان برود. او متهم به پروندهسازیهای دروغین علیه بسیاری از افراد بود. سرهنگ شاهبختی هم از جمله افرادی بود که حکم اعدام او را رضاشاه صادر کرد، اما با وساطت افرادی، چون امیر احمدی از این حکم نجات یافت. رضاشاه در جریان سرکوب یکی از شورشهای عشایر، طی حکمی دستور کشتن او را صادر کرده بود. امیراحمدی در خاطرات خود درباره این موضوع آورده است: رضاخان همینطور که سخن میگفت، یکمرتبه عصبانی شد و فریاد زد چرا شاهبختی زنده باشد؟ الساعه بدهید ۱۰ چوبه تبر به زمین نصب کنند و ۱۰ چاله در پهلوی آن بکنند. دو قبضه مسلسل و یک دسته پیاده برای تیرباران کردن شاهبختی و ۹ نفر از افسران فرمانده که بیلیافتی نشان دادهاند، حاضر کنید. خود من میآیم که این کار انجام شود. برای من و برای عظمت قشون، این کار از همه کارها لازمتر است!... شاهبختی، بعد از نجات از این حکم تا آخر حکومت رضاشاه در مقام حامیان اصلی او خدمت کرد. در نهایت باید گفت که رضاشاه، به خوبی از نقش نیروهای نظامی در ساختار قدرت آگاه بود. او میدانست که مهمترین اصل در حفظ قدرت، وجود نظامیان یکدست و مطیع است. تحقق این موضوع، مستلزم حذف افراد سرکش یا استفاده از شیوههای یکسانسازی افراد بود. رضاشاه در راستای این سیاست، از هر دو روش استفاده کرد و با تشویق و تهدید، نظامیان بسیاری را از سر راه برداشت...».
شهربانی رضاخان، شاخصترین ابزار سرکوب
در نگاهی کلی، شهربانی کل کشور برای شخص رضا شاه اهمیتی فراوان داشت. چه اینکه از طریق این نهاد امنیتی، مخالفان خود را تمشیت میکرد و آنان را نیز که در مسیر مخالفت بودند، میترساند. در میان رؤسای این نهاد، محمد خان درگاهی، محمدحسین آیرم و رکنالدین مختاری، بیش از دیگران به سرکوب و کشتار مخالفان دست زده و طبعاً توانستند رضایت مخدوم خویش را به کف آورند. محمد محمدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره مینویسد:
«شهربانی یکی از نهادهای نظامی بود که در دوره قاجار، با هدف ایجاد نظم و امنیت شهری بهوجود آمد. در دوره رضاخان، این نهاد با ایجاد تحولات گسترده در تشکیلات آن به یکی از نهادهای مهم امنیتی - نظامی تبدیل شد. رضاخان در دوره نخستوزیری خود با تصویب هیئت وزیران این سازمان نظامی را زیر نظر وزارت جنگ قرار داد و با حذف نیروهای قدیمی و مخالف، افراد جدیدی را روی کار آورد. به تبع این تغییرات، وظایف شهربانی نیز تحول یافت. یکی از این وظایف و در وهله اول، محافظت از سلطنت بود. به طور کلی در زمان پهلوی اول از چهار لشکر ایران، لشکرهای یک و دو مستقر در تهران به اضافه نیروهای شهربانی وظیفه حمایت از سلطنت را بر عهده داشتند. یعنی بیش از ۵۰ درصد امکانات نظامی کشور، فقط در خدمت حفظ سلطنت بوده است. تأمین امنیت داخلی، از وظایف دیگر شهربانی بود که در کنار سایر سازمانها اهمیت بسیار داشت. از اینرو بودجه کلانی هم برای آن در نظر گرفته شده بود. امنیت داخلی از طریق دو شاخه نظامی (ارتش، ژاندارمری و شهربانی) و دولتی (هیئت دولت، سازمانهای دولتی و استانداران) که به طور جداگانه و مجزا از هم تحت امر او بودند، تأمین میشد. در این میان توجه اصلی به شاخه نظامی بود و پول واصله از شرکت نفت انگلیس که اوایل سالی ۲۵ میلیون لیره بود و سپس به ۳۲ میلیون لیره رسید را بیشتر به شاخه نظامی اختصاص میداد. البته شایان توجه است که امنیت در قاموس سیاسی رضاشاه، معانی متفاوتی از اصطلاح رایج و درست آن در ادبیات سیاسی داشت. امنیت واقعی از نظر رضاشاه، سرکوب مخالفان و پیشبرد سیاستهای مطابق با میل قدرت مرکزی تعریف میشد! از اینرو مخالفان، به اشکال مختلف شناسایی و سرکوب میشدند. بر اساس کارکردهایی که درباره شهربانی گفته شد، رئیس شهربانی نیز یکی از مقامات مهم و اصلی کشور تلقی میشد. به عبارتی دو مقام اصلی در شاخه نظامی عبارت بودند از: در درجه اول رئیس ستاد ارتش (که ژاندارمری هم جزء آن بود) و در درجه دوم رئیس شهربانی. نخستوزیر نیز در رده اول شاخه غیرنظامی قرار داشت. رؤسای شهربانی در دوره رضاشاه، به ترتیب عبارت بودند از: میرزا محمودخان امیراقتدار، سرهنگ محمد درگاهی، سرهنگ محمدصادق کوپال، سرتیپ فضلالله زاهدی، سرلشکر محمدحسین آیرم و رکنالدین مختاری. در این میان درگاهی، آیرم و مختاری از جمله رؤسایی بودند که موجد تحولات و تغییرات خاصی در شهربانی شدند و با اقدامات خود بر تمرکزگرایی و اختیارات بیش از حد شهربانی افزودند. چنانکه در زمان درگاهی، تمرکز امور اداری شهربانیهای کشور در تهران و متحدالشکل شدن لباس افراد و افسران شهربانی، انتشار ماهنامه پلیس، اعزام محصل به اروپا برای ارتقای سطح علمی شهربانی و تدوین نظامنامه تشکیلات کل نظمیه و نظامنامه عبور و مرور انجام شد. رضاشاه سیستم استبدادی خود را با تشکیلات نظامی، سیاسی و بوروکراتیک متمرکز پایهگذاری کرد. در بخش نظامی، شهربانی، یکی از مهمترین سازمانهای شناسایی و سرکوب مخالفان بود. درحالیکه این سازمان با هدف تأمین امنیت مردم در برابر مجرمان شکل گرفته بود. شهربانی در دوره فعالیت خود، نقش مهمی در سرکوب و حذف مخالفان ایفا نمود، اما در نهایت این نقش به حفظ و تداوم سلطنت رضاشاه کمکی نکرد، چراکه بسیاری از مخالفان به دلیل ترس از حذف شدن به جای فعالیتهای سیاسی به سمت فعالیتهای فرهنگی رفتند و به جای تعامل و همراهی با حکومت به دشمنی با آن روی آوردند! از اینرو شاهدیم بعد از اشغال کشور در شهریور ۱۳۲۰، روشنفکران و مخالفان سیاسی به جای آنکه کنار شاه و حکومت باشند، از برکناری رضاشاه استقبال کردند...».
سرنیزه محمدخان درگاهی بر گلوی مطبوعات!
شاید عدهای تصور کنند که دامنه سانسورهای شهربانی رضاخان و اشتلمهای فردی، چون محمد خان درگاهی برای مطبوعات، تنها به انتقاد به مسائل داخلی و هر آنچه به شخص رضا شاه ارتباط داشت، محدود میشد، اما اسناد موجود نشان میدهد که این مسئله، وسعتی به اندازه منافع انگلستان داشت که قزاق به هر روی، باید از آن پاسداری میکرد. شاید ذکر نمونهای از این دست مقولات، عبرت انگیز باشد. پس از جنگ جهانی اول، متفقین و جامعه ملل، قیمومیت فلسطین را رسماً به دولت انگلستان واگذار کردند. انگلیسیها نیز که پیشتر بر اساس اعلامیه بالفور وزیر خارجه وقت انگلستان، نظر مثبت خود را برای ایجاد خانه ملی یهودیان در سرزمین فلسطین اعلام داشته بودند، از این پس کوشیدند رسماً زمینههای تشکیل یک حکومت یهودی را در فلسطین در دستور کار خود قرار دهند. بدین ترتیب مهاجرت و انتقال یهودیان به فلسطین آغاز شد. این امر بهتدریج موجب اعتراض و مخالفت اعراب و مسیحیان ساکن در فلسطین شد و بدین سان ساکنان اصلی این سرزمین، در برابر یهودیان صهیونیست متحد شدند. در تابستان ۱۹۲۹، نخستین برخورد خونین میان فلسطینیها و صهیونیستهای مهاجر درگرفت. در این درگیری صهیونیستها و سربازان انگلیسی با آتش گشودن روی فلسطینیها ۳۵۱ تن را شهید و عدهای را مجروح و دستگیر کردند. اخبار کشتار اعراب توسط سربازان انگلیسی و صهیونیستها در تمام جراید جهان منتشر شد و موجی از خشم را در میان مسلمانان برانگیخت. در ایران نیز برخی از جراید، به این موضوع واکنش نشان دادند و به درج اخبار کشتار فلسطینیان پرداختند و به علل مهاجرت یهودیان به این کشور توجه کردند. پرداختن جراید به موضوعات اینچنینی برای حکومت پهلوی که در واقع دستنشانده دولت بریتانیا به حساب میآمد، غیرقابل هضم بود؛ بنابراین عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار وقت، بهسرعت دستور ممانعت از انتشار جرایدی را که به این موضوع میپرداختند، صادر کرد و بلافاصله محمد درگاهی رئیس تشکیلات نظمیه، این دستور را به اجرا گذاشت. نمونهای از مکاتبات عبدالحسین تیمورتاش و محمد درگاهی درباره ممنوعیت چاپ مقالات راجع به فلسطین در جراید کشور در مهرماه ۱۳۰۸ مقارن با اکتبر ۱۹۲۹، به شرح ذیل است:
«ریاست محترم اداره کل تشکیلات نظمیه مملکتی
در روزنامه اقدام نسبت به قضایای فلسطین، مقالاتی مندرج شده که مفهوم آن ضد یهود و له اعراب است. دو قطعه از بریده روزنامه مذکور که حاوی این مقالات است، لفا ارسال و لزوماً زحمت میدهد که از درج این قبیل آرتیکلها [که]ایجاد کدورتهایی نموده و تحریکاتی را تولید خواهد کرد که منافی مصالح مملکت و برخلاف سیاست است، لازم است اقدام مقتضی در جلوگیری از انتشار اینگونه مقالات و تحریکات نسبت به هر دو طرف به عمل آمده و مقرر فرمایید عموم جراید، طریقه بیطرفی را اختیار نمایند. وزیر دربار پهلوی
پاسخ محمد درگاهی به نامه تیمورتاش به قرار ذیل است:
مقام منیع وزارت جلیله دربار پهلوی (دامت شوکته)
در جواب مرقومه محترمه (۵۳۷۴) راجع به جلوگیری از درج مقالات که مربوط به قضایای فلسطین و مفهوم آن ضد یهود و له اعراب است، معروض میدارد به کلیه مدیران جراید اخطار گردید که راجع به اوضاع فلسطین مقالاتی درج ننموده و اظهار عقیده ننمایند. رئیس کل تشکیلات نظمیه. محمد درگاهی».