سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: برخورد ما با محدودیتها چیست؟ وقتی با محدودیتی روبهرو میشویم، میخواهیم از آن فرار کنیم یا قدرت مقابله با آن را داریم؟ فکر میکنیم باید با آن بجنگیم یا برای رویارویی با آن، تدبیری به کار ببریم؟ قرنطینه و خانهنشینی، این اندیشه اولیه را در من ایجاد کرد تا درباره برخوردمان با محدودیت بنویسم. مدیریت کردن این محدودیت، بحث مهمی است. چند درصد از ما، مدیریت درست و مناسبی در این شرایط داریم؟ برخی ممکن است بخواهند از هر راهی که شده فرصتی بیابند تا از زیر فشار روحی این شرایط خلاصی یابند. برخی قوانین را زیر پا گذاشته و از راههای ممکن مانند سفر، تفریح و رفت و آمد با دوستان و خویشان، از خانه بیرون میروند، خلاصه برخورد همه ما با این مسئله متفاوت است. اما یک چیز در بین همه ما مشترک است و آن اینکه قرنطینه یعنی حبس شدن. هرچند که بخشی از آزادی از ما گرفته شده است ولی هر قدر که هست باز هم بحث سلب آزادی به میان میآید و واکنش ما در برابر آن.
شاید این سلب آزادی، چون در میان تمام اقشار جامعه و سنین متفاوت و مشاغل گوناگون به یک اندازه برقرار است، همه به یک اندازه آن را درک کنند. حتی افرادی که قوانین را زیر پا میگذارند و در خانه نمیمانند یا به خاطر داشتن مشاغلی که حضورشان در جامعه نیاز است، ناچار به رفتن به بیرون از خانه هستند هم اثرات این محدودیت را در زندگی خود میبینند و لمس میکنند.
درک این محدودیتها در افراد مختلف واکنشهای متفاوتی هم ایجاد میکند. ممکن است برخی با این محدودیتها دچار استرس شوند و برخی افسرده و گوشهگیر و برخی این شرایط را فرصتی مغتنم برشمارند که میشود بهرههای متفاوتی از آن برد.
برخی حتی پیش از قرنطینه نیز بیشتر ساعات روز را در خانه سپری میکردند و از خانه بیرون نمیرفتند مگر برای انجام کارهای ضروری، ولی همین که بحث قرنطینه به میان آمده است، واکنش نشان دادهاند. گویی گرفتن بخشی از آزادی از آدمها این احساس را به آنها داده که گویی تمام آزادی شان زیر سؤال رفته است.
ما روزهایی را تجربه میکنیم که مشابه آن را تجربه نکردهایم، حتی در دوران جنگ هشت ساله بین ایران و عراق که بسیاری از ما ناچار شدیم خانه و کاشانه و شهر و دیار خود را رها کنیم و به اماکن غیر شهری پناه ببریم. تا همین چند هفته پیش هر وقت دلمان میخواست به هر دلیلی مانند وزن کم کردن، پیدا کردن تمرکز، یا هر دلیل دیگر، کمی پیادهروی کنیم، بیدرنگ میرفتیم از خانه بیرون، و در خیابان یا هر بوستان یا مکانی که مورد نظرمان بود، پیادهروی میکردیم. ولی حالا حتی اجازه این کار را هم نداریم. هم از طرف دولت نهی شدهایم که از خانه بیرون نرویم، هم از سوی خانواده و نگرانیهایشان نمیتوانیم به اینجورکارهای دلخواهمان برسیم و از همه مهمتر برای ترس از بیمار نشدن. برای اینکه تندرستی خود را حفظ کنیم و سالم بمانیم پا از خانه بیرون نمیگذاریم مگر برای انجام کارهای ضروری.
اینها شاید سخت به نظر بیاید و زندگیمان را دشوار کرده باشد، اما این سختی بیش از همه شاید به دلیل یک نکته تا این اندازه آزار دهنده به نظر برسد، و آن چیزی نیست جز آزادی.
بسیاری از کسانی که زمان زیادی از اوقات شبانهروز را در خانه سپری میکنند، شاید این نکته را به خوبی درک کنند، چون پیش از این نیز آنان بیشتر وقت خود را در خانه میگذراندند، شاید بسیاری از آنان حتی چند روز پشت هم از خانه بیرون نمیرفتند، ولی باز هم از نظر روحی آزار و اذیتی را احساس نمیکردند. چون کسی به آنان نمیگفت نباید بروی بیرون. آنان از خانه بیرون نمیرفتند، چون لازم نبود که بروند و این روزها که این را میدانند برای رفتن به بیرون آزاد نیستند، ممکن است برایشان سخت باشد. دوست نویسندهای دارم که بیشتر ساعات و روزهایش را در خانه و در اتاق کارش میگذراند. خودش یک بار به شوخی گفت که آنقدر از خانه بیرون نمیرود که دنبال بهانهای میگردد تا کمی از وقتش را هم بیرون از خانه سپری کند، ولی همین دوست، هماکنون از اینکه ناچار است در خانه بماند احساس ناراحتی میکند.
به جز مواردی که محدودیت خانهماندن ما را در تنگنا قرار میدهد، مانند مشکلات اقتصادی، اجتماعی و دلتنگی برای خویشان و دوستان و... به نظر میرسد ابعاد روحی و روانی این قضیه برای ما آزاردهنده است. محدودیت همیشه با ناراحتیهایی همراه است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این روزها و ماهها باید محدود باشیم و تا میتوانیم خانه را ترک نکنیم، پس بهتر است نگاهمان را به این قضیه کمی تغییر دهیم. کار سختی به نظر میآید، اما شدنی است.
بسیاری از مردم منتظر نشستهاند تا یک نفر پیدا شود و کاری برای آنان بکند. درست است که جامعه نیاز به کمک از سوی رسانهها و هر آنجایی که میتواند برای تلطیف سختیهایشان کاری بکنند انتظاراتی دارند و بسیار هم انتظار درستی است، ولی ما باید به فکر خودمان باشیم. در اینباره پیش از اینکه منتظر یاری دیگری شویم یا فلان مقام مسئول یا فلان سازمان، خودمان باید دست به کار شویم و به داد خودمان برسیم.
محدودیت آزادی ما در این دوره، چیزی است که میتوانیم رعایتش نکنیم و با پرداخت کمی جریمه یا چند برخورد قهرآمیز از سوی پلیس یا دیگران، آن را زیر پا بگذاریم. اما ما آزادانه انتخاب کردهایم که محدودیت را حفظ کنیم و بر آن ارج نهیم. بنابراین میشود با این دید، به محدودیت در آزادی درستتر نگاه کرد. به خودمان روحیه بدهیم، از راههایی که بلد هستیم مراقب روح و روان خود باشیم. اگر اهل مطالعه هستیم، برویم سراغ کتاب و آنچه را که لازم است از لابهلای صفحاتش بیاموزیم تا روحیه خود را تقویت کنیم، اگر دست به اینترنت هستیم آنچه را که برایمان مفید است از آن طریق یاد بگیریم. خداوند عالم خلاقیت را در وجود همه ما نهاده است، بهتر است کمی خودمان را باور کنیم و ببینیم چه چیزی بیشتر از همه به درد امروز خانه و زندگی ما میخورد. ببینیم چه تغییری بیش از همه برای خانواده ما مناسب است و برای خود و خانواده خود پیادهاش کنیم. شاید بد نباشد با خودمان این واقعیت را در نظر بگیریم که ممکن است این وضعیت تا چند ماه دیگر ادامه داشته باشد و در این صورت معنیاش این است که ما تا چند ماه دیگر، امکان انجام کارهای بیرون از خانه را به طور دلخواهمان نداریم، پس آیا بهتر است بنشینیم و زانوی غم بغل بگیریم یا برخیزیم و دست به کار شویم؟ حتماً شما هم گزینه دوم را برمیگزینید. در این صورت به شما تبریک میگویم، چون ویژگی پروردگار را که در وجود شما قرار داده شده است، بارزتر کرده و آن را در خود جلا میدهید. خلاقیت زندگی یکنواخت این دوران را برای ما به زندگی شاد و روزهایی سرشار از ثمر تبدیل خواهد کرد. به این ترتیب، با محدودیت در آزادی، خلاقیت خود را پرورش دادهایم.