کد خبر: 1017943
تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۲۳:۵۹
۲ خاطره کوتاه از محرم در جبهه‌های دفاع مقدس در گفتگو با ۲ رزمنده
آن محرم در کنار چهار یا پنج نفر از همرزمان و با مداحی یکی از بچه‌ها که اصلاً کارش مداحی نبود، چنان خاطره‌ای برای همه ما شد که الان هم بعد از گذشت چندین سال فراموشش نمی‌کنیم. یاحسین (ع) گفتن‌های جبهه حال و هوای دیگری داشت
علیرضا محمدی
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: متن زیر دو خاطره کوتاه از برگزاری مراسم عزاداری سیدالشهدا (ع) در فضای جبهه‌هاست که در گفتگو با دو رزمنده دفاع مقدس تقدیم حضورتان می‌شود.

جانباز علی بیگی؛ محرم در مهاباد

من قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی وارد سپاه شدم و در مهرماه ۱۳۵۸ درست یک سال قبل از شروع جنگ، به همراه گردان پنجم سپاه به مهاباد رفتیم. پادگان ارتش در این شهر داخل یک فرعی و تقریباً خارج شهر قرار داشت.
مهاباد از قدیم خاستگاه ضدانقلاب بود و ما آنجا با گروه‌های قدر ضدانقلاب طرف بودیم. به همین خاطر تا مدت‌ها داخل مقرمان زندانی بودیم و نمی‌توانستیم راحت تردد کنیم. چون از ساختمان‌های مقابل به طرف ما تیراندازی می‌شد.

مدتی که ماندیم، شهید اصغر وصالی به عنوان فرمانده ما طرح‌هایی را اجرا کرد و از پاکسازی خانه‌های روبه‌روی پادگان شروع کردیم و رفته رفته پاکسازی را به نقاط دیگر شهر کشاندیم. در همین اثنا هم بود که قضیه هیئت حسن نیت و توافق موقت با احزاب موجود در کردستان پیش آمد.

یادم نیست ماه محرم قبل از این توافق بود یا بعد از آن، وقتی می‌خواستیم مراسم برگزار کنیم، محدودیت‌هایی داشتیم. اغلب مردم سنی‌مذهب بودند و مراعات‌شان را می‌کردیم، اما کمی بعد متوجه شدیم مردم عادی هیچ مشکلی با برگزاری مراسم عزاداری امام حسین (ع) ندارند و برعکس برای ایشان و خاندان گرامی حضرت رسول (ص) احترام خاصی قائل هستند ولی همان گروه‌های ضدانقلاب که هم با ما و هم با مردم برخورد داشتند، سعی می‌کردند شیطنت کنند و هر از گاهی در حالی که از اتومبیل‌های‌شان صدای هلهله و شادی بلند بود، با سرعت از مقابل مقرمان عبور می‌کردند و به قول خودشان می‌خواستند میانه ما و مردم را برهم بزنند. آن ماه محرم در یک شهر ضدانقلاب زده، ویژگی‌های خاص خودش را داشت.

فضای آنجا و قرار داشتن در معرض حملات مخفیانه گروهک‌ها باعث می‌شد عزاداری در چنین شرایطی خاطره‌ای برایم رقم بزند که هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم.

محمد حیدری رزمنده لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع)

من در سن ۲۰ سالگی به جبهه رفتم. قبل از آن در بسیج فعالیت می‌کردم و، چون مادرم خدابیامرز اجازه رفتن به جبهه نمی‌داد، نمی‌توانستم به جبهه بروم.

نهایتاً سال ۶۳ برای اولین بار با کلی اصرار به خانواده، اعزام گرفتم. تقریباً یک ماهی در منطقه بودم که به ایام ماه محرم رسیدیم. آن موقع در دوکوهه و مقر‌های اصلی لشکرها، مراسم ماندگاری برگزار می‌شد.

خیلی از مواقع قبل از اینکه به نمازخانه برویم، دسته‌های سینه‌زنی را از جلوی آسایشگاه‌ها تا حسینیه لشکر برپا می‌کردیم. اینکه می‌گویند هر چیزی حال می‌خواهد، عین واقعیت است. همین یاحسین (ع) گفتن‌های ما در جبهه شور دیگری داشت. حسین همان بود و ما هم همان آدم‌های توی شهر، ولی محیط جبهه و خلوص آنجا و احساس نزدیکی به شهادت، حس دیگری به آدم می‌بخشید.

شهید آوینی می‌گوید قصه ما ریشه در کربلا دارد. اصلاً جبهه‌های ما تکرار عاشورا بود. به همین خاطر احساس می‌کردیم ما هم در رکاب آقا امام حسین (ع) هستیم. هرچند با صد‌ها سال فاصله، ولی اعتقادات بعد زمانی و مکانی نمی‌شناسد خصوصاً که رهبری حضرت امام (ره) به عنوان نایب امام زمان (عج) در تداوم رهبری ائمه اطهار بود.

سال ۶۵ هم باز توفیق حاصل شد تا در ایام محرم به جبهه بروم.

آن زمان عملیات خاصی نبود. در کردستان بودیم و در یک جمع چند نفره در بلندی‌های مشرف به مریوان یک مراسم باحال برگزار کردیم.

اصلاً خاصیت مجلس عزای امام حسین (ع) این است که امکانات نمی‌خواهد بلکه خلوص می‌خواهد.

آن محرم در کنار چهار یا پنج نفر از همرزمان و با مداحی یکی از بچه‌ها که اصلاً کارش مداحی نبود، چنان خاطره‌ای برای همه ما شد که الان هم بعد از گذشت چندین سال فراموشش نمی‌کنیم. یاحسین (ع) گفتن‌های جبهه حال و هوای دیگری داشت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار