يك هفته برايم يك عمر گذشت. با اينكه به قول دكتر مشاور جاي نگراني وجود نداشت اما اين اسم به خودي خود ترسناك بود، ايدز! سهشنبه هركار كردم نتوانستم حضوري بروم مركز پس تماس گرفتم. مسئول پاسخگويي خانمي بود كه كاملاً با تبحر جواب ميداد. از پشت تلفن پرسيد:خانم آزمايش ازدواج داديد؟ گفتم نه، دوباره پرسيد آزمايش اعتياد؟ گفتم نه. بلافاصله پرسيد آهان آزمايش خون داديد؟ جواب دادم بله. در اين فكر بودم كه چطور به او توضيح دهم من داخل خانه هستم و نميتوانم بگويم چه آزمايشي دادهام كه يكدفعه پرسيد جايي هستيد و نميتوانيد بگوييد دقيقاً چه آزمايشي دادهايد؟ در جوابش گفتم بله نميتوانم بگويم. با آرامش پرسيد آزمايش ايدز دادهايد؟ گفتم بله. با همان آرامش قبلي گفت: خانم تمام آزمايشهاي مركز ما تا امروز منفي بوده حالا اگر اصرار داريد، اسمي كه ثبت شده را بگوييد تا جوابتان را بخوانم. گفتم خانم گل. با صداي بلند از همكارش پرسيد:«ميشه جواب آزمايش خانم گل رو بگي؟» همكارش بعد از چند ثانيه گفت:«خانم گل جوابش منفي است» و حالا همه ماجرا... .
يك ماجراي كاملاً واقعي زير پوست همين شهرمدتها بود كه خاطرات اين اتفاق تلخ را فراموش كرده بودم. سالها طول كشيد و مدام با خودم تكرار كردم كه اين خاطرات اگر هضم يا حذف نشود بلاي زندگي آيندهام ميشود پس تمام تلاشم را كردم تا حذفش كنم. انگار يكي از سالهاي دانشگاه به بعد از يك طرف دور و برم را پركرد از كارهاي متفاوت و پروژههاي سنگين و از طرف ديگر مدام دستش را روي Shif + Delet حافظهام نگه داشت تا اينكه چشم باز كردم ديدم چندين سال گذشته و من هيچ خاطرهاي، نه خوب و نه بد از زندگي سابقم، شوهرسابقم و حتي مراسمهايش ندارم. خوشحال راه زندگيام را در پيش گرفتم تا اينكه...
یک روز یکی از دوستانم که سرنوشتی مشابه من داشت با من تماس گرفت و گفت مراکزی در سطح کشور ایجاد شده و فعالیت میکنند که کارشان آزمایش ایدز به صورت مخفی است. او که به دلیل خیانت شوهرش طلاق گرفته بود از ترس اینکه مبادا روابط همسرش باعث سرایت بیماری به او شده باشد اقدام به این کار کرده بود.
همین چند جمله او کافی بود تا نگران شوم. نگران از اینکه مبادا من هم مبتلا باشم بی آنکه کاری کرده باشم. پس بلافاصله شماره مرکزی که دوستم به آن مراجعه کرده بود را گرفتم. روز بعد، قبل از ظهر تماس گرفتم. خانمي كه تماسم را پاسخ داد با صدايي آرام گفت:« اگه ممكنه بگيد كدوم منطقه از تهران سكونت داريد تا من نزديكترين مركز خدماتيمون رو بهتون معرفي كنم.» با شنيدن كلمه رسا... بلافاصله گفت:«نزديكترين مركز ما به شما مركز دگه چي در خيابان كرمان جنوبي است لطف كنيد آدرس و شماره تلفن مركز رو يادداشت كنيد و در اولين فرصت پيش از ظهر براي آزمايش مراجعه كنيد». تماسم تمام شده بود اما هنوز جرئت رفتن و آزمايش دادن را نداشتم. تا صبح مدام در ذهنم مرور كردم و ديدم هيچ اتفاقي در زندگيام جز همان ازدواج ناموفق امكان چنين خطري را نداشته است اما اگر آزمايش بدهم و مبتلا باشم چه؟ قدرت پذيرشش را دارم؟ چطور به خانوادهام بگويم و... .
مرگ يكبار و شيون هم يكبار. همين يك جمله كافي بود براي دلداري به خودم. صبح بدون تماس گرفتن راهي مركز دگهچي شدم. وارد مركز كه شدم هيچ اطلاعيهاي براي راهنمايي متقاضيان آزمايش ايدز نديدم به ناچار در اولين اتاق سمت راست را كه نيمهباز بود زدم و با شنيدن صداي «بفرماييد» همزمان دو زن وارد شدم. دو پرسنل جوان سپيدپوش... با لبخند نفسي كشيدم و پرسيدم:«ببخشيد خانم به من گفتند براي آزمايش مخفيانه ايدز بايد به اين مركز بيايم حالا كدام اتاق بايد بروم؟». خانمي كه پشت ميز سمت چپ نشسته بود لبخندي زد و با دست صندلي روبهروي ميز را نشانم داد و گفت:«همين جا بفرماييد بنشينيد ببينم چه كمكي از ما ساخته است».
برايم جالب بود براي ما كه عادت داريم هرجا ميرويم و در جايگاه ارباب رجوع قرار داريم هيچ حقي نداريم اين برخورد كاملاً متفاوت و جذاب بود. همين لبخند و صميمت باعث شد بخش زيادي از نگراني و دلشوره درونيام فروكش كند. نشستم و پاسخ دادن به چند سؤال باعث شد كه خانم پزشك در جوابم بگويد:«از نظر من هيچ نگراني وجود نداره و بانو شما مبتلا نيستي حالا اگه بازهم نگراني ميتوني بري و آزمايش بدي». آرام شدم و با جرئت گفتم:« اگه مشكلي نيست ترجيح ميدم آزمايش بدم». لبخندي زد، برگهاي را برداشت و پرسيد:حالا براي اسمتون چي بنويسم؟ ترس به دلم افتاد. انگار يكي بند دلم را گرفت و كشيد پايين، تپش قلب گرفتم. با خودم گفتم مبادا اسم واقعي ام را بخواهد؟ نكند آدرس بپرسد؟ شماره ملي يا...
خانم دكتر كه نگرانيام را ديد به سرعت ادامه داد:«نه، نه، جاي نگراني نيست، من فقط يه اسم ميخوام براي روزي كه ميخواي بياي و جواب آزمايش رو بگيري. اصلاً اگه دوست داشته باشي من بهجاي اسم مراجع كننده بنويسم خانم گل، موافقي؟» خانم گل؟ چه اسم جالبي! اسم من نبود اما بعد از يك نگراني مضاعف شنيدنش چه به دلم نشسته بود. با لبخندم پيشنهادش را تأييد كردم. برگه را دستم داد و با لبخند گفت: خانم گل جان، بفرماييد طبقه بالا آزمايش بديد.
لبخند روي صورتم بود كه پلههاي طبقه بالا را در پيش گرفتم. كاغذ را روي پيشخوان پذيرش گذاشتم كنار چندين برگه پذيرش ديگر. متصدي، خانم جواني بود كه بدون هيچ تفاوت رفتاري برگه من را كنار بقيه برگهها برد پشت ميز و با صداي بلند اسم من و يك خانم ديگر را خواند و گفت:«لطفاً بريد روي صندلي نمونهگيري بشينيد و آماده بشيد». نشستم و آستينم را بالا زدم منتظر نمونهگيري بودم كه ديدم خانم صندلي روبهرويي با لبخند پرسيد:شما هم اومديد آزمايش ازدواج بديد؟ تازه متوجه شدم اين همه خوشحالي صورت و رنگهاي شاد لباسش بهخاطر چيست.
در جوابش لبخند كمرنگي زدم و گفتم: نه عزيزم من اومدم يك آزمايش طبي بدم. جالب بود! اينجا مركز آزمايشهاي پيش از ازدواج است و برخورد خانم متصدي با مني كه براي آزمايش مخفي ايدز آمدهام با خانمي كه براي آزمايش ازدواج آمده هيچ فرقي ندارد. از هر دو ما نمونه كاملاً يكسان گرفتند و به من گفتند جواب آزمايشم يك هفته ديگر آماده است.
يك هفته برايم يك عمر گذشت. با اينكه به قول دكتر مشاور جاي نگراني وجود نداشت اما اين اسم به خودي خود ترسناك بود، ايدز! سهشنبه هركار كردم نتوانستم حضوري بروم مركز پس تماس گرفتم. مسئول پاسخگويي خانمي بود كه كاملاً با تبحر جواب ميداد. از پشت تلفن پرسيد: خانم آزمايش ازدواج داديد؟ گفتم نه، دوباره پرسيد آزمايش اعتياد؟ گفتم نه. بلافاصله پرسيد آهان آزمايش خون داديد؟ جواب دادم بله. در اين فكر بودم كه چطور به او توضيح دهم من داخل خانه هستم و نميتوانم بگويم چه آزمايشي دادهام كه يكدفعه پرسيد جايي هستيد و نميتونيد بگيد دقيقاً چه آزمايشي داديد؟ در جوابش گفتم بله نميتوانم بگويم.
با آرامش پرسيد آزمايش ايدز داديد؟ گفتم بله. با همان آرامش قبلي گفت: خانم تمام آزمايشهاي مركز ما تا امروز منفي بوده حالا اگر اصرار داريد، اسمي كه ثبت شده را بگوييد تا جوابتان را بخوانم. گفتم خانم گل. با صداي بلند از همكارش پرسيد: ميشه جواب آزمايش خانم گل رو بگي؟ همكارش بعد از چند ثانيه گفت، خانم گل جوابش منفي است و او به من گفت: خانم گل جواب آزمايشتان منفي است.
اتفاقي كه افتاد و جواب آزمايشي كه گرفتم اگرچه مهم بود اما نكته مهم ديگر اين بود كه در روند اين آزمايش و جواب تازه فهميدم چقدر برخورد يك مركز در پيشرفت يك طرح و رسيدن به هدف دقيق مهم است.
تازه يادگرفتيم درست رفتار كنيمدر اين فكر بودم كه نحوه برخوردي كه از سوي كاركنان صورت ميگيرد تا چه اندازه در تشويق مردم به انجام اين آزمايش تأثيرگذار بوده است كه متوجه شدم يكي از دوستانم هم براي انجام اين آزمايش به مركز ديگري مراجعه كرده است. او در اين باره ميگفت:« ما كه مبتلا نبوديم اما به هرحال من هم مثل بقيه حتي از اسم ايدز ترس داشتم چه برسه به اينكه برسم و پيگير باشم اما بعد از آن روز كه رفتم آزمايش دادم از برخورد پرسنل چنان آرامشي به من دست داد كه بعد از روز آزمايش تا گرفتن جواب به اين فكر كردم كه اگر مبتلا بودم بعد از اين چه كنم. من و تو مشت نمونه خروار هستيم يعني اگر همه مردم چنين تجربهاي داشته باشند، بدانند كه برچسب گناهكار بودن نميخورند، آزمايش شان كاملاً مخفيانه انجام ميشود و اين تنها براي كمك به خودشان است. به اين ترتيب ما نه تنها آمار دقيقي از مبتلايان خواهيم داشت بلكه با جمع زيادي از بيماران روبهرو ميشويم كه كاملاً خودخواسته براي معالجه و درمان مراجعه ميكنند».
دكتر پروانه ستوده، روانشناس باليني ميگويد آن چيزي كه باعث شده تا امروز مردم نسبت به انجام چنين آزمايشي فعال نباشند بيتفاوتي نيست اتفاقاً برعكس خود مردم بيش از ما كادرپزشكي نگران سلامتشان هستند اما چرا مراجعه نميكنند؟ دليل اول ذهنيتي است كه از ورود اين بيماري به كشور شكل گرفته است. اكثر مردم تصور ميكنند كساني كه به ايدز مبتلا ميشوند روابط جنسي خطرناك داشتهاند. گروه كمتري تصور ميكنند مبتلايان تجربه اعتياد تزريقي را داشتهاند و كمتر كسي به ابعاد ديگر مبتلا شدن فكر ميكند.
علاوه بر اين مگر راههاي مبتلا شدن به ايدز همين چند مورد است؟ قطعاً نه. يكي از مهمترين و اولين راه انتقال اين بيماري خون و فرآوردههاي خوني است. اگر شما از كسي كه مبتلا به بيماري ايدز است خون مستقيم دريافت كنيد قطعا مبتلا به بيماري ميشويد. فراموش نكنيد كه اين حالت ممكن است در زمان انتقال خون اتفاق بيفتد به همين دليل است كه امروزه تقريباً همه كشورهاي جهان در روند دريافت تا انتقال خون به بيماران سلامت خون دريافتي را صددرصد كنترل ميكنند. باتوجه به اين تأكيد ميتوانيد بفهميد شايعاتي كه هر از چندگاهي مبني بر توزيع موادغذايي يا جاسازي ويروس ايدز در مكانهاي عمومي شكل ميگيرد تا چه اندازه بيپايه و اساس است.
نكته مهم اينجاست كه برخلاف تصور ما خون فرد مبتلا ميتواند از راههايي غير از انتقال هم وارد بدن فرد سالم شود كه مهمترين راه پيشگيري در اين مورد رعايت اصول بهداشتي در رفتارهاي معمولي روزمره است.
مثلاً اگر فرد آلوده با يك سرنگ تزريق انجام دهد حتي تزريق دارويي و درماني و با همان سرنگ و سوزن كه آغشته به خون آن فرد است بلافاصله فرد ديگري تزريق كند به گونهاي كه خوني كه در سرسوزن يا سرنگ است وارد خون فرد دوم شود ويروس HIV ميتواند منتقل شود. اين مورد را گفتم تا متوجه شويد اينطور نيست كه تنها فرد معتاد با تزريق بتواند ويروس را منتقل كند بلكه امكان دارد در يك روند درماني هم ويروس وارد بدن فرد سالم شود اما از آنجا كه سالهاست روند تزريق در مراكز درماني با مراقبت كامل انجام ميشود احتمال انتقال ويروس در اين مراكز تقريباً صفر است مگر اينكه اين نوع تزريق خودسرانه و در منزل صورت بگيرد.
البته تنها خروج خون از فرد بيمار و ورود آن به بدن شخص سالم ميتواند براي انتقال بيماري كافي باشد مثلاً اگر جسم برنده و نوك تيزي كه آغشته به خون آلوده به ويروس HIV است در صورتي كه موجب ايجاد خراش يا بريدگي در بدن فرد سالم شود ميتواند سبب انتقال بيماري شود لذا اعمالي مانند خالكوبي، حجامت، سوراخ كردن گوش، ختنه، اعمال جراحي و خدمات دندانپزشكي اگر با وسايل غير استريل و آلوده به خون انجام شود از راههاي انتقال بيماري ميتواند باشد.
اگر روشهاي انتقال ويروس ايدز را از بيشترين به كمترين مرتب كنيم گزينه بعدي انتقال از طريق رابطه جنسي وجود دارد. چون ترشح مايعات جنسي ميتواند ويروس HIV را وارد بدن فرد سالم و شريك جنسي كند. البته اين ويروس با ابزار كنترل شده نيز قابل انتقال نيست. انتقال بيماري ايدز در بين همجنسگرايان بيش از روابط جنسي معمولي است. حالا تصور كنيد اگر شوهر يك زن معتاد و از طريق تزريق مبتلا به بيماري ايدز شده باشد چقدر راحت ميتواند اين ويروس را به همسرش منتقل كند. خطر انتقال از مرد به زن 5/2 برابر است. لازم به ذكر است وجود عفونتهاي ديگر دستگاه تناسلي خطر اين انتقال را افزايش ميدهد. در هر حال راه انتقال جنسي در بسياري از كشورهاي دنيا از شايعترين راههاي انتقال است.
سومين و محتملترين راه انتقال، انتقال از مادر به كودك است. از ماههاي آخر بارداري و بهوسيله ارتباط خوني كه ميان مادر و كودك وجود دارد ويروس از بدن مادر آلوده و از طريق بندناف به كودك منتقل ميشود. علاوه بر اين هنگام زايمان و هنگام شيردهي هم امكان انتقال اين ويروس وجود دارد. همه اين موارد انتقال را عنوان كردم تا ببينيد ما تنها با شنيدن گزينه ايدز حق نداريم در مورد راه انتقال آن و حتي رفتارهاي بيمار قضاوت كنيم چه بسا ممكن است ويروس ندانسته وارد بدن فرد بيمار شده باشد.