ارتش امريكا در 5 ارديبهشت 1359 براي آزادي گروگانهاي امريكايي طرح عملياتي «پنجه عقاب» را پس از ماهها تمرين به اجرا گذاشت. گامهاي اول عمليات براي امريكاييها خوب پيش ميرفت ولي هواپيما و بالگردهاي آنها در طبس دچار نقص و آتشسوزي شد تا پس از كشته شدن تعدادي از نيروهاي امريكايي، دستور به عقبنشيني داده شود. پس از شكست نيروهاي امريكايي، عمليات طبس به يكي از معجزات انقلاب در ناكام گذاشتن دشمنانش تبديل شد. «محمدحسين اخوان صفار» از نيروهاي كميته و انقلابي حاضر در طبس، جزو اولين نفراتي بود كه در منطقه حاضر شد و از نزديك وضعيت هواپيما و هليكوپترهاي امريكايي را به چشم ديد. اخوان صفار در گفتوگو با «جوان» جزئيات شكست اين عمليات و آنچه در طبس گذشت را بازگو ميكند.
آيا قبل از متوجه شدن عمليات هواپيماهاي امريكايي مورد مشكوكي را در شهر طبس مشاهده كرده بوديد؟
در شهر طبس وضعيت عادي بود، فقط حدود يك ماه قبل ما متوجه شخصي شديم كه براي كسب اطلاعات و شناسايي مسير جادهها از زاهدان تا طبس آمده بود. من آن زمان قائم مقام كميته در طبس بودم و شخصي را ميديدم كه براي كسب اطلاع از وضعيت سلاحها و نيروها به كميته ميآمد و انگار از يك ماه قبل وضعيت جاده و راهها از زاهدان به طبس را درآورده بود. من ميگفتم شما بايد حكم داشته باشيد تا ما بدانيم چهكاره هستي و اين اطلاعات را براي چه ميخواهي! گفت من حكم ندارم و چون حکم نداشت از نظر ما يك عنصر نامطلوب به شمار ميرفت. ايشان در ژاندارمري طبس استقرار پيدا كرده بود و پس از اينكه ما به كميته خراسان اطلاع داديم او را از ژاندارمري اخراج كردند. قبل از آن هم حدود دو ماهی در ژاندارمري حضور داشت و به تمام روستاهاي اطراف ميرفت و به همه جا سركشي ميكرد. اين شخص كه با نام خانوادگي «زماني» فعاليت ميكرد بار ديگر به عنوان نماينده دادستان در شهر حضور پيدا كرد. مدت كوتاهي پس از درگيري ما با او اين حادثه پيش آمد و وقتي كه درگير اين جريانات بوديم او هم غيبش زد و ديگر خبري از او نشد.
نهايتاً متوجه نشديد ماهيت آن شخص چه بود؟
آن شخص خودش را با عنوانهاي مختلفي معرفي ميكرد. يكبار ميگفت از دفتر امام آمدهام و بار ديگر ميگفت مأمور ژاندارمري هستم. قبل از اين درگيري يك بار در جلسهاي صحبتهاي نادرستي از معادن منطقه كرد و چون من در دانشگاه معدن خوانده بودم با او بحث كردم كه اين چه حرفهاي اشتباهي است كه ميگويي. از آنجا به او بدبين شدم و باز هم ميديدم كه او خيلي اصرار دارد درباره ضدهواييها و امكانات نظامي اطلاع بگيرد. حدوداً 60 سال سن داشت، خودش را به نام مهندس زماني معرفي كرده بود و ميگفت من از قم آمدهام. سخنران خيلي خوبي هم بود و براي مردم شهر سخنراني ميكرد. شهر پس از زلزله در حال بازسازي بود و به جاهاي مختلف سركشي و سخنراني ميكرد. به نوعي در پی كسب اعتبار براي خودش بود. از شهرهاي ديگر هم اطلاعاتي داشت و ميگفت فقط شما به من اطلاعات نميدهيد. وجود مهندس زماني باعث شد كه بگوييم حضور عناصر مشكوك در طبس يك ماه قبل از حادثه مشهود بود.
روز حادثه وضعيت شهر طبس به چه صورت بود و چگونه متوجه شكست عمليات نظامي امريكاييها شديد؟
چون در شهر زلزله آمده بود ما در چادر و كانكس زندگي ميكرديم و من مسئول عمليات و قائممقام كميته بودم، قبل از اذان صبح دنبالم آمدند و گفتند رئيس كميته، حاج آقا مصطفي حيدري با شما كار دارد. من بلافاصله رفتم و چون مركز استقرار كميته انقلاب، ژاندارمري و شهرباني يكجا بود ديدم همه جا تاريك است و سنگر بستهاند. به من گفتند از طريق ژاندارمري اطلاع دادهاند كه امريكاييها حمله كردهاند و در حال پيشروي به سمت طبس هستند. من دستور دادم در محدوده خودمان گشت بزنيم و از نيروهاي دشمن اطلاع بگيريم. همان اول من تصور ميكردم كه چون ما از امريكاييها گروگان گرفتهايم آنها هم ميخواهند مردم طبس را گروگان بگيرند تا مقابله به مثل كنند.
برايتان شوكه كننده بود؟
خبر اوليه اين بود كه امريكاييها دارند به طبس ميآيند. قطعاً برايمان شوكه كننده بود. ما هم گفتيم با دشمن مقابله ميكنيم فقط ميخواستيم اول امكاناتشان را بسنجيم. اولين اكيپها به محض روشن شدن هوا براي كسب اطلاعات رفتند. آن زمان هم بيسيم و تلفن نبود و سخت ميشد متوجه جزئيات شد. شهردار طبس حدود ساعت 10 صبح به من زنگ زد و گفت راديو كلن اعلام كرده عملياتي در صحراي طبس ناكام مانده. تا نزديكيهاي ظهر هم از نيروهاي سپاه شهرهاي اطراف به آن منطقه آمدند. تا بعد از ظهر ديگر طبس شلوغ شد و نيروهاي زيادي آمدند. مردم زيادي جلوي كميته با كفن، داس و بيل جمع شده بودند و خواهان اعزام به منطقه بودند. در شهر پخش شده بود كه امريكاييها دارند ميآيند و ما سعي ميكرديم مردم را آرام كنيم. از مشهد نيروي هوايي آمد و من به نيروهاي ارتشي گفتم كه خبري نيست و هر چيزي كه ميخواست بشود، اتفاق افتاده است. به تهران هم پيام زدم و گفتم خبري نيست و لطفاً نيرو نفرستيد و منطقه را بمباران نكنيد. ناگهان همين آقاي زماني گوشي را از من گرفت و گفت كه منطقه را بايد سريع بمباران كنيد وضعيت خطرناك است. آنجا هم دوباره با اين آدم درگير شدم.
آنجا با شاهدان ديگري صحبت كرديد؟
راننده و مسافران يك اتوبوس ميگفتند ما غروب در حال آمدن بوديم كه نظاميهاي غريبه جلويمان را گرفتند و ما را پياده كردند. مسافران ميگفتند چندين فروند بالگرد و هواپيما ديديم و ميخواستند ما را سوار هواپيما كنند. اما با گريه و التماس خواستيم كاري به كار ما نداشته باشند و دوباره سوار اتوبوسمان كردند. آنها نزديكيهاي صبح ميبينند كه كسي آنجا نيست و سريع حركت ميكنند و گزارش اين اتفاق را به اولين پاسگاه ميدهند. ديگر همين طور خبر از طريق پاسگاههاي مختلف پخش و به بقيه اطلاعرساني ميشود. ما وقتي به منطقه رسيديم با اين مسافران و رانندهها صحبت كرديم و اطلاعات منطقه را از آنها شنيديم.
شهيد منتظر قائم چه زماني وارد طبس شدند؟
دو تانكر سوخت كه از پالايشگاه اصفهان سمت تربت حيدريه ميآمد همان شب از اين جاده ميخواست رد بشود كه در فاصله دو كيلومتري به سمتشان شليك ميكنند. خدا را شكر راننده چيزيش نميشود. او سريع به آن يكي نفتكش ميرسد و ميگويد قاچاقچيها تانكر من را آتش زدند و بايد سريع برگردند. به اولين پاسگاه برميگردند و ميگويند قاچاقچيها جاده را بستهاند. خبر به شهر يزد ميرسد و سپاه يزد نيز وارد عمل ميشود و شهيد محمد منتظر قائم براي بررسي وضعيت به منطقه ميآيد. ايشان تا به محل حادثه ميآيد، چندين فروند هواپيما و بالگرد در منطقه ميبيند. در همين حين شهيد منتظرقائم حدس ميزند كه هواپيماها مربوط به ارتش امريكا باشد و براي برداشتن اسناد وارد يكي از بالگردها ميشود كه همان لحظه نيروي هوايي بالگردها را بمباران ميكند. نبود ارتباطات باعث شد خلبانان تصور كنند شخص در بالگرد، امريكايي است و سريع آنجا را بمباران كردند. در آن موقعيت به درستي نميشد متوجه هويت افراد شد. يكي از كساني كه به هواپيماها براي بمباران گرا ميداد شخص زماني بود و ميگفت اينها خارجي هستند، سريع بمباران كنيد تا همه نابود شوند. ما هر چه ميگفتيم كه اين نيروها خودي هستند، كسي به حرف ما گوش نميكرد و حرفهاي زماني برايشان اعتبار داشت. به نظرم عامل شهادت منتظرقائم همين آدم بود. اگر اين بمبارانها صورت نميگرفت كسي شهيد نميشد، بالگردها و هواپيماها سالم ميماند و ميتوانستيم به اسنادي هم دست پيدا كنيم. البته بعداً دنبال اين آدم آمدند و دنبالش گشتند ولي ديگر كسي از او خبری نداشت. البته اين را هم بگويم كه امريكاييها تا طبس با هماهنگيهايي كه از قبل شده بود آمده بودند و ضد هواييهاي زاهدان و كرمان كاري نكرده بودند و مشخص بود در جاهاي ديگر هم آدم داشتند.
تعداد نيروهاي امريكايي حاضر براي عمليات مشخص شده بود؟
نه، تعداد نيروها مشخص نشد، ولي در محل عمليات نزديك به 10 نفر سوخته بودند. زمان سوختگيري هواپيماي سوخترسان مينشيند و بالگردها نوبتي سوختگيري ميكردند و ميرفتند. بعد از سوختگيري چند بالگرد به خاطر كويري بودن منطقه، ناگهان گرد و خاك ميشود. آن شب طبس طوفاني نبود و احتمالاً به خاطر جابهجاييهاي زياد و كويري بودن محل، پوسته خاك ميشكند و گرد و خاك ميشود. يكي از بالگردها با هواپيماي سوخترسان تصادف ميكند و آتشسوزي شديدي رخ ميدهد. به نظر ميرسد اين نيروها در محل فرود اشتباه كرده بودند و نشستن كنار جاده كارشان را خراب كرده بود. من اين حادثه را يك معجزه و اعجاز ميدانم. هواپيماها و بالگردهاي امريكايي خيلي راحت تا طبس آمده بودند. كار خدا بود كه در نهايت نتوانستند كارشان را پيش ببرند. امريكايي كه خودش را ابرقدرت دنيا ميداند در يك كشوري كه تازه انقلاب كرده و وضعيت به هم ريختهاي دارد اينچنين زمينگير ميشود و شكست مفتضحانهاي ميخورد. هيچكس فكر نميكرد كه امريكا بخواهد چنينكاري انجام دهد. وقتي با كشوري وارد جنگ رودررو ميشويد، آمادگي مقابله را داريد ولي اينكه شبانه به كشوري شبيخون بزنند جنگي وقيحانه و ناجوانمردانه است. امريكاييها تمام نكات و جزئيات طرح عملياتي را بررسي كرده بودند و كاملاً به موفقيت عمليات اطمينان داشتند و اصلاً فكر نميكردند به اين شكل شكست بخورند. از چندين ماه قبل از اين عمليات تمرين كرده بودند و آمادگي كامل را براي انجامش داشتند. اين عمليات و شكست، ننگ بزرگي براي امريكا بود و شكر خدا نتوانستند به اهدافشان برسند.