هر چند روایت از شهید خانه ندیمیها برای برادرش هادی ندیمی سخت بود، اما همراهیمان کرد تا حرفها و خاطراتش از شهید خانهشان مجتبی ندیمی، باعث شناخت بیشتر مخاطبان نسبت به برادر بشود. او از خانوادهاش برایمان میگوید: «مجتبی متولد ۱۳۵۶ بود و ۴۵ سال داشت. ما اصالتاً اهل نیریز شیراز و چهار برادر و یک خواهر هستیم. پدرم جانباز ارتش بود. ایشان از ابتدای جنگ تحمیلی خودش را به جبهه رساند و در سالهای دفاع مقدس همراه با دیگر رزمندگان در مقابل بعثیها جنگید. ایشان مدتها در منطقه حاضر بود. دو سال بعد شروع از جنگ ترکش به پا، کمر و دست شان اصابت کرده بود. گاهی این ترکشها حرکت میکرد و پدر درد زیادی میکشید. نهایتاً ایشان با همان ترکشهایی که در بدن داشت بر اثر حادثه تصادف به رحمت خدا رفت. پدرم مهربان و خیرخواه و دلسوز بود و بچهها هم با همین ابعاد شخصیتی رشد پیدا کردند و اهل مذهب و دین شدند. مادرم در نبود پدرم خیلی برای ما زحمت کشید و تلاش کرد. مادرم با تمام وجود خودش را برای ما هزینه کرد. مجتبی به پدرم علاقه زیادی داشت هر دو به یکدیگر ابراز علاقه میکردند.»
زیارت شاهچراغ
مجتبی انسانی معتقد و مذهبی بود و ارادت زیادی به اهلبیت (ع) داشت. برادرش میگوید: «ایشان حرم احمدبنموسی (ع) را خیلی دوست داشت و همیشه برای زیارت و شرکت در مراسمهای مذهبی به شاهچراغ میرفت. او چهارشنبهشبها به مسجد حضرت ابوالفضل (ع) که در جوار حرم شاهچراغ قرار داشت و در آنجا مراسم برگزار میشد، میرفت. همان روز حادثه هم مجتبی ابتدا در مراسم مسجد شرکت کرد و بعد برای زیارت به حرم شاهچراغ رفت. کار همیشگیاش بود.»
شهید مجتبی ندیمی
هادی ندیمی از اتفاقات آن روز و منع مادر برای زیارت حرم میگوید: «وقتی مجتبی میخواست به زیارت برود، مادرم که به خاطر شرایط اغتشاشات و ناآرامیهای اخیر نگران بود، از او میخواهد که حداقل در آن شرایط به زیارت نرود، اما مجتبی میگوید: نه مادر جان! امام زمان (عج) هست. شما نگران نباشید. بعد هم راهی شد و رفت سمت شاهچراغ.»
او از چگونگی اطلاعش از حادثه تروریستی اینگونه روایت میکند: «در مغازه مشغول کار بودم که از طریق فضای مجازی متوجه حمله تروریستی به شاهچراغ شدم. همین را که به خانواده منتقل کردم، گفتند: مجتبی هم به حرم رفته است. گفتم واقعاً، گفتند بله. با یکی از آشنایانمان که منزلش در نزدیکی شاهچراغ بود، تماس گرفتم و از او خواستم هر طور شده خودش را به شاهچراغ برساند و ما را از اوضاع آنجا مطلع کند. تا من خودم را با موتور به آنجا برسانم کمی دیر میشود. دوستم خیلی سریع رفت سمت شاهچراغ و بعد با من تماس گرفت و گفت: مسیر را به خاطر شرایط امنیتی بستهاند و امکان ورود به شاهچراغ نیست. گفتم منتظر میشویم، شاید مجتبی طبق عادت همیشگیاش که ساعت ۵/۶ تا ۷ به خانه بازمیگشت، برگردد، اما هر چه صبر کردیم خبری از او نشد. در آن شرایط، بیخبری بدترین لحظات را برای ما رقم زد. کمی بعد همراه با برادرم راهی بیمارستانهایی شدیم که مجروحان حادثه را به آنجا منتقل کرده بودند. میخواستیم خبری از وضعیت مجتبی به دست بیاوریم تا نگرانی ما برطرف شود. بیمارستانها لیست کاملی از مجروحان نداشتند، سه تا از بیمارستانها را سر زدیم، ولی اسم مجتبی در لیست مجروحان نبود، اما گفتند دو سه نفری هستند که به خاطر بیهوشی مجهولالهویه هستند. دقیقاً همان لحظه بود که در فضای مجازی تصویر برادرم را که به عنوان شهید حادثه تروریستی منتشر شده بود، مشاهده کردم، اما به خودم امیدواری دادم و گفتم حرفی به همراهان و خانوادهام نزنم، شاید مجتبی را بین افراد زنده یا حداقل مجروح پیدا کنم.
شب شد و ما هنوز هم سردرگم بودیم. قرار بر این شد که فردا برای تشخیص هویت شهدا پزشکی قانونی برویم. فردای آن روز باز هم با یک امیدواری خاصی ابتدا به بیمارستانهایی که قبلاً سر زده بودیم، رفتیم، اما متأسفانه خبری از مجتبی نبود و باز هم راهی اداره آگاهی شدیم. همان شب حادثه مادرم از طریق تلویزیون متوجه شده بود و همه ما هم در دلمان این آشوب بود که نکند مجتبی هم!
در پزشکی قانونی نام برادرم را به عنوان شهید ثبت کرده بودند. از آن لحظه به بعد پیگیر برنامههای تشییع و تدفینشان شدم.»
جای خالی مجتبی
وی در ادامه میگوید: «دیدن عنوان «شهید» در کنار اسم برادرم برایم سخت بود. مجتبی تکهای از وجودم بود. هر روز که از تاریخ شهادت مجتبی میگذرد، فقدانش را بیشتر حس میکنم. دلتنگی و دوری از او دلم را میسوزاند و برایم دشوار بود. این را هم میدانم که جایگاهش در دنیا و آخرت، جایگاه رفیع و بالایی است، اما دیدن جای خالی او و دیدن هر روزه دلتنگیهای مادرم تلخ است. نبودنهای مجتبی، خاطرات و حرفهایش که به یادمان میافتد، بیتابتر میشویم، اما چارهای نیست. جای خالی مجتبی با هیچ چیز پر نمیشود.»
سادهزیست و خیرخواه مردم بود
برادرانههای هادی به شاخصههای اخلاقی از شهید میرسد؛ ویژگیهایی که این روزها مرورش دلهایشان را بیتابتر میکند. او میگوید: «دلسوزی، مهربانیهای مجتبی و سادهزیستیاش بیش از هر نکته دیگری در زندگیاش نمایان بود.
برادرم مجرد بود و مدرک لیسانس داشت، ما همراه با برادر بزرگترم باهم در مغازه کار میکردیم. بعد از فوت پدر، مغازه به بچهها رسید و راهاندازی کردیم و از طریق همان زندگیمان را میچرخاندیم. مجتبی بسیار اهل حلال و حرام بود. پرانرژی بود و روحیات خوبی داشت. ارتباطش با اعضای خانواده عالی بود. مجتبی مکبر مسجد بود. از همان دوران نوجوانی علاقهای زیاد به مسجد و بسیج نشان داد و در مراسم محرم و ماه رمضان شرکت میکرد. بانی برگزاری مراسم مذهبی و برنامههای هیئت میشد. خیلی از مواقع از حقوق خودش برای این فعالیتهای فرهنگی و مذهبی هزینه میکرد. برادری را در حق ما تمام کرده بود. به خاطر دعاهای او است که من زندگی خوبی دارم. مردم را خیلی دوست داشت و خیرخواه مردم بود. در کمک به نیازمندان پیشگام بود.
مجتبی زیارت را خیلی دوست داشت، چون آرامش خاصی به او میداد. از حضور در حرم اهل بیت (ع) لذت میبرد. حقیقتاً مجتبی روحیه ملکوتی داشت. کم حرف میزد و میگفت هر چه کمتر صحبت کنم کمتر غیب میکنم. برادرم امسال به پیادهروی اربعین رفت و از امام حسین (ع) شهادت خواست و این شهادت در حریم اهل بیت (ع) نصیبش شد.
او از هوش بالایی برخوردار بود و درسش خوب بود و بعد از اتمام دوره راهنمایی به خاطر نمرات عالیای که داشت به یکی از مدارس نمونه شیراز رفت. بعد از اتمام مقطع دبیرستان و کسب دیپلم در کنکور شرکت کرد و در رشته مکانیک پذیرفته شد و لیسانسش را گرفت. همان روزها بود که پدرم را از دست دادیم و فقدان او برای مجتبی سخت بود، چون بسیار وابستهاش بود و در فروشگاه باهم کار میکردیم که این اتفاق افتاد.»
«داعش» زاده وهابیت
این برادر شهید با محکوم کردن حرکت تروریستی داعش در این واقعه میگوید: «گروه تروریستی داعش که زاده تفکر وهابیت است با پشتیبانی امریکا و اسرائیل رشد کرد و همچون حیوانات درندهخو و پست دست به اقدامات فجیع در کشورهای اسلامی زد. او با پلیدی و شقاوت تمام اسلحهاش را به سمت زائران حرم امن شاهچراغ گرفت و برادر من و تنی چند نفر از زائران حریم احمدبنموسی (ع) را زیر آتش عداوت و کینه خود به شهادت رساند.
رنگ آسایش نمیبینند!
او میافزاید: «برادرم از شرایطی که تعدادی از اغتشاشگران در کشور به وجود آورده و باعث ناآرامی و رعب مردم شده بودند، ناراحت بود. او نگران امنیت و ناموس بود. اخبار را پیگیری میکرد و خیلی دلخور بود و همیشه دعا میکرد که ریشه دشمنان اسلام از کشورمان کنده شود. به نظر من تکلیف آنهایی هم که در اغتشاشات حاضر میشوند، مشخص است. ما در کشور مشکلات اقتصادی داریم، گرانی داریم و فشارهایی روی مردم هست، اما این را بگویم همه آن خیل عظیمی که برای تشییع شهدای شاهچراغ آمده بودند، همه مشکلات اقتصادی دارند و در این کشور زندگی میکنند. آنها هم با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. این همه جمعیت برای چه آمده بودند؟ مطمئن باشید همانهایی که اغتشاش میکنند هیچ گاه آب خوش از گلویشان پایین نمیرود. اینکه تفکر داعشی بخواهد بیاید در کشور ما حاکم شود و جولان بدهد، همین اغتشاشگر که به بهانه گرانی و حجاب بیرون آمده و ناآرامی ایجاد میکند، رنگ آسایش را نخواهد دید.
چرا سیاستمداران و معاندان نظام که با حرفهایشان به اغتشاشگران خط میدادند و اینها را تحریک میکردند، الان سکوت کردهاند؟! مطمئن باشید این اغتشاشگران که نیروهای امنیتی ما را در فشار میگذارند راه به جایی نمیبرند. کمی امنیت سخت میشود و این اتفاق میافتد، اما این سختیها میگذرد و امنیت مثل همیشه برقرار میشود. قدرت کشور ما خیلی بالاتر است که این حرکتها بخواهد خللی در آن ایجاد کند. انشاءالله هر چه زودتر مشکلات حل شود و مسئولان زودتر به وضعیت مردم رسیدگی کنند و آرامش به کشور برگردد.»
همه فرزندان ایران
برادرانههای هادی ندیمی به حضور گسترده مردم در تشییع و تدفین برادر شهیدش که میرسد اصرار دارد حق مطلب ادا شود و قدردانی او و خانواده شهدا حتماً در مطالب منتشر شود تا شاید اینگونه از همه آنهایی که خودشان را به مراسم استقبال از شهدا رسانده بودند، تقدیر شود. او میگوید: «ما شرمنده همه مردم شدیم. مردم شیراز و مردم ایران سنگ تمام گذاشتند. خدا شاهد است که در مراسم جای سوزن انداختن نبود. این همه جمعیت برای خاطر فرزندان ایران، برای مرد ایران، برای دختر ایران، از همه جا، از همه قوم، عرب، لر، ترک، فارس، از اقلیتهای مسیحی آمده بودند، ما همهشان را میان مردم دیدیم. این همه عظمت خلق کردند. مردم ما بهترینهای دنیا هستند. از همهشان سپاسگزارم و قدردان محبتهایشان هستم که با همراهیشان نبودنهای مجتبی و داغ شهادت برادر را تسکین دادند. پیکر برادرم در حرم تدفین شد و این سعادت بزرگی بود که نصیب ایشان شد. شاید این افتخار نصیب عده قلیلی شود. من حاضرم همه داراییام را بدهم که بعد از مرگم من را آنجا دفن کنند، اما این سعادت را نخواهم داشت. ایشان و تعدادی از شهدای آن حادثه در حرم امن شاهچراغ به خاک سپرده شدند تا مزارشان برای همیشه مأمن و پناه عاشقان شهدا و اهلبیت (ع) شود. روزی هزاران نفر بر سر مزارشان حاضر میشوند و برایشان فاتحه میخوانند، این همان عاقبتبهخیری است که نصیب او شد. نبودن و از دست دادن برادری، چون او برایمان سخت بود، اما شهادتش و این سعادت دلگرممان میکند و برایمان آرامشدهنده است.»