طرحهای انفجار مراکز صنعتی، خرابکاری تروریستی در هواپیمای مسافربری، حملات سایبری، برنامهریزیهای گسترده و عمیق رسانهای و روانی و محتوای تولیدشده، استفاده از اراذل و اوباش باسابقه، به میدان آمدن برنامهریزیشده تجزیهطلبها، حمایت از نمادها و شعارهای تجزیهطلبانه و کشف انواع سلاح سرد و گرم کاملاً نشان از این میدهد که نهایت این رویداد، تجزیه و فروپاشی یک کشور است و نه فقط براندازی یک نظام سیاسی.
«وقتی بنا شد مستندی را درباره سوریه بسازم، خیلی فکر کردم و مشورت گرفتم که سراغ روایت کدام زاویه از این ماجرا بروم. نهایتاً به این نتیجه رسیدم که روایت اتفاقاتی که منجر به آن ویرانی بزرگ شد، شاید مهمترین کار باشد. همه ما که در ایران نشستهایم، تصوری داریم که گویی از ابتدا همه مردم سوریه میدانستند که در پس آن اعتراضات و شلوغیهای اولیه چه اتفاقی انتظارشان را میکشد... تصور میکنیم که کشور ما خیلی فاصله دارد از آن اتفاقات... در صورتی که وقتی سراغ روزهای شروع بحران سوریه میروی، میبینی اتفاقاً آنجا هم ماجرا از یک خبر مبهم ولی دردناک برای جامعه شروع میشود و شعله میگیرد. میگویند چند دانشآموز در یکی از شهرهای مرزی دستگیر و شکنجه شدهاند! چند سال بعد و پس از همه این ویرانیها، مخالفان دولت سوریه گفتند درباره آن خبر اغراق کرده بودند تا از آن بهرهبرداری دیگری بکنند... بقیه داستان را هم میتوان دید که چگونه داستان داغ و داغتر شد و چگونه جامعه به دو قطب شدیداً مخالف و شدیداً موافق تبدیل شد و چگونه کار به جنگ داخلی و ورود نیروهای خارجی کشیده شد... این طرفی و آن طرفی هم ندارد، ظاهراً خیلی از ما تصور میکنیم این تصاویر از ما خیلی دور است که نفت روی آتش میریزیم...».
این توضیحات علی صدرینیا، مستندساز در اینستاگرامش است، درباره یکی از مستندهایی که برای جنگ سوریه ساخته است. او با همین جملات کوتاه، همراه با انتشار بخشی کوتاه از مستندی که ذکر کرده، این هشدار را به همه میدهد که نفت ریختن روی آتشی که در کف خیابان روشن شده، میتواند ایران را به کجا برساند.
شاید تحلیل او کمی مبالغهآمیز به نظر برسد، اما واقعیت این است که دشمنان برای از بین بردن دولت و حکومتی که نمیپسندند و دلبخواهشان نیست، ابایی از فروپاشی یک کشور ندارند. حمله نظامی به عراق و افغانستان با ادعای سرنگونی افراد از قدرت انجام شد، اما تاوان آن را همه مردم این دو کشور دادند. چند عروسی و عزا و مدرسه و مراسم و جشن در افغانستان با حملات امریکاییها به خاک و خون کشیده شد؟ چقدر امنیت و نظم و آرامش مردم عراق دستخوش خواست جرج بوش شد؟
در رؤیای سرنگونی ایران
سیدعطاءالله مهاجرانی، وزیر ارشاد دولت اصلاحات هم در همین زمینه طی رشته توئیتی درباره اتفاقات اخیر مینویسد: یکم، حمله ارتش عراق به ایران و اشغال بیش از ۱۰هزار کیلومتر از خاک ایران- به اندازه مساحت لبنان! - در واقع حمله ورشو و ناتو و کشورهاى عربى منطقه به ایران بود، گمان مىکردند انقلاب اسلامى را متوقف، نظام جمهورى اسلامى را سرنگون و ایران را تجزیه ملى و سرزمینى مىکنند، شکست خوردند.
دوم، مسعود رجوى در گفتگو با پروژه تاریخ شفاهى ایران، دانشگاه هاروارد در هشتم خرداد۱۳۶۳ از سرنگونى جمهورى اسلامى سخن گفته است. به نظر او با رحلت امام خمینى (ره) نظام سرنگون مىشود.
سوم، البته ابوالحسن بنىصدر هم در رؤیاى سرنگونى جمهورى اسلامى بوده است. بنىصدر در یادداشت ۳۰شهریور۱۳۶۰ از پیروزى انقلاب به رهبرى خود و حذف امام خمینى سخن گفته است. صدام و رجوى و بنىصدر رفتهاند، اما رؤیاى سرنگونى جمهورى اسلامى همچنان برجاست!
چهارم، در آشوب آبان۱۳۹۸، وزارت خارجه امریکا و شخص پمپئو اتاق فرمان براندازى بود.
پنجم، جان بولتون صراحت بیشترى به خرج داد و در کارناوال سازمان مجاهدین خلق در پاریس گفت: «سال آینده در تهران خواهیم بود»! منظورش سال۱۳۹۸ بود.
ششم، حادثه درگذشت تلخ مهسا امینى، فرصتى براى تحقق همان سناریوست. اعتراض که حق طبیعى مردم است، تبدیل به محملى براى آشوب و براندازى مىشود.
هفتم، بیانیه بسیار مهم وزارت اطلاعات در واقع تبیین همان سناریوست. یورش به کلانترىها در زاهدان یا طرح اشنویه در آذربایجانغربى، نشانههاى همان سناریوست که اتاق فرمان ظاهرىاش شبکههاى تلویزیونى فارسىزبان است.
هشتم، باید بین اعتراض مردمى و سناریوى آشوب تمایز قائل شد.
اعتراض به گشت ارشاد برای تجزیه ایران
بیانیه وزارت اطلاعات که جمعه منتشر شد، نکات دقیقی را در همین راستا طرح میکند. در بیانیه وزارت اطلاعات آمده است: «۴۹ نفر از عوامل و مرتبطین گروهک منافقین بازداشت شدهاند.» در این بیانیه توضیح داده شده که آنها چه مدل فعالیتهایی داشتهاند: از تولید اخبار جعلی تحریککننده اغتشاشگران تا سازماندهی ترور و تخریب، جهتدهی به شعارها، حضور مستقیم در صحنههای اغتشاشات خیابانی و تخریب اموال عمومی، تأمین تجهیزات مختلف برای مقابله با پلیس و مواد محترقه برای به آتش کشیدن اماکن و خودروهای عمومی و شخصی.
نکته، اما این است که حتی اگر این بیانیه هم توضیح نمیداد، آیا گروهک رجوی برای حضور در جمع معترضان به گشت ارشاد قابل اعتماد بودند؟ آنها از چه زمانی دلسوز مردم ایران شدهاند، وقتی هنوز به فعالیتهای تروریستی خود طی چهاردهه گذشته و خصوصاً دهه ۶۰ افتخار میکنند؟! مگر همین افراد نبودند که با متجاوزان بعثی هم همکاری میکردند و حتی «حمله نظامی به ایران» هم خط قرمز مخالفتشان با جمهوری اسلامی نبود؟
بازداشت ۷۷نفر از عوامل گروهکی کردستان، اعم از مزدوران رسمی گروهکهای صهیونیستی موسوم به کومله، دموکرات، پاک، پژاک تا تعدادی از کادرهای ردهبالای این گروهکها، دستگیری سه نفر از سران فرقه بهائیت و دو نفر از تیم رسانهای آنها، دستگیری پنج عضو گروهکهای تکفیری- تروریستی همراه با ۳۶کیلوگرم مواد منفجره برای عملیات تروریستی در محافل مردمی و نیز در جمع آشوبگران و انتساب انفجارها به طرفهای مقابلِ هر یک، ترور یکی از مسئولان ارشد و بمبگذاری در یکی از هیئتهای عزاداری شیراز و در میدان شهدای مشهد از طرحهای این افراد بوده است. آیا این طرحها برای براندازی نظام است یا برای فروپاشی ایران؟
طرحهای انفجار مراکز صنعتی، خرابکاری تروریستی در هواپیمای مسافربری، حملات سایبری، برنامهریزیهای گسترده و عمیق رسانهای و روانی و محتوای تولیدشده، استفاده از اراذل و اوباش باسابقه، به میدان آمدن برنامهریزیشده تجزیهطلبها، حمایت از نمادها و شعارهای تجزیهطلبانه و کشف انواع سلاح سرد و گرم کاملاً نشان از این میدهد که نهایت این رویداد، تجزیه و فروپاشی یک کشور است و نه فقط براندازی یک نظام سیاسی.
در آشوبهای دیواندره و اشنویه و زاهدان، این تلاش برای تجزیهطلبی و فروپاشی ایران از درون، عیان شد و صحنه شفاف و روشن جلوی چشم همه قرار گرفت. در جاهای دیگر باید از روی قرینهها که البته آن هم پنهانی و در لفافه نیست، پی به اصل ماجرا برد. یک راه سادهاش این است که ببینیم هر کس کجا ایستاده است. در همین ماجرای ورود تجزیهطلبها به فاز عملیات تروریستی که پس از مدتها انفعال و زمین خوردن آنها انجام شد، بیبیسی و اینترنشنال کدام سو ایستاده بودند؟ طرف ایران واحد یا طرف تجزیهطلبها؟ به نظر میرسد موضوع خیلی واضح است.