کد خبر: 721749
تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۷
سیگار؛ دودی که چشم مسئولان آن را نمی بیند
آن شب میهمان داشتیم. سر راه به شیرینی فروشی رفتم. فروشنده جلوی مغازه ایستاده بود و سرش را به تأسف تکان می داد.
مسعود حیدری معینی
آن شب میهمان داشتیم. سر راه به شیرینی فروشی رفتم. فروشنده جلوی مغازه ایستاده بود و سرش را به تأسف تکان می داد. از تأخیرش عذرخواهی کرد و جعبه شیرینی را به من داد. کنجکاو شدم که چه چیز اینقدر فکر او را مشغول کرده؟ هم کلام شدیم، گفت: این دکه ای که در چند قدمی مغازه من است را می‌بینی، درآمد او از من بیشتر است! من در ماه چند میلیون اجاره مغازه، دستمزد کارگر و... می دهم بعد درآمد او از من و در واقع از بسیاری از مغازه دارهای اینجا بیشتر است. او مشتریانی دارد که در یک نوبت بیش از 150هزار تومان سیگار می خرند و خدا می داند چند درصد سود عایدش می شود...

* پرسه‌زنی دور و بر باجه‌های مطبوعات

کنجکاوی خبرنگارانه‌ام گل کرد. تصمیم گرفتم چند روز و در ساعات مختلف در اطراف دکه قدم بزنم و بیشتر ته و توی این ماجرا را درآورم. گاهی روی صندلی های پارک محلی که درست پشت دکه قرار داشت می نشستم و با افراد هم کلام می شدم.

وحید پسر 22 ساله ای است که عصرها به دکه رفت و آمد دارد و هر چند دقیقه به خودروی پژوی خود مراجعه می کند وجعبه های سیگار را به مشتریان می دهد. او در حال مشاوره دادن به یک دختر جوان است. برای او توضیح می‌دهد که بهتر است اول کدام نوع سیگار را مصرف کند و بعد از چه مدتی چه مدل دیگر آن را!

بالاخره صحبتش تمام می‌شود. از او وقت می‌خواهم تا مرا هم راهنمایی کند! طبق معمول در حال آمد و شد است. 20 دقیقه ای طول می‌کشد تا بتواند پاسخ مرا بدهد. از او می‌پرسم قیمت گران ترین نوع سیگاری که داری چقدر است؟ می‌گوید: «28 هزار تومان که در بسته های 5 تایی است و هر بسته بزرگ آن را به 140هزارتومان می‌فروشم. البته غیر از من کسی این مدل سیگار را در این منطقه ندارد و اگر بخواهم، می‌توانم یک بسته اش را به آنانی که به این مدل سیگار عادت کرده اند تا 100هزار تومان هم بفروشم».

در همین هنگام یک جوان تنومند با اندام ورزیده و سینه ای ستبر جلو می‌آید، به وحید سلام می‌کند و می‌گوید: زود باش با آژانس آمدم وقت ندارم . وحید سری به خودروش می‌زند و سیگارهای او را می‌آورد. او هم 48 هزار تومان کارت می‌کشد و می‌رود.

* سیگارهای 200 هزار تومانی!

شب بعد حدود ساعت هشت و نیم دوباره جلوی دکه می‌آیم. شلوغ است. خودروهای زیادی به صورت مورب پارک کرده اند. یک خودروی آردی با سه سرنشین جوان توجهم را جلب می‌کند. یکی از آنها سه نخ سیگار می‌خرد و سه نفری شروع به کشیدن سیگار می‌کنند. در همین حال یک پراید با دو سرنشین دختر می‌آید و آن ها هم سیگار می‌خرند. هر دو خودرو در کنار هم به حرکت در می‌آیند و دور می‌شوند.

البته این دکه بیشتر محل تجمع افرادی با خودرو های گران قیمت است. افرادی که در یک نوبت تا 200 هزار تومان هم پول به سیگار می دهند، گویی که آدامس خریده باشند. «آرمان» که یکی از همین جوانهاست از پورشه پیاده می‌شود و چند بسته سیگار می‌خرد . دوست دیگرش که برای خرید آبمیوه پیاده شده به او می گوید معمولا عصرها همین موقع با چند تا از بچه ها اینجا قرار داریم. در همین هنگام دو خودروی پرادو می‌آیند و آرمان را صدا می‌زنند. آرمان برای هرکدامشان یک بسته سیگار پرت می‌کند و می‌گوید شما بروید ما می آییم.



* خودروهای میلیاردی، سیگارکشی، خوشگذارانی و...

آرمان می گوید مهندس معماری است و پدرش خرجش را می دهد. او گاهی در یک روز بیشتر از 200 هزار تومان سیگار می خرد و با دوستانش خوش می گذرانند. یک خودروی قرمز هیوندای کوپه درست روبروی ما می‌ایستد. دو خانم با آرایش غلیظ از داخل هیوندای، آرمان را صدا می‌زنند. آرمان جلو می‌رود و به آنها هم یک بسته سیگار می‌دهد. دوستش از راه می‌رسد و آبمیوه ها هم توزیع می‌شود. آرمان از من خداحافظی می‌کند و با پورشه‌اش دنبال دخترها راه می‌افتد.

وقتی برای خرید به جلوی دکه می روی درست در سمت چپ در یک طبقه بندی زیبا همراه با نورپردازی، انواع سیگارها توجهت را به خود جلب می کند. «محمد لالوی» نگهبان پارک است. از او می‌پرسم به نظر شما از هر 10 جوانی که به این پارک می آیند چند نفرشان سیگار می کشند؟ می گوید 11 نفر!!! این را می‌گوید و راه می افتد تا به چند دانش آموزی که مشخص است از امتحان آمده اند و روی چمن دور هم حلقه زده اند تذکر دهد و از آنان بخواهد که روی نیمکت ها بنشینند.

* از هر 10 نفر 11 نفر سیگار می‌کشند!

لالوی رو به من می‌کند و می‌گوید: بفرما نگاه کن هر شش نفرشان دارند سیگار می کشند. این نگهبان زحمتکش پارک ادامه می‌دهد: خیلی وقت ها کم سن و سال ترها بقیه سیگارهایشان را در لابه لای بوته ها پنهان کرده از بردن فندک و کبریت به خانه خودداری می کنند. ما هم هر روز صبح، کل پارک را پاکسازی می کنیم . او می گوید: هر وقت دانشجویان به ظاهر برای درس خواندن به اینجا می آیند اول سیگارشان را روشن می کنند بعد کتاب یا جزوه شان را باز می کنند!

بدون استثنا دختران جوانی که به اینجا می آیند سیگار می کشند. 5 پسر بچه پانزده- شانزده ساله را می‌بینم که چیزی را داخل سیگار می‌گذارند و این‌طور که دیده می‌شود یک نوجوان 19 ساله برایشان علف آورده است. یکی از آنها متوجه حضور من می‌شود و آنجا را ترک می‌کنند.

دکه‌های دخانیات، گاهی هم مطبوعات می‌فروشند!

* مسؤولان و خانواده‌ها بیدار باشند

طی 3 هفته به طور همزمان 6 دکه مطبوعاتی را تحت نظر داشتم. تقریبا هر دو روز به تمام آنها در ساعات متفاوت سر می‌زدم. در این مدت مواردی را به چشم دیدم که برای آگاهی بیشتر مسؤولان و خانواده‌ها به صورت خلاصه بیان می‌کنم:

** در همه باجه‌های مطبوعات، سیگار عرضه می‌شود.

** اکثر مشتریان 20تا 45 ساله هستند و بیشتر برای خرید سیگار مراجعه می‌کنند.

** هر دکه با توجه به محل جغرافیایی‌اش در شهر، مشتریان خاص خود را دارد. مشتریان در بعضی جاها سیگار را بسته‌ای و در برخی باجه‌ها بیشتر بصورت چند نخ خریداری می‌کنند.

** هر کسی که با کبریت سیگارش را روشن می کند، چوب کبریت و پس از اتمام سیگار، ته سیگارش را در خیابان رها می کند و می‌رود.

** به محض مراجعه همان جلو دکه سیگارشان را روشن و هر کدام سبک خاصی برای سیگار کشیدن دارند.

** خانم ها بیشتر تمایل دارند وقتی داخل خودرو یا هنگامی که روی صندلی پارک می نشینند سیگارشان را روشن کنند.

** کودکان زیر 18 سال، کمتر برای خرید سیگار به دکه مراجعه می کنند. پدرها معمولاً آنها را برای خرید سیگار به سوپرمارکتها می‌فرستند.

** بیشتر جوانهایی که با خودرو مراجعه می کنند، دست‌جمعی سیگار می کشند و مدام به اطراف نگاه می کنند گویی دوست دارند دیده شوند!

** در روزهای خاصی از هفته مثلا پنجشنبه ها و یا شب قبل از تعطیلی‌ها، تقاضا برای خرید بخصوص در بین جوانترها بیشتر می شود.

** با توجه به این که هفته بدون دخانیات را پشت سر گذاشتیم ولی هیچ تفاوتی در میزان عرضه سیگار دیده نشد و دکه های دخانیات، گاهی مطبوعات هم می فروختند!


نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار