چرا اقتصاد و سياستهاي اقتصادي هميشه در كشور ما يك پايش ميلنگد و همواره با كاستيهاي فراواني روبهرو هستيم؟ پاسخ آشكارا روشن است: براي اينكه اصولا اقتصاد يك دانش است، محل آزمون و خطا نيست، جاي باندبازي و جناحبندي و مصلحتانديشي و پردهدري هم نيست. شايد بگوييد وقتي دانشمندان ما يك ميمون به فضا ميفرستند به اين دليل موفق هستند كه با دقت بسيار بالايي ميتوانند سرعت رسيدن آن به مدار فلان سياره يا هزاران موضوع قابل اتفاق ديگر را پيشبيني كنند. اما آيا در اقتصاد چنين دقتي وجود دارد؟ يا ميگذارند وجود داشته باشد؟ شايد به همين دليل است كه اقتصاددانان ما پا پس كشيدهاند و عرصه اقتصادي به جولانگاه سياستبازان و محل تجربه اندوختن مبدل شده است. شايد هم بگوييد مشكل اين است كه وزيري كه اقتصاد ميداند، تماسش با مفاهيم پايهاي دانش بسيار محدودتر از مثلاً وزير بهداشت است. اما پس چرا در اكثر كشورهاي دنيا اين چرخه بر منوال صحيح خود ميگردد. راه دور نرويم، تركيه بيخ گوشمان است.
تا كنون آنچه سياستهاي اقتصادي در دولتهاي معاصر ايران كم داشته است افزايش دقت پيشبيني و بهبود در اندازه خطا بوده است. فراموش نكنيم كه ميلتون فريدمن، اقتصاددان برجسته وقتي با انتقادات اقتصاددانان ماركسيست مواجه شد كه در اقتصاد ليبرال طوري همه چيز ايدهآل فرض ميشود كه امكان ندارد اقتصاد محاسباتي در عمل كار بكند، گفت آنچه نهايتا مهم است، توان پيشبيني است. استدلال فريدمن اين بود همانطور كه در فيزيك حركت، سطح بدون اصطكاك نداريم ولي وجودش را فرض ميگيريم، در اقتصاد هم عقلايي كار كردن همه بازيگرها و توجه به نفع مادي، اگرچه وجود خارجي نداشته باشد ولي براي پيشبيني و تئوريسازي بيخطر و بلكه ضروري است. اشكال كار دولت جديد اما اينجاست كه بر خلاف سياست خارجه كه توان پيش بينياش مرتبا رو به بهبود بوده، اقتصاد چنين سابقهاي را از خود نشان نميدهد. مردم ميگويند صد رحمت به دوره احمدينژاد!
خود كادرهاي اقتصادي دولتهاي ايران ايرادي نميبينند كه تئوريهايشان غلط از آب در بيايد. در واقع حتي در مقابل حقايق جامعه، تورم و عدم رشد اقتصادي، سرسختانه بر تئوريهاي خود پافشاري ميكنند و تمام مشكلات را متوجه دولت قبلي و خالي بودن خزانه ميكنند. اما غافلند كه مشكل اينجاست كه بر خلاف قانونمندي كشورهاي توسعه يافته، اقتصاد در ايران از صدر تا ذيل با واحدهايي سروكار دارد كه پيشبينيشان تقريبا غيرممكن است. اين واحدها خود از اجزايي ساخته شدهاند كه كاملاً توسط بازيگران اقتصادي قابل دستكاري هستند تا بتوانند به اهداف و نفع شخصي و نه جمعي برسند. در فيزيك شما ميتوانيد از گرانش استفاده بكنيد ولي نميتوانيد آن را نابود بكنيد. اما در اقتصاد ايران، دولتها همواره نهادهاي اجتماعي كه قرار است به كمك پيشبيني، نظارت و كمك در اقتصاد بيايند را به راحتي دستكاري يا حتي نابود ميكنند.
بايد بپذيريم كه همه ما استعداد كاهلي، از زير كار در روي و مفتخواري از مواهب زندگي جمعي و بيتفاوتي نسبت به مسئوليتهاي اجتماعي را داريم. براي همين است كه ميبايست نهادهاي اجتماعيمان را طوري طراحي كنيم كه بتوانيم مانع از قدرتگيري اين تمايلات در اعضاي جامعه از مقامات اقتصادي تا كارگزاران زير دست بشويم. اقتصاد به نوعي حكمت است كه نيازمند شعور و قواي خلاقه است. شعور و قواي خلاقه همواره در ارادهاي جمعي است كه كارگشا خواهد بود. دولت گويا تا اطلاع ثانوي مردمي منفعل ميخواهد. مردمي كه با دلار 3 هزارتوماني در گوشهاي بيكار بايستند تا كادر اقتصادي دولت كليدهايش را يكي يكي براي گشايش اقتصادي و بهبود معيشت مردم امتحان كنند. هر چند اميد اينكه تا بهبود جان در بدن بماند واهي است. آقاي روحاني مردم سنگ بناي چرخه اقتصادياند. آنان بايد ذينفع باشند نه اينكه مردم ابزاري براي اقتصاد و ذينفعان باشند. مردم را در اقتصاد دخيل كنيد نه جيبهايشان را!