کد خبر: 412848
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۴:۳۱
محمد‌صادق دهنادی - بعد از تراژدی «او یک فرشته بود» و بعد از آن سریال‌های «اغما» «روز حسرت» و ... که کارگردانان به بنیانگذاری آقای برازش جرأت کردند پا را از گلیم انسان بودن به اقلیم شیطانی بگذارند‌، چند صباحی است که لنز دوربین به جای شیطان رجیم، کرام‌الکاتبین و عزرائیل و سایر ملائکه را نشانه رفته تا این بار، برزخ دستمایه برداشت عمدتاً طنازانه اهالی سینما و تلویزیون باشد.
پیش‌تر از اینها به جز هجونامه‌هایی که در ساحت فیلم درباره به مسخره کشیدن جهنم و احوالات قبر در زمان ستمشاهی ساخته شده بود، در وادی کلمات و داستان‌های تخیلی مرحوم آقا نجفی قوچانی با نوشتن سیاحت غرب، سعی کرده بود منازل بعد از مرگ را بر‌اساس آیات قرآن و روایات معتبر تجسم کند و به همین دلیل ذهنیت مخاطبان ــ به ویژه در دایره اقشار متدین - با چنین تصوراتی آشنا بود، البته تصاویری که مثلاً علی عطشانی، در «دموکراسی تو روز روشن» یا تیم رسانه‌ای سریال «ملکوت» در تصویر کردن آن نقش داشتند، نسبت زیادی با برزخ اسلامی نداشت و گرچه در سریال «ملکوت» گاهی آقای فرشته! (کوروش تهامی) تلاش خود را بر استناد برخی موارد به آیات قرآن مصروف کرد، اما به نظر می‌رسد کمترین آگاهی درباره سکرات مرگ،حالات مردگان در حال تراقی و جان دادن و سایر بخش‌های انتقال به عالم بالا و برزخ بر اساس معارف اهل بیت (ع) کمترین مطابقت را با این دو نمونه داشته‌اند، البته مصائب این عرصه حساس در این یک موضوع خلاصه نمی‌شود، بلکه این مسیر دارای چند فراز مشکل بسیار بزرگ برای تأثیر‌گذاری است که نپرداختن به آن یک خطر بزرگ فرهنگی را رقم خواهد زد .
اولین دغدغه آن است که سخن گفتن با زبان فیلم، در حوزه دین این روزها مانند به منبر رفتن است و چهره‌هایی را می‌طلبد که جامعه تصور دیگری درباره آن چهره‌ها نداشته باشد و بتواند آن پیام مقدس را در نقش‌آفرینی و بازیگران و بازی‌گیران تلویزیونی و سینمایی بپذیرد.به عنوان نمونه شاید در جامعه غرب دیدن آنتونی کوئین در قالب حمزه(ع) یا یک مرد عادی یا کابوی وسترن نشان اوج مهارت وی در زمینه بازیگری برای بیینده غربی باشد، اما مخاطب ایرانی که مثلاً داریوش ارجمند را در فیلم میرباقری در نقش مالک اشتر دیده است، دیگر او را در نقش صاحب یک کافه و کاباره در ترکیه با بازی در فیلم «آدم برفی» همین کارگردان نمی‌پذیرد. برای همین هم جامعه حق دارد که فرشته شدن را با امثال فروتن (که در بیشتر نقش‌های قبلی اش یک آدم مالیخولیایی یا شیرین عقل است) و اهل رستگاری شدن را برای سابقه تصویری که از شخصیت‌های بازی شده توسط شریفی‌نیا ــ که عمدتاً در همه بازی‌هایش در نقش یک مسلمان ریاکار یا لاابالی (اخراجی‌ها، امام علی(ع)، دنیا، آدم‌برفی، زن‌ها فرشته‌اند، مهمان و ...) جا افتاده است - را نپذیرند.
صرف‌نظر از بازی بازیگران با چنین تصاویر پیشینی،زدن این حرف‌ها (یا به عبارتی این گونه شعار دادن) از نویسنده و کارگردان و تهیه‌کننده نیز باید برازنده باشد. بنابراین بسیاری از منتقدان ممکن است نکته‌های ظریف‌تر از مو و ایرادهایی که از زبان فرشته موکل در دموکراسی تو روز روشن به یک زجر کشیده جنگ برای اشتباهاتش ایراد می‌شود، توسط مدیری که سابقه‌اش در مماشات و توسعه با لیبرالیسم و عملکرد سرشار از منش سرمایه‌داری و کاپیتالیسم فرهنگی خشکش در دوره مدیریتش در شهرداری تهران ضرب‌المثل همیشگی تاریخ فرهنگ جمهوری اسلامی است خیلی بزرگ و خنده‌آور باشد. (حداقل برای آن همه کارگر کارمندی که فوج خصوصی‌سازی فرهنگی محمد‌علی زم زندگی‌شان را نابود کرد.)
با گذر از مشکلات حرفه‌ای و فناوری برزخ‌نگاری در تلویزیون و سینما ــ که البته در تخصص این قلم هم نیست ــ مشکل دوم که به لحاظ فرهنگی و تأثیر بر مردم بسیار از مشکل اول سنگین‌تر است، آنکه برزخ‌نگاری به خاطر عدم بهره‌گیری گروه‌های تلویزیونی و سینمایی از جلوه‌های ویژه به لحاظ فنی و بعد هم به لحاظ عدم سبقه مطالعاتی گروه‌های برنامه‌ساز ــ که کمتر آشنایی با معارف اسلامی دارند ــ به ارائه تصاویری منجر می‌شود که روح و ذهن مخاطبان درباره موضوع حساس معاد را به انحرافی آشکارا خواهد برد.
رسانه این توانایی را دارد که به مدد تکرار یک امر تصویری از یک موضوع را در ذهن مخاطبان جا بیندازد به همین دلیل هرگونه ایجاد تصویر ذهنی بدون دلایل کافی دینی و معرفتی در این زمینه ممکن است به انحراف ذهن مخاطب در طول زمان تبدیل شود، به همین لحاظ نویسنده و کارگردانی که می‌خواهد برزخ و یا عالم ماورا را به تصویر بکشد باید برای هریک از جزئیات این عالم دلیل داشته باشد. مثلاً باید دلیل داشته باشد که چرا فرشته مرد است و موهایش سفید شده است. باید برای اینکه نشان می‌دهد جایی برای توقف قبل از برزخ وجود دارد دلیل داشته باشد و به هر صورت برای ایجاد یک تصور از عالم ملکوت دارای دلایل لازم و بلکه کافی باشد.
مصیبت دیگری که شاید ابعاد آن از دو محدودیت قبلی در این عرصه بیشتر است آنکه ببینیم فلسفه ورود به مباحث باطنی در حوزه تصویر و حتی کلمه چیست؟به نظر می‌رسد مهم‌ترین بعد چنین پرداختی یک برداشت بدبینانه از فرهنگ عمومی و ناامیدی از آن است.
این اولین بار نیست که به ویژه در جامعه ما اهل هنر از حوزه اخلاق و وجوه عقلی آن به جرگه تهدید با بهره‌گیری از وجوه نقلی آن می‌روند.در واقع آن زمانی دلسوز جامعه متوجه می‌شود که از اصول اخلاقی و جنبه‌های عقلی حسن سلوک و معیشت چیزی نمی‌توان انتظار داشت به سمت تهدید و معناگرایی می‌رود. این نوع معناگرایی و عاقبت‌اندیشی البته در اندازه‌های قرآنی‌اش که قضاوت کل را بر عهده خدای بزرگ وا می‌گذارد نه تنها بد نیست بل مطلوب است، اما اگر این نوع معنا‌گرایی به تصوفی عجیب و غریب که باعث بدبینی آحاد جامعه به هم شده و قضاوت‌های نابجا را در مورد همدیگر زیاد کند، بسیار نامطلوب است.با این فراگرد نتیجه کلی برزخ‌نگاری از دریچه انگیزه‌های خود و دیدگاه‌های متفاوتی که درباره عدالت خداوند وجود دارد دو چیز است‌. اول یک نوع هرج و مرج اعتقادی و دوم بی‌اعتمادی و یأس جامعه از جاری شدن عدالت در دنیا و واگذار کردن آن به فردای قیامت.
این جریان گرچه به ظاهر پوسته دینی دارد اما در ورای پوسته و ظاهر به ادبیات دینی آمیخته‌اش یک نوع تصوف جدید است که عدالت ناشی از جاری شدن ظاهر احکام الهی را که در آن مکلف بر اساس تکالیف مندرج در حوزه احکام عمل می‌کند را فاقد صلاحیت برای جاری شدن حکم خدا می‌داند و بالاخره عاقبت افراد را ــ مثل جریان کلی تصوف که تمدن اسلامی را به نابودی کشاند ــ به ناکجاآباد باطنی‌گری می‌برد که در مقابل مظاهر روبنایی دین است.
رگه‌های این تفکر خطرناک را هم به سادگی می‌توان در همین دو سریال دید. چنان که از روایات برمی‌آید، اولین امری که در سرای جاوید مورد سؤال قرار می‌گیرد، عبادت نماز است‌. این در حالی است که در هیچکدام از برزخ‌نگاری‌های اخیر بحث شایسته‌ای درباره نماز صورت نگرفت و همه چیز منوط به حق‌الناس شد. یا این سؤال بزرگ که چرا سازندگان سریال «ملکوت» یا نویسنده فیلم سینمایی دموکراسی تو روز روشن که مشخصاً خود را یک صاحبنظر پیش‌رو و متفاوت دینی می‌داند، در حوزه برزخ‌نگاری به جای پرداختن به آدم‌هایی که عمدتاً با آنها در زمانه خود برخورد داریم نظر اجتماع را نسبت به زندگی خصوصی افراد ظاهرالصلاح مانند معتمدان متدین خوشنام (مانند فتاح) یا سرداران شهید جنگ حساس کرده‌اند و چه چیزی از شکستن حرمت این افراد و تحریک اجتماع برای ورود به زندگی شخصی آنان به عنوان تنها تکیه‌گاه‌های باقی‌مانده مردم، (شهدا و معتمدان متدین) نصیب این متصوفه جدید می‌شود؟
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار