سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: باید همدلی را گسترش بخشید و برای نیروی کار بعد از دوران کرونا چاره اندیشید. باید مهربانها و خیرها پای کار بیایند و کمرهای خمیده بیکاران را با حمایتشان دوباره راست کنند. باید سال ۹۹ بیشتر هوای هم را داشته باشیم. باید بدانیم همه به نوعی آسیب دیدهایم و همه نیز از یک درد رنج بردهایم. کسی برای این فقر و بیکاری مقصر نیست. مثل بلایای طبیعی، کرونا هم یک جبر بود برای مردم، اما با همراهی و مهربانی باید دوباره بایستیم.
۱) پدر خسته از در میآید. شانههایش تکیده و پیشانیاش از اندوه ترک برداشته است. غم را میشود در چهرهاش خواند. پسرک سمت پدر میدود. عادت کرده پدر را با دست پر ببیند. اما حالا او دستش خالیاست ولی چشمان پر از اشکی که سعی دارد پشت چهره مردانهاش قایم کند. قبل از اینکه ویروس کرونا بخواهد جانش را بگیرد فقر در خانهاش را زده است. معلوم نیست چند روز یا چند ماه دیگر بیکار است. همان روزها که سر کار توی یک شرکت خصوصی بود، حقوقش را هر سه ماه به زحمت میگرفت حالا که کلاً شغل و درآمد رفت روی هوا و با آمدن کرونای لعنتی شرکت تا مدت نامعلومی کار را تعطیل و آنها را بیکار کرد. هر سال دم دمای عید با یک تولیدی کفش صحبت میکرد و یک وانت کفش میآورد و توی کوچه و بازار دستفروشی میکرد. اما امسال به لطف بیرحمی کرونا که بیموقع آمد، آن هم کساد شد. مرد ماند و یک جیب خالی و نزدیک یک ماه خانهنشینی.
تلویزیون میگفت خانه امنترین جاست. اما خبر نداشت ناامنترین جا برای ویروس فقر و بیپولی است. مرد شبها کابوس میبیند و یک شب در میان فشارش به ۱۸ میرسد. کرونا او را نکشد شرمندگی زن و بچه او را خواهد کشت. وقتی خانه است تحمل چشم تو چشم شدن همسرش را ندارد. وقتی نمیتواند حداقل قوت مناسب برای فرزندش مهیا کند شرمندگی از کرونا هم دردناکتر میشود. وقتی فرزندش مدام پای تلویزیون نشسته و وقتی از او هله هوله میخواهد، دوست دارد زمین دهان باز کرده و او را ببلعد. خانه نشینی امثال این مرد را نابود کرد. آنها طوری به زمین خوردهاند که معلوم نیست کی بتوانند روی پای خود بایستند. خانهنشینی برای آنهایی نسخه مناسب است که توی خانه نشسته پا روی پا انداخته و تخمه و آجیل میشکنند. اگر از تلویزیون خسته شدند آنقدر توی اینترنت میچرخند که شب و روزشان عوض میشود. اگر باز حوصلهشان سر رفت خودشان را با پخت و پز انواع خوراکیها مشغول میکنند. یا آنقدر وسایل بازی دارند که ساعتها سرشان گرم میشود. اما در خانه امثال این مرد نه خبری از اینترنت پر سرعت است و نه اسباب بازیهای جور واجور. اینجا زندگی روی شبکه پویا تنظیم شده است. خدا میداند این دورهمی چه دردی دارد برای امثال این مرد!
۲) پیرمرد سالها مستأجر است. هر بار به بنگاه مسکن میرود دنبال خانه، مسئول آنجا از شرم سرش را میاندازد پایین. هر چه نقدینگی داشت خرج دخترش کرد تا او را با آبرو و عزت راهی خانه بخت کند و بچههایش درس بخوانند و برای خودشان کسی بشوند. خانهاش را فروخت و همهاش را تا قران آخر خرج کرد. حالا مرد مانده و دو پسر و سنی که هر روز بالاتر میرود و تنی که هر روز فرسودهتر میشود. پول پیش کم است و او مجبور میشود خانه ۴۰ متری اجاره کند. خانه کوچک است ولی او چارهای ندارد. بغض شرمندگیاش را آهسته فرو میدهد و میگوید قولنامه را بنویسید. من و پسرم شبها توی ماشین میخوابیم.
او در بحبوحه روزهای پر طرفدار عید توی بازار لبو و باقلا میفروشد. فروشش بد نیست. خدا را شکر! اما امسال کرونا کاسه کوزهاش را به هم ریخته و حسابی خانهنشینش کرده است. هر روز که از قرنطینه میگذرد محاسنش از درد سپیدتر میشود. اخبار میگوید برای معیشتهای حساس و آسیب دیده کمک مالی در نظر میگیرند. اما دو دو تا چهار تا که میکند میفهمد دردی از او دوا نخواهد کرد.
۳) این تنها دو روایت از روایتهای زندگی و معیشت بعضیها در شرایط کرونایی بود. آنهایی که کرونا مثل سرطان به جان زندگی نیمه جانشان افتاده است. همین طوری قبل از کرونا زندگیها سخت بود. مردم قدرت خریدشان پایینتر از قبل شده بود. خیلی از فروشندهها همه توانشان را برای شب عید گذاشته بودند. روی فروش فوقالعاده نوروزی حساب باز کرده بودند. برای پاس کردن چکها، خرید نوروزی خانواده و اجاره مغازه و دهها مورد دیگر که قرار بود درآمد اخر سالشان مرهمی باشد بر این زخمها. اما نه تنها زخمها التیام نیافت بلکه یک ویروس وارداتی آمد و تیشه به ریشه زندگیها زد. خیلیها بیکار شدند. کارگرهای بسیاری که شغل موقتشان منوط به بازار عید بود. همه اتوبارها، کارگران، صاحبان گاری و سه چرخه، تاکسیها و حتی باربرهایی که اسفند اوج کارشان بود. آنها همه آسیب دیدند. همه از پا افتادند و منتظرند که اگر از کرونا جان سالم به در بردند با قدرت روی زانو بایستند و دوباره از نو یاعلی بگویند. اما ضررها بیش از توان مردم است. چند ماه شاید هم چند سال از زندگی جا ماندهاند. باید یکی دستشان را بگیرد. روزهای اول خانهنشینی موج اول مهربانیها بود. آنها که درک و فهمشان بالا بود از حقوق مسلمشان گذشتند. خبر آرام بخشی بود وقتی صاحبان مغازهها یا خانهها مهربانی پیشه کرده و با درک شرایط موجود، کرایهها را برای دو یا سه ماه بخشیدند. یا آنهایی که به صاحبان چک مهلت سه ماهه دادند. آنهایی که با مال یا جان یا حتی وسایلشان پای کار آمدند تا با همدلی این ویروس را از خانه بیرون کنند. عدهای توی حوزه بهداشت به داد مردم رسیدند و خبرهایی از بستههای بهداشتی برای در امان ماندن از این بلا. عدهای برای مدافعان سلامت گل و شیرینی خریدند تا نماد قدرشناسی ملت باشند. عدهای ماسک و ژل توزیع کردند و بسیاری از صحنههای جذاب همدلی که همزمان با شیوع کرونا رخ نمود و ایران را یک پارچه همراه و هم آواز کرد.
اما میخواهم بگویم اینها کافی نیستند. لازم است، اما کافی نیست. باید همدلی را گسترش بخشید و برای نیروی کار بعد از دوران کرونا چاره اندیشید. باید مهربانها و خیرها پای کار بیایند و این کمرهای خمیده را با حمایتشان دوباره راست کنند. باید سال ۹۹ بیشتر هوای هم را داشته باشند. باید بدانند همه آسیب دیدهاند و همه نیز از یک درد رنج بردهاند. کسی برای این فقر و بیکاری مقصر نیست. مثل بلایای طبیعی کرونا هم یک جبر بود برای مردم. آن را شکست میدهیم باید بدهیم!
اول جلوی شیوع را میگیریم. وقتی کرونا از کشورمان رخت بست و آرامش به این وطن برگشت آن وقت با هم تلاش میکنیم تا درد فقر بیش از قبل شیوع نیابد و نفسها جان بهاری دوباره بگیرند. ما ایران را دوباره میسازیم و بعد از این توی تقویم، روزهایمان را اینگونه به یاد میآوریم: خیزش ایران بعد از کرونا!
کرونا ثابت کرد درد فقیر و غنی نمیشناسد، بلا که بیاید همه را با هم دچار میکند هرچند شدت آسیبش از زمین است تا آسمان. پس حالا که فرصت زندگی دوباره به ما بازگشته و اجازه تجربه یک بهار دیگر از عمر را به دست آوردهایم، این شادی را با دیگران قسمت کنیم.