کد خبر: 1074424
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
«جستاری در حالات و مقامات زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی» در گفت و شنود با آیت‌الله محمود رجبی
روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز رحلت حکیم و متفکر نامور جهان اسلام، زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی است. هم از این روی و در نکوداشت ده‌ها سال تکاپوی علمی و عملی آن بزرگ، حالات و مقامات او را در آیینه روایت شاگرد ارجمندش، آیت‌الله محمود رجبی جسته‌ایم. امید آنکه علاقه‌مندان را، مفید و مقبول آید.
احمدرضا صدری

روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز رحلت حکیم و متفکر نامور جهان اسلام، زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی است. هم از این روی و در نکوداشت ده‌ها سال تکاپوی علمی و عملی آن بزرگ، حالات و مقامات او را در آیینه روایت شاگرد ارجمندش، آیت‌الله محمود رجبی جسته‌ایم. امید آنکه علاقه‌مندان را، مفید و مقبول آید.

شما از چه مقطعی و چگونه با زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بنده بعد از سپری کردن دروس متداول حوزه و ورود به درس خارج، در برنامه آموزشی «مؤسسه در راه حق»، که با ابتکار حضرت آیت‌الله مصباح یزدی راه‌اندازی شده بود، حضور پیدا کردم و یک دوره هفت ساله را، در آنجا گذراندم.
در آن مؤسسه، چه دروسی تدریس می‌شد؟
در آنجا تقریرات دروس خارج را، که در حوزه می‌گذراندیم، بررسی می‌کردند و در کنار آن، دروس معارف قرآنی، علوم انسانی، فلسفه، زبان انگلیسی، زبان عربی و... را تدریس می‌کردند. بیشترین استفاده بنده از محضر آیت‌الله مصباح، به آن دوره بازمی‌گردد. بعد هم که دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، با ابتکار و مدیریت آن بزرگوار تشکیل شد، بنده به همراه عده‌ای از دوستان، که در گروه جامعه‌شناسی فعالیت داشتیم و البته عده‌ای از اساتید دانشگاه، به تحقیق و ارائه کنفرانس و در ادامه تألیف کتب جامعه‌شناسی، با توجه به دیدگاه‌های اسلامی پرداختیم.

از تأثیر شخصیت و منش آیت‌الله مصباح یزدی بر خود، در نخستین دیدار‌هایی که با ایشان داشتید، بگویید.
بنده برای اولین بار، با منش و دیدگاه‌های ایشان، در سخنرانی‌هایی که در قم و در منزل مرحوم اسلامی، در نقد اندیشه‌های انحرافی داشتند، آشنا شدم. آن روز‌ها این دیدگاه‌های انحرافی، به‌شدت در سطح جامعه مطرح بود و خود بنده هم، کتاب‌هایی را که مورد توجه جوانان قرار گرفته بود، مطالعه کرده بودم و سؤالات زیادی برایم مطرح شده بود! در آن جلسات، از بیان استدلال‌های منطقی و متین ایشان، بسیار لذت می‌بردم و گاهی هم بعد از پایان سخنرانی، برای گرفتن پاسخ سؤالاتم، ایشان را تا منزل‌شان مشایعت می‌کردم. همان‌گونه که اشاره کردم، بعد از تأسیس دوره آموزشی مؤسسه در راه حق، در امتحان ورودی و مصاحبه آنجا، شرکت کردم و قبول شدم. همه کسانی که در آن دوره شرکت می‌کردند، به این موضوع معترفند که مباحث قرآنی و فلسفی ایشان، در واقع مسیر زندگی و شخصیت آن‌ها را، شکل داده و حقیقتاً سرنوشت‌ساز بوده است. استاد از این جنبه، به گردن ما حق حیات دارند و ما زیست معنوی و فکری‌مان را، مرهون اندیشه‌های ناب اسلامی و متقن ایشان هستیم. در آن دوره هفت ساله، در زمینه‌های آموزشی، ورود به مسائل تحقیقی و نحوه صحیح پژوهش، از محضرشان بهره بردیم و با ارائه کنفرانس‌ها و نقد و بررسی‌هایی که در محضر ایشان انجام می‌شد و دیدگاه‌هایی که ارائه می‌دادند، مسیر آینده علمی ما مشخص شد. بعد هم گروه‌های پژوهشی بنیاد باقرالعلوم (ع) در آنجا تشکیل شد و بنده به عنوان مسئول گروه علوم قرآنی تعیین شدم و از نظر اجرایی، در خدمت ایشان بودم. پس از آن هم وقتی که مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی تشکیل شد و گروه‌های آموزشی شکل گرفتند، مسئولیت این گروه‌ها به عهده من گذاشته شد و در شورای آموزش و پژوهش مؤسسه، عضو بودم و شرکت می‌کردم. بعد هم که به عنوان معاونت پژوهشی، در خدمت ایشان بودم.

همان‌گونه که اشاره کردید، یکی از مهم‌ترین فراز‌های حیات علمی و فرهنگی آیت‌الله مصباح یزدی، در دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مواجهه ایشان با اندیشه‌های انحرافی است. این تقابل چگونه صورت گرفت؟
در آن دوره اندیشه‌های مارکسیستی، به عنوان تنها اندیشه انقلابی، مورد توجه بخشی از جوانان دانشگاهی قرار گرفته بود. از سوی دیگر برخی از سخنرانان معروف و مطرح، می‌خواستند به حرف‌های‌شان رنگ و بوی انقلابی بدهند و از این طریق، اهداف‌شان را پیش ببرند. آن‌ها با نوعی نگرش جامعه‌شناسانه به مفاهیم دینی، که برای جوانان هم جالب بود، آن‌ها را جذب می‌کردند و در عین حال، چون در مباحث دینی تخصص نداشتند و به معارف اسلامی نگاهی سطحی داشتند، موجب انحراف بینش دینی جوانان می‌شدند. تشخیص این اندیشه‌های انحرافی، از کسی برمی‌آمد که متخصص و اسلام‌شناس واقعی باشد. در آن مقطع شهید آیت‌الله مطهری، سعی می‌کردند تا این انحرافات را تبیین کنند، اما مرحوم آیت‌الله مصباح به شکلی جدی‌تر، به نقد آن اندیشه‌ها می‌پرداختند. ایشان به دلیل صراحتی که داشتند و به‌شدت با آن اندیشه‌ها برخورد می‌کردند، طبیعتاً مورد هجمه بیشتری هم بودند و افرادی که شیفته اندیشه‌های انحرافی بودند، برخورد‌های دور از شئون علمی و اسلامی با ایشان داشتند و صراحتاً توهین می‌کردند! اما ایشان به دلیل اینکه تشخیص داده بودند، که این وظیفه الهی و دینی‌شان است و اگر این اندیشه‌های انحرافی جا بیفتد، در آینده خسارت‌های زیادی به اسلام وارد خواهد شد، به هیچ وجه کوتاه نمی‌آمدند و همه خطرات را به جان می‌خریدند.
در این باره چه خاطره‌ای دارید؟
در دوره‌ای که در جلسات منزل مرحوم آقای اسلامی شرکت می‌کردم، بعضی از افرادی که به آن جلسات می‌آمدند، نسبت به ایشان پرخاشگری‌های تندی داشتند و حتی یک بار به ایشان حمله کردند! آن‌ها در برابر منطق مستحکم ایشان، چاره‌ای جز تسلیم نداشتند. با این همه استاد، چون نسبت به اسلام احساس خطر می‌کردند، راه‌شان را ادامه دادند و در قم، اصفهان و شهر‌های دیگر، همچنان با اتکا به استدلال‌های قرآنی و دینی، به روشنگری می‌پرداختند. طبیعی بود که طرف مقابل، چون حرفی برای گفتن نداشت، گاهی به زور هم متوسل می‌شد!
مضمون و آثار اندیشه‌های مورد انتقاد آیت‌الله مصباح، چه بود؟
مهم‌ترین اثر آنها، بدبین کردن قشر جوان به روحانیت بود، در حالی که حضرت امام، همواره روی وحدت حوزه و دانشگاه تأکید می‌کردند. این اندیشه‌ها برای جوانان جاذبه داشت و به نظر من رژیم هم بدش نمی‌آمد، که به این جریان که موجب جدایی قشر تأثیرگذار جامعه، یعنی جوانان از روحانیت می‌شد، دامن بزند! گفته می‌شد آثار این افراد ممنوع است، ولی به وفور در دسترس همه بود! برخلاف آثار و اعلامیه‌های حضرت امام، که سخت به دست می‌آمد. به نظر من رژیم گذشته، دست‌کم با واسطه، از این جریان حمایت می‌کرد و اگر تلاش‌های امثال شهید مطهری و مرحوم استاد مصباح نبود، چه بسا این اندیشه‌های التقاطی و انحرافی، می‌توانستند فضا را در دست بگیرند و مسیر انقلاب اسلامی را تغییر بدهند!

اشاره کردید که روش آیت‌الله مصباح در برابر انحرافات، در قیاس با چهره‌هایی، چون شهید آیت‌الله مطهری، شدیدتر و انعطاف‌ناپذیرتر بود. علت اتخاذ این روش از جانب ایشان چه بود؟
هنگامی که موضوعی یا انحرافی در سطح توده مردم پخش می‌شود، پاسخ به آن هم باید در سطح عموم باشد و در سطح آکادمیک و در لفافه سخن گفتن، شبهات توده مردم را برطرف نمی‌کند. در این‌گونه مواقع، باید همان‌طور که اندیشه التقاطی خیلی صریح و شفاف مطرح می‌شود، پاسخ به آن هم همین‌گونه باشد. مهم‌تر از همه اینکه در آن مقطع، این اندیشه‌ها نوعی علقه عاطفی با قلب جوانان پیدا کرده بودند و وقتی اندیشه‌ای به قلب انسان نفوذ می‌کند، دیگر نمی‌شود با اشاره و بحث‌های غیرصریح، آن علقه و عاطفه را از بین برد. در چنین شرایطی وقتی افراد احساس خطر جدی می‌کنند، باید با شدت و صراحت نقد‌های خود را بیان کنند و نشان دهند که این اندیشه، دارد اصل دین را زیر سؤال می‌برد و آن‌قدر هم واضح و صریح گفته شود، که عموم جامعه بفهمند که منظور کدام اندیشه‌هاست. شیوه شهید مطهری برای قشر خاصی کارساز بود، ولی توده مردم که آشنایی چندان عمیقی با اندیشه‌های اسلامی نداشتند، اگر حرفی را در لفافه برای‌شان می‌زدید، متوجه نمی‌شدند و طبعاً چندان هم احساس خطر نمی‌کردند!
احتمالاً این روش ایشان، منتقدانی هم داشته است. منطق آن‌ها چه بود؟
بله، افرادی بودند که حتی از سر دلسوزی می‌گفتند این صراحت و تندی شما، نتیجه عکس می‌دهد! ولی ایشان همواره تأکید می‌کردند: «من به شخص کاری ندارم، بلکه با اندیشه و جریان فکری کار دارم، من می‌گویم این فکر و اندیشه، انحرافی است و فرقی هم نمی‌کند، که چه کسی آن را بگوید. من می‌گویم این فکر با اساس اسلام در تعارض است!...». ایشان همواره سعی می‌کردند تا مباحث در سطح اندیشگی مطرح شود، چون هیچ‌گاه با شخص مخالفت نداشتند، بلکه با فکر انحرافی مخالف بودند. طبیعی است که در آن شرایط، وقتی می‌خواستند پیامد‌های چنین تفکری را نشان بدهند و مخاطبان هم اطلاعات تخصصی و عمیق درباره اسلام نداشتند، اشاره کفایت نمی‌کرد، مخصوصاً که این رابطه عاطفی‌ای هم که به آن اشاره کردم، ایجاد شده بود. کسی را که از اعماق دل و قلبش، شیفته اندیشه یا فردی می‌شود، مشکل بشود برگرداند و باید ضربه کاری زد، تا شاید به خود بیاید! به هرحال، استاد به کسی اهانت نمی‌کردند و فقط اندیشه غلط را زیر سؤال می‌بردند. بعد‌ها هم که گروه‌هایی مثل فرقان و منافقین، آن جنایت‌ها را تحت تأثیر همین افکار انحرافی انجام دادند، بسیاری از کسانی که با شیوه استاد مخالف بودند، می‌آمدند و می‌گفتند: «حق با شما بود و باید ریشه این افکار، در همان دوران زده می‌شد!»

از نظر شما و در شخصیت آیت‌الله مصباح یزدی، چه ویژگی‌هایی برجسته‌تر بود؟
یکی از ویژگی‌های برجسته ایشان، اخلاص بود که در موارد فراوان، عملاً آن را نشان می‌دادند. همیشه هم به دیگران توصیه می‌کردند: «امیدتان به خدا باشد، برای خدا کار کنید و برای حل مشکلات هم، از خدا کمک بگیرید. به وظیفه‌تان عمل کنید و از قضاوت دیگران نترسید. اگر برابرِ خواست خدا عمل کردیم، نگرانی معنا ندارد و اگر نکردیم، تأیید کسی نمی‌تواند ثمربخش باشد...». گاه شرایطی پیش می‌آمد، که توجه افراد به غیر خدا جلب می‌شد، اما ایشان تکیه‌گاه‌شان خدا بود و تأکیدشان بر اینکه کار، باید خالصانه برای خدا و امید انسان هم، فقط باید به خدا باشد. وقتی مشکلی پیش می‌آمد و خدمت ایشان می‌رفتیم، می‌فرمودند: «اگر برای خدا کار کنیم، خدا خودش مشکل را حل می‌کند...» و همین اخلاص ایشان، باعث می‌شد که واقعاً هم آن مشکل، به بهترین نحو حل شود! گاهی پیش می‌آمد که افرادی، طرح یا ابتکار ایشان را، به نام خود مطرح می‌کردند و ارائه می‌دادند! ایشان می‌فرمودند: «مگر هدف ما این نبود، که فکر درستی به جامعه اسلامی ارائه شود و خدمتی به اسلام کرده باشیم؟ حالا دیگران این کار را انجام داده‌اند، اهمیتی ندارد که این طرح به نام چه کسی باشد، مهم این است که تلاشی در جهت نشر دین صورت بگیرد. گاهی خود من، مقاله‌ای می‌نوشتم و به آثار و بیانات استاد ارجاع می‌دادم و ایشان می‌فرمودند: «نامم را حذف کنید!» و روی این موضوع اصرار داشتند. گاهی از نهاد‌های دیگر می‌آمدند، که نیروی مستعدی را که با ما کار می‌کرد، ببرند! وقتی به ایشان می‌گفتیم حضور فلان فرد می‌تواند برای مؤسسه مفید باشد و آثار تحقیقی خوبی را سامان بدهد، می‌فرمودند: «هدف ما خدمت به اسلام است، چه فرقی می‌کند یک فرد مستعد و متخصص، در کجا کار می‌کند؟ اگر خودش مایل است برود، مانع ندارد...». منظور اینکه در ایشان، اخلاص در عمل و امید به خدا، ویژگی برجسته‌ای بود.
خصلت دیگر استاد، توکل بر خدا بود، که در همه کار‌ها و فعالیت‌های‌شان، به وضوح دیده می‌شد. گاهی شرایطی برای انسان پیش می‌آید، که به سراغ اسباب دیگر می‌رود و از خدا غافل می‌شود، ولی من به یاد نمی‌آورم که مشکلی پیش آمده باشد و ایشان به خدا توکل نکنند! همیشه می‌فرمودند: «اگر قرار باشد کاری انجام شود، خدا خودش اسباب آن را جور می‌کند، اگر هم نخواهد، اصرار ما بی‌فایده است!...». همیشه روی توکلِ همراه با تلاش، برنامه‌ریزی دقیق و جدیت در کار، تأکید می‌کردند و می‌فرمودند: «باید هر کاری که از دست‌مان برمی‌آید، انجام بدهیم. نتیجه کار و موفقیت، بستگی به اخلاص ما دارد، که اگر خالص و برای خدا کار کنیم، خدا هم کمک می‌کند!...». من نمونه‌هایی از این توکل را، در ظرف این همه سال که در خدمت ایشان بودم، فراوان دیدم که حقیقتاً جز به خدا، به کسی امیدوار نبودند و به هیچ‌کس تکیه نمی‌کردند و همواره تلاش در حد متعارف را، آن‌گونه که خداوند امر فرموده است، انجام می‌دادند و اتکای‌شان جز به خدا، به کسی نبود.
دیگر ویژگی استاد، مناعت طبع و همت بلند ایشان بود. ایشان حتی برای کار‌های مهم هم، مناعت طبع خود را نادیده نمی‌گرفتند...

به‌رغم این خصوصیت، ایشان چگونه توانستند که حمایت حضرت امام و رهبر معظم انقلاب را، برای فعالیت‌های علمی و پژوهشی خود و شاگردان‌شان، جلب کنند؟
ایشان عشق و علاقه عجیبی به حضرت امام داشتند. در عین حال مناعت طبع‌شان اقتضا می‌کرد که خدمت ایشان بگویند: «ما از هیچ‌کس، هیچ چشمداشتی نداریم!...». پس از رحلت حضرت امام و زمانی که خدمت مقام معظم رهبری هم رسیدند، دقیقاً همین جمله را گفتند، که: «ما اگر امکانات داشته باشیم، وظیفه خود می‌دانیم که کار را ادامه بدهیم و اگر نباشد، دیگر تکلیفی نداریم!...». از قضا این مناعت طبع، جواب هم می‌داد! حضرت امام به ایشان فرموده بودند: «شما مؤسسه را تا دو برابر توسعه بدهید و من تا وقتی زنده هستم، متکفل بودجه آن می‌شوم!...». حتی در دوره جنگ، که بودجه بسیاری از نهاد‌ها نصف شده بود، بودجه مؤسسه را کامل می‌دادند و حتی کسری چند ماهی را هم که کم شده بود، یک‌جا پرداختند! مقام معظم رهبری هم، بودجه مؤسسه را کامل می‌پرداختند. به نظرم همین مناعت طبع استاد، به خوبی نشان می‌داد که در اینجا، کار برای خدا مطرح است.
خصوصیت دیگر استاد، قاطعیت در عین ملاطفت بود. ایشان برای همه افراد از هر قشر و طبقه‌ای، احترام قائل بودند، اما در انجام وظایف و اجرای مصوبات و رعایت تمام تعهدات، فوق‌العاده جدی بودند و در عین حال که لطف و مرحمت‌شان شامل حال همه می‌شد، سهل‌انگاری و مسامحه را نمی‌پذیرفتند. از همه، کار دقیق، منظم و بی‌نقص می‌خواستند و می‌فرمودند: «آنچه مصوب می‌شود، باید دقیقاً اجرا شود...» و اگر کسی مسامحه می‌کرد، بسیار جدی و قاطع برخورد می‌کردند. این اقتضای یک مدیریت قوی است، که در عین حال موجب نمی‌شود تا ملاطفت و مصلحت‌اندیشی هم فراموش شود. به همین دلیل می‌دیدیم، حتی همان افرادی هم که استاد با آن‌ها برخورد قاطع می‌کردند، از برخورد ایشان خشنود بودند! این برخورد‌های قاطع استاد هم، فقط در مؤسسه نبود. در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه هم، که اساتید حضور داشتند، وقتی کسی بعضی از مقررات را رعایت نمی‌کرد، ایشان با او قاطعانه برخورد می‌کردند و جالب اینجاست که همان اساتید هم، می‌آمدند و می‌گفتند شما بهترین برخورد را کردید! همیشه به کسانی که ادعا می‌کردند، که بیش از دیگران به استاد دلبسته هستند، می‌فرمودند: «ما از شما بیشتر توقع داریم، که ضوابط و مقررات را رعایت کنید...». همین ملاطفت و احترام به افراد، باعث می‌شد تا افراد به ایشان، دلبستگی بیشتری پیدا کنند و حتی کسانی که مورد عتاب ایشان هم قرار می‌گرفتند، احساس می‌کردند که حق با ایشان بوده است!
خصیصه دیگر ایشان، دوراندیشی و آینده‌نگری بود. یادم هست در بحبوحه انقلاب اسلامی، بعضی از برادران در دوره آموزشی مؤسسه در راه حق، می‌گفتند حالا چه وقت درس خواندن است؟ البته تا جایی که لازم بود، می‌رفتند و در تظاهرات شرکت می‌کردند، ولی درس تعطیل نمی‌شد و ایشان مکرراً تأکید می‌کردند درس خواندن هم یک وظیفه است!...

علت این تأکید ایشان چه بود؟ چون ممکن است عده‌ای آن را، به عدم همراهی با انقلاب اسلامی تعبیر کنند؟
نوعی نگاه به نیاز‌های آینده بود. وقتی که انقلاب پیروز شد، برادرانی که در آن دوره‌ها شرکت کرده بودند، توانستند به بسیاری از شبهاتی که در آن روز‌ها مطرح می‌شد، پاسخ بدهند و بخشی از نیاز‌های فکری آن روزِ جامعه را، برطرف کنند. یادم هست همان کسانی که اعتراض می‌کردند حالا چه وقت درس خواندن است، بعد‌ها می‌آمدند و می‌گفتند حق با استاد بود و اگر آن موقع این نیرو‌ها را تربیت نکرده بودیم، حالا نمی‌توانستیم پاسخگوی جامعه باشیم. واقعیت این است که حوزه فقه، اصول و ادبیات، متولی داشت و در این امور جدیت دیده می‌شد، ولی حوزه قرآن و تفسیر متولی نداشت، در حالی که دو حوزه بسیار مهم و عظیم هستند. استاد احساس کردند که ما در آینده، به چنین پشتوانه‌هایی نیاز داریم و باید در این زمینه‌ها، فارغ‌التحصیلانی داشته باشیم و لذا دوره‌هایی را برای معارف قرآنی، تفسیر موضوعی قرآن و مباحث فلسفی طراحی و برنامه‌ریزی کردند، که دوراندیشی ایشان نسبت به نیاز‌های آینده را نشان می‌دهد. ایشان همواره وضعیت مطلوب را می‌دیدند و با واقع‌گرایی محض و قابلیت اجرا، برنامه‌ریزی می‌کردند و ابداً به سراغ طرح‌های انتزاعی و ایده‌آلیستی نمی‌رفتند!
رویکرد دیگر ایشان، تواضع علمی و احترام به اساتیدشان بود. ایشان با اینکه در زمینه‌های فراوان، ابتکار، اندیشه‌های نو و نسبت به دیدگاه‌های گذشتگان نقد داشتند، ولی اشکالات‌شان را طوری مطرح می‌کردند که در آن صاحب دیدگاهِ مورد نقد، تجلیل و حتی تقویت شود! خیلی جا‌ها می‌فرمودند: «من این نکته را که فلان استاد مطرح کرده‌اند، نمی‌فهمم!...»، در حالی که این‌طور نبود و ایشان نکته را خیلی خوب هم فهمیده بودند، منتها برای رعایت احترام استاد، نمی‌خواستند صراحتاً نقد کنند، بلکه نظر آن استاد را ذکر و بعد نظر خود را بیان می‌کردند و اهل فن به خوبی، متوجه ارائه فکری جدید می‌شدند. یک بار بنده، نقدی بر یکی از دیدگاه‌های مرحوم علامه طباطبایی آورده بودم و ایشان فرمودند: «نقد درست است، اما باید لحن را تغییر بدهید، به‌گونه‌ای که حتماً شأن ایشان رعایت شود!...». فوق‌العاده برای اساتیدشان احترام قائل بودند و وقتی نقدی مطرح می‌شد، می‌فرمودند: «من خیلی چیز‌ها را نمی‌دانم، این هم یکی از آنهاست!...». ابداً طوری برخورد نمی‌کردند که با تواضع علمی ایشان، منافات داشته باشد.
دیگر امتیاز ایشان، احتیاط در بیت‌المال بود و در این زمینه، بسیار به کسانی که با ایشان مرتبط بودند، توصیه می‌کردند و می‌فرمودند: «اگر کسی واقعاً در استفاده از بیت‌المال، نهایت دقت را بکند که مبادا سر سوزنی از بیت‌المال را برای کار‌های شخصی‌اش خرج کند، هنری نکرده و تازه یک دستور شرعی را رعایت کرده است!...». اگر در جایی تخلفی در این زمینه می‌دیدند، واقعاً ناراحت می‌شدند و برخورد جدی می‌کردند.
ویژگی دیگر ایشان، حساسیت نسبت به اسلام، حفظ اسلام و مبانی اسلام بود و زمانی که احساس می‌کردند اسلام مورد تحریف یا هجوم قرار گرفته است، تا آخرین حد توان‌شان فداکاری می‌کردند و هیچ چیز دیگری برای‌شان مطرح نبود! در این باره در پاسخ به سؤالات پیشین شما، نکاتی را مطرح کردم. ایشان فقط در اندیشه دفاع از اسلام بودند و در این مسیر، همه مشکلات برای‌شان قابل تحمل بود! به همین دلیل اگر به شخص ایشان اهانت یا اجحافی می‌شد، خیلی راحت می‌گذشتند و ناراحت نمی‌شدند، ولی وقتی به اسلام یا ائمه طاهرین (ع) اهانت می‌شد، یا تحریفی در دین رخ می‌داد، به هیچ وجه کوتاه نمی‌آمدند و بر اساس وظیفه دینی، با جریانات انحرافی برخورد می‌کردند. خیلی‌ها به ایشان توصیه می‌کردند که این رویکرد با شخصیت شما سازگار نیست، چون به شما اهانت می‌شود! شما شخصیت علمی بالایی دارید و باید این جایگاه حفظ شود، کمی کوتاه بیایید و با این شدت و حدّت برخورد نکنید! ایشان در پاسخ می‌فرمودند: «اگر قرار باشد خدشه‌ای به اسلام وارد شود، من شخصیتم را برای چه می‌خواهم؟ ما باید همه وجودمان را، در راه اسلام صرف کنیم. اگر قرار باشد اسلام تحریف شود و یا به آن هجوم و اهانت بشود، ولی آبروی من محفوظ بماند، این آبرو به چه درد من می‌خورد؟ ما همه این‌ها را برای اسلام می‌خواهیم!...». حقیقتاً در راه دفاع از اسلام، حساس، فداکار و جدی بودند. ویژگی دیگر ایشان، عشق به اهل بیت (ع) و مخصوصاً امام زمان (عج) و اطاعت از ولایت امر، در مسائل حکومتی بود. ایشان هرگز سخنرانی‌ای را بدون دعای برای حضرت، ولی عصر (عج) «اللهم کن لولیک...»، شروع نمی‌کردند. همیشه می‌فرمودند: «توسل به اهل بیت (ع) کارساز است، ما هر روز صبح که بلند می‌شویم، باید بدانیم که در برابر یک نفر مسئولیم و آن هم آقا امام زمان (عج) هستند و همیشه این دغدغه فکری را داشته باشیم، که آیا کاری که انجام می‌دهیم، مورد رضایت ایشان هست یا نه؟ که اگر ایشان راضی باشند، رضایت دیگران مهم نیست!...». خود بنده هم شاهد بودم که در مناسبت‌ها و جلسات مختلف سعی می‌کردند که توجه به خدا، امداد‌های الهی و توسل به اهل بیت (ع) در صدر فعالیت‌ها باشد.

از ولایت‌پذیری ایشان در برابر حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب، چه ارزیابی و تحلیلی دارید؟
برای ایشان پذیرش ولایت اهل بیت (ع)، اطاعت از ولایت امر مسلمین را، که جانشین امام زمان (عج) هستند، به دنبال داشت. ایشان مکرراً به این امر توصیه می‌کردند و در عمل هم نشان دادند، در جایی که حیطه اوامر ولایت فقیه است، تسلیم محض هستند. حتی در مواردی که تشخیص می‌دادند، وظیفه است که برخورد کنند، می‌فرمودند: «اگر به لحاظ مصالح کلی اسلام، حضرت امام یا پس از ایشان مقام معظم رهبری بفرمایند: نه، من دیگر ادامه نمی‌دهم!...». همیشه هم تصریح می‌کردند همه باید به اطاعت از، ولی فقیه ملتزم باشیم و تخلف از امر ایشان، که نماینده امام معصوم (ع) است، جایز نیست. ویژگی‌های دیگر ایشان، دلسوزی نسبت به شاگردان و مرتبطین با خود، زهد در عین اعتدال، توجهات معنوی و روحانی و خاص‌شان در هنگام نماز خواندن و ادعیه، حتی در نماز‌های مستحبی که گاهی به ایشان آنچنان حالت تأثر دست می‌داد، که بدن‌شان می‌لرزید و به گریه می‌افتادند! این‌ها ویژگی‌های انسانی است که عاشق کمال است.

در خلاق سخن، به نوآوری‌های علمی ایشان اشاره داشتید. قدری در این باره، بیشتر توضیح دهید؟
برای آشنایی با اندیشه‌های نوگرایانه استاد، شما را به کتاب‌های ایشان ارجاع می‌دهم. استاد در زمینه آموزش و پرورش، ابتکارات زیادی داشتند و فعالیت‌های پژوهشی و تدریس ایشان، کاملاً از دیگران متمایز بود. تمایز و برجستگی فکری استاد را، می‌توان در کتاب‌های فلسفی، کلامی و تفسیری ایشان ملاحظه کرد. ایشان در بعد آموزش و پرورش، معتقد بودند باید نیرو‌ها را، بر اساس استعدادسنجی و نیازسنجی تربیت کرد. اگر نیرو‌هایی را که جذب می‌کنیم، به درستی نشناسیم، نمی‌توانیم توان آن‌ها را به فعلیت برسانیم. از سوی دیگر اگر ندانیم جامعه چه نیاز‌های دینی، فکری، سیاسی و اجتماعی‌ای دارد، نیرو‌هایی را تربیت خواهیم کرد، که حتی اگر متخصص هم باشند، به درد جامعه نمی‌خورند و نیاز‌های جامعه را برآورده نمی‌سازند؛ بنابراین در یک برنامه آموزشی مطلوب، باید روی استعدادشناسی و نیازسنجی دقت کرد و برنامه‌های دقیق و حساب‌شده‌ای را، به کار گرفت. به همین دلیل هم هست که به نظر من، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، توانسته بهتر از نهاد‌های دیگر، استعداد‌ها را تشخیص بدهد و در راستای نیاز‌های جامعه و اسلام، نیرو‌های زبده‌ای را تربیت کند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار