در تعريف طلاق آمده كه اين اتفاق به معني پايان قانوني ازدواج و جدا شدن همسران از يكديگر است و در پي آن حقوق و تكاليف متقابلي كه بين زوجين در هنگام ازدواج وجود داشته از ميان ميرود. طلاق اغلب وقتي اتفاق ميافتد كه استحكام رابطه زناشويي از بين ميرود و ميان زوجين ناسازگاري و تنش به وجود ميآيد.
در حال حاضر و بر اساس آمارهاي موجود، افزايش روزافزون آمار طلاق در كشور به معضلي تبديل شده است كه تبعات آن نسل آينده را به لحاظ جسمي و روحي به طور جدي تهديد ميكند.
طلاق اجتماعي، تغييرات در دوستيها و ساير روابط اجتماعي است كه مرد يا زن طلاق گرفته با آنها سر و كار دارد و طلاق رواني، موقعيتي است كه از طريق آن فرد پيوندهاي وابستگي عاطفي به همسرش را قطع كند و به تنها زيستن تن در دهد.
كارشناسان معتقدند افزايش آمار طلاق ناشي از دو علل رفتاري و محيطي است، علل رفتاري شامل تغيير سبك زندگي متأثر از برنامههاي شبكههاي ماهوارهاي و كمرنگ شدن مسئوليتپذيري است.
تورم، بيكاري، گراني، ضعف مهارتهاي رفتاري در مديريت هيجانهاي رفتاري و كنترل خشم از دلايل محيطي افزايش طلاق است. در حال حاضر به ازاي هر شش ازدواج در كشور يك طلاق اتفاق ميافتد و در شهر تهران در مقابل هر چهار ازدواج يك طلاق رخ ميدهد.
دكتر مجيد ابهري عضو هيئت علمي دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي، با اشاره به پايين آمدن سن ازدواج و مشكلات موجود در سر راه زنان مطلقه ميگويد:«با كمال تأسف بايد گفت سن مطلقه بودن به 16 سالگي رسيده است كه خطراتي براي بنيان خانوادهها دارد. هم اكنون شرايط طوري است كه به دليل نگاه فرهنگي به ازدواج زنان بيوه، آنها مجبور به ازدواجهاي نامتعارف مانند ازدواج دوم با مردان متأهل، ازدواج سفيد و ازدواجهاي در سايه هستند.»
وي بيكاري و گراني را در افزايش آمار طلاق مؤثر ميداند و در عين حال تأكيد ميكند: «اين موارد نميتوانند علل اصلي افزايش آمار طلاق باشند بلكه اصليترين علت ضعف برقراري تفاهم و مشكلات جنسي است كه 75 درصد طلاقها به دليل مشكلات جنسي بوده است.»
به اعتقاد اين استاد دانشگاه، راهكار رفع اين معضل بازگو كردن مشكلات جنسي از جانب زن و مرد پيش از ازدواج و برنامهريزي در چهار مرحله است كه بايد در مراحل همسرگزيني مناسب، آموزش مهارتهاي زندگي پيش از ازدواج، مشاورههاي خانواده براي رفع مشكلات پس از ازدواج، مشاوره حين طلاق و حمايتهاي فكري و مالي پس از ازدواج برنامهريزي شود.
طلاق محصول تغيير سبك زندگيها
اين يك حقيقت است كه گسترش شهرنشيني و صنعتي شدن باعث تغيير در سبك زندگي و ساختار خانواده شده و امروزه طلاق به عنوان يكي از آسيبهاي اساسي و جدي ساختار خانوادهها را با چالش روبهرو كرده است.
در دنياي امروز عوامل گوناگوني در شكلگيري و بروز طلاق نقش دارند كه اختلاف نگرش بين زن و مرد، اعتياد، مشكلات جسماني، رابطه نامشروع همسران، مشكلات رواني، تعدد زوجين، دخالت اطرافيان، عدم پرداخت نفقه، بالا رفتن سطح توقعها از آن جمله هستند. همچنين به دست آوردن شغل و جايگاه جديد توسط زنان، محل سكونت، اختلافات فرهنگي، عدمتوجه رواني مرد به زن و گرايش شديد به فضاهاي مجازي و شبكههاي اجتماعي از ديگر عوامل بروز طلاق است.
دكتر اصغر كيهاننيا وكيل پايه يك دادگستري در مورد حرفهاي خانمهايي كه در حال طلاق گرفتن هستند، ميگويد: «اكثر خانمهايي كه در حال طلاق گرفتن هستند دلايل اين خواستهشان را چنين عنوان ميكنند كه در خانه حرف نميزد، بيحوصله بود، من هم خسته شدم و...؛ در مورد مسائل مالي با من روراست نبود؛ روزهاي تعطيل از خانه فراري بود، به خانوادهام بد و بيراه ميگفت، گريزپا بود، وفادار نبود، در تصميمگيري مرا شريك نميكرد، احساس كلفتي ميكردم، تشكر از من نميكرد، فقط فرمان ميداد، خيلي عصبي و بددهن بود، در مسائل جنسي يكطرفه عمل ميكرد و وضع روحي و رواني مرا نميديد، معتاد، بيكاره، كتك زن، شرابخوار، لاف زن بود و.... تمام اينها امنيت رواني يك زن را به هم ميريزد و خود به خود او را به طرف طلاق سوق ميدهد.»
نياز به مشاوره پيش از ازدواج
به عقيده روانشناسان عدم شناخت كافي نسبت به همسر پيش درآمدي براي مشكل طلاق است. بسياري از اختلافنظرها به دليل عدم شناخت متقابل است كه ناشي از باورهاي اشتباه افراد از زندگي مشترك و فعاليتهاي موجود در آن به وجود ميآيد.
اگر ازدواج را شروع يك فرايند ارتباطي بدانيم بايد بگوييم ازدواج يك مقطع نيست بلكه جريان است بنابراين وقتي افراد تصميم به ازدواج ميگيرند بايد علاوه بر خود، طرف مقابل را نيز بشناسند تا ويژگيهاي مشترك، باورهاي مشترك و اهداف مشترك را در خود و طرف مقابل پيدا كنند چراكه باعث ارتباط قويتر ميان آنها ميشود.
بر همين اساس بعضي از اختلافها بين زن و مرد به دليل آغاز زندگي مشترك بدون فكر است كه منجر به پيدايش اختلافنظرها و سليقهها در زندگي مشترك ميشود. اما در عين حال بسياري از علل افزايش طلاق به مسائل اقتصادي، ناهنجاري اجتماعي مانند سوء مصرف مواد، خشونت، عدمپايداري به عهد، بيوفايي و عدم شناخت كامل مرتبط ميشود كه به نسبت شناختهشدهتر هستند.
به هر حال در كنار تمام مطالعات و تحقيق و شناخت زوجين قبل از تشكيل زندگي از يكديگر، مشاوره پيش از ازدواج هم ميتواند به افراد كمك كند تا نسبت به جنبههاي لازم براي شناخت يكديگر آگاه شوند تا ازدواج موفقي داشته باشند.