محمد صادق عابديني | اين انيميشنها با اينكه در ظاهر براي فرهنگسازي ساخته ميشوند، پيامهايي را به مخاطب انتقال ميدهند كه نام آن را جز تخريب فرهنگي نميتوان گذاشت. متأسفانه در سايه بيتوجهي مسئولان فرهنگي و عدم برخورد با توليدكنندگان اين انيميشنها بايد هر ساله شاهد تكرار و حتي اضافه شدن به موضوعات آن باشيم.
تلويزيون، مدرسه عمومي
قدرت رسانه را ميتوان بر ميزان تأثيري كه روي مخاطبانش دارد سنجيد، در ميان رسانهها اين تلويزيون است كه به دليل عموميت در استفاده و راحتي دسترسي تأثير زيادي روي بينندگان خود دارد. از اين رو بسياري از شركتهاي توليدي و بازرگاني، نهادهاي فرهنگي و خدماتي و حتي سازمانهاي سياسي، با استفاده از اين ابزار قدرتمند سعي در انتقال مفاهيم دلخواد خود به مردم دارند.
اعتباري كه تلويزيون در ميان مردم دارد تا آن حد است كه اگر صدا و سيما موضوعي را با ديد مثبت ارزيايي و معرفي كند، اكثريت جامعه نيز به سمت آن موضوع گرايش مثبت پيدا ميكنند، همچنين اگر هم موردي در صدا و سيما مورد نقد قرار گرفته و بديهاي آن بيشتر از محاسنش معرفي شود، باز هم شاهد خواهيم بود كه اغلب مردم گرايش منفي به آن مورد پيدا خواهند كرد. حال باچنين قدرتي كه تلويزيون دارد، هر گونه بيسليقگي يا بدسليقگي در انتخاب برنامههايي كه قرار است براي مردم پخش شوند، ميتواند به نتايجي غير از آنچه مدنظر بوده بينجامد. تبليغ شركت گاز نيز ميتواند نمونهاي از همين بدسليقگيها باشد.
آقاي «ايمني» و دوستان
از دهه ۷۰ بود كه شركت گاز با انيميشنهاي آموزشي به تلويزيون آمد، شخصيت اصلي اين انيميشنها هم كاراكتري به نام «آقاي ايمني» بود كه لباس كار بر تن و كلاه ايمني هم بر سر داشت كه با آرم شركت گاز منقوش شده و به اصطلاح نماينده كاركنان و متخصصان اين شركت بود. آقاي ايمني جايگاه خود را در بين مردمي كه تازه داشتند به صورت سراسري از نعمت گاز شهري برخوردار ميشدند، پيدا كرد، همين عامل دليلي شد تا شركت گاز تمامي تيليغات و پيامهاي ايمني و فرهنگسازي مصرف گاز را از طريق اين شخصيت دنبال كند، اما چند سالي است كه ماجرهاي آقاي ايمني داراي تغييراتي شده است؛ شخصيتهاي داستاني ديگري نيز به اين مجموعه تبليغات اضافه گشتهاند و سعي شده در اين بين با داستانپردازي بر تأثيرگذاري آگهيها افزوده شود.
در سريهاي جديد اين انيميشن با خانوادههاي دو برادر روستايي، پدربزرگ خانواده و همسايهشان از يك سو و خانوادهاي شهري از سوي ديگر روبهرو هستيم. يكي از برادران روستايي به شهر مهاجرت كرده و به سرعت در حال تقليد از زندگي شهري و بهخصوص مظاهر غربي زندگي است، مانند ساخت «باربكيو» در بالكن كه حتي نميتواند به درستي نام آن را بيان كند.
در بيشتر تبليغات شخصيتهاي روستايي داستان كلاه نمدي يا بافتني بر سر دارند، با لهجهاي خاص صحبت ميكنند و لباس و پوشش زنانشان هم بهاصطلاح از مد افتاده است، اما در مقابل خانواده شهري كه از قضا مرد خانه تحصيلكرده است و طبق معمول با عنوان «مهندس» از او ياد ميشود، هميشه كت و شلوار بر تن داشته و سر و وضع مرتبي نيز دارد.
در كل تبليغات، شخصيتهاي روستايي يا روستاييهاي سابق شهرنشين شده در حال خرابكاري هستند و درست قبل از وقوع فاجعه يا بعد از اينكه بلايي بر سر خود آورند، آقاي «ايمني» و آقاي «مهندس» ظاهر شده و مهندس شهري شروع به آموزش دادن و نصيحت كردن شخصيت روستايي ميكند.
روستاييهاي عقبافتاده
يكي از ايراداتي كه بر نظام فرهنگي رژيم گذشته گرفته ميشد، اين بود كه روستاييان و فرهنگ روستايي را عقبمانده و زندگي شهري را مظهر تمدن نشان ميداد. تخريب چهره مردم روستايي تا به آنجا پيش رفته بود كه كلمه «دهاتي» به عنوان توهين شناخته ميشد و هنگام فحاشي يا دعوا به كار ميرفت. اكثر مردم هم سعي ميكردند به شهرها مهاجرت كنند تا از ننگ روستايي بودن راحت شوند. انقلاب اسلامي با پيام برادري و برابري و شكستن باورهاي غلط رژيم سابق، باعث شد تا مردم حكومت جديد را از آن خود بدانند و به آن دل ببندند. حال چرا پس از سالهاي زيادي كه از آن روزگار گذشته است چرا بايد يك فرهنگ غلط دوباره از طريق صدا و سيما تبليغ شود؟
چرا باز هم ما بايد شاهد تبليغ مهاجرت به شهرها جهت استفاده از مواهب زندگي شهري باشيم؟ «پژمان» شخصيت روستايي كه هميشه «هندز فري» در گوش دارد و دستگاه پخش موسيقياش را از گردنش آويزان كرده، نماد سادهلوحي و تهاجم فرهنگي است كه غربزدگي را در سطحيترين نوع آن قبول كرده است. احترام به بزرگترهاي خانواده مانند پدربزرگها و مادربزرگها اگر چه در شهرهاي بزرگ كمرنگ شده است اما در شهرهاي كوچك و روستاها هنوز هم ارج و قرب خاصي براي آنها قائلند، متأسفانه در يكي از انيميشنهاي شركت گاز اين احترام به سخره گرفته شده و هجو ميشود چون شخصيت روستايي كمعقلي به خرج داده و براي احترام به پدرش كه در اتاق كوچكي خوابيده بخاري بزرگي قرار ميدهد و خودش به همراه خانوادهاش در اتاق بزرگتري با بخاري كوچك ميخوابند و تا صبح پدربزرگ از گرما عرق ميريزد و اعضاي خانواده مرد هم از سرما به خود ميلرزند.
اين تبليغ قبل از اينكه نحوه استقرار صحيح بخاريها را آموزش بدهد، تمسخر نوع نگرش خانوادههاي سنتي و جايگاه خاص بزرگترهاي خانواده در آنهاست.
ما اين شخصيتها را ميبينيم و به لهجه بامزه آنها ميخنديم، اما در پسزمينه ذهني به اين نتيجه ميرسيم كه روستاييها چقدر عقبماندهاند كه سادهترين اصول ايمني را نميدانند، هنوز هم به دنبال مهاجرت به شهر هستند، كارهايي ميكنند كه كمتر شهرنشيني انجام ميدهد (مانند بستن طناب به علمكهاي گاز و تاب درست كردن) و اصرار بر انجام كارهاي بيهوده كه جز عاملي براي خنده ديگران حاصلي نخواهد داشت.
اينها همه چيزهايي است كه در اين آگهيهاي به اصطلاح آموزنده با آن روبهرو ميشويم. دستاندركاران اين آگهيها بايد پاسخگوي تخريب فرهنگي كه به دليل بدسليقگي آنها به وجود آمده است، باشند.