کتاب «سرباز روز نهم» از جمله آثاری است که اخیراً و در قالب تاریخ شفاهی چاپ و منتشر شده است. کار پژوهش و تألیف این اثر که به شرح زندگی شهید «مصطفی صدرزاده» میپردازد، قریب شش سال طول کشیده و از سوی انتشارات راهیار راهی بازار نشر شده است. «جوان» در گفتگو با نعیمه منتظری که کار بازخوانی و بازنویسی این اثر را بر عهده داشته موضوعاتی مثل سبک روایی، سیر محتوایی و شاخصههای مهم آن را مورد بررسی قرار داده است.
کتاب «سرباز روز نهم» کار پیشنهادی بود یا انتخابی؟
در این کار اسم من به عنوان بازنویس ثبت شده و قبلاً کار تدوین و تألیف آن انجام شده بود، منتها یکسری اضافات و حشویات داشت که به من پیشنهاد شد و من هم آن را بازنویسی کردم، در واقع میشود گفت این کار پیشنهادی بود.
بر اساس توضیحاتی که در مقدمه کتاب ذکر شده کار تهیه و تألیف «سرباز روز نهم» حدود شش سال به طول انجامیده است! در حالی که شهید صدرزاده همین اواخر و در جریان مقابله با داعش به شهادت رسیدند و با توجه به ابزارهای امروزی طبیعتاً توقع میرود در بازه زمانی کمتری خاطرات و اطلاعات مربوط به ایشان جمعآوری و تدوین شود.
شاید یکی از دلایل طولانی شدن کار تألیف کتاب مربوط به این باشد که جمعآوری خاطرات و اطلاعات شخصیتهای مختلف مانند کسانی مثل شهید ابوعلی که ایشان هم بعداً شهید شدند، از دوران حیات ایشان آغاز شده است. آن موقع هنوز در سوریه حضور داشتند، از طرفی بعضی دیگر از همرزمان شهید هم در حال انجام مأموریتهایشان بودند و گرفتن خاطرات آنان میسر نبود. جمعآوری از افراد مختلفی که لیست بلندبالای اسامی آنها در آخر همین کتاب هم وجود دارد، یک مقداری طول کشید. در بحث نگارش کتاب هم وقتی دوستان من زحمت تدوین کار را کشیدند، بازهم بین یکسری از دوستان دست به دست چرخید که همین مسئله هم باعث حذف یکسری از اضافات آن شد. در واقع میشود گفت از مجموع ۶۳۲ صفحه کتاب صفحات زیادی به تصاویر و لیست اسامی مصاحبهشوندهها اختصاص دارد و متن اصلی داستان چیزی حدود ۴۷۰ یا ۴۸۰ صفحه بود که وقتی به دست من رسید، بازنویسیاش چیزی حدود یک سال زمان برد، برای همین مباحث بود که کمی پروسهاش طولانی شد. از آنجا که شخصیت شهید صدرزاده به گونهای بوده که به خاطر الگوی تربیتی بودنشان برای گروه سنی نوجوان خیلی مهم بودند، دوستان ما خیلی سعی کردند با طمأنینه و آرام و با دقت پروژه پیش برود تا نسخه نهایی یک کار خوبی از آب دربیاید. وقتی من خودم کتاب را دیدم، خیلی به نظرم برای متن وقت صرف شده است و برخی خاطراتی هم که به صورت صوتی و با استفاده از تکنولوژی «کیوآرکد» در کتاب کار شدهاند، زمان زیادی برده و حتی پس از تحویل کار از سوی من حدود یک سال هم کارهای نهایی چاپ آن طول کشید.
آیا این طولانی شدن پروسه تدوین و تألیف به نتیجه کار صدمهای وارد نکرده است؟
خوشبختانه این مسئله به پختگی و جمع و جور بودن کتاب کمک زیادی کرده و نتیجه آن منجر به شکلگیری یک اثر شسته و رُفته شده است.
سیر محتوایی کتاب به چه ترتیبی است؟
این کتاب با صحبتهای مادر شهید صدرزاده شروع میشود و بخش اعظمی از کتاب مربوط به زندگی شهید و اتفاقاتی است که برایش افتاده است. در این اثر متوجه میشویم شهید صدرزاده به خاطر کارها و اقداماتی که در راستای جذب جوانان و نوجوانان انجام میداده و نیز تحرکات خالصانهای که او در محله زندگیشان به منظور هیئتی و مسجدی کردن بچهها صورت میداده است، او را به شهیدی شاخص تبدیل میکند. جایی که این شهید زندگی میکرده از نظر فرهنگی و اقتصادی دچار محرومیت و فقر زیادی بوده و این مسئله باعث به بیراهه رفتن بچههای زیادی میشده است. در این کتاب مخاطب به خوبی میبیند که شهید صدرزاده برخلاف سن کم خودش (متولد سال ۶۵ بودند) چطور نوجوانان را جذب مسجد و هیئت و ورزش میکرده است تا از سوق پیدا کردن آنها به سمت کارهای خلاف و اعتیاد و بزهکار شدن جلوگیری کند؛ مسئلهای که با توجه به روحیه شهید صدرزاده و اقدامات جالبی که انجام داده موفقیتآمیز هم بودهاند، مثلاً ایشان با پولی که از خانوادهاش برای خرید لباس میگرفتند به صورت تدریجی یکسری دستگاه بازی کامپیوتری خریداری میکنند و در مسجد محلهشان جهت استفاده نوجوانان قرار میدهند و حتی برای بچههایی که برای بازی کردن به مسجد میرفتند، بستنی و خوراکیهای دیگر میگرفتند. در واقع او معتقد بوده هر جوری است این بچهها اوقاتشان را در محیط مسجد و هیئت و پایگاه بسیج بگذرانند. بخشهای بعد کتاب هم مربوط به خاطرات همسر شهید از سفرهای چندگانه ایشان به سوریه است و انتهای کتاب هم مربوط به عملیاتهای بزرگی است که در آن شرکت کردهاند و در این بخش خاطرات همرزمان شهید صدرزاده گنجانده شدهاند.
جامعه هدف مخاطب این اثر چه قشری هستند و آن را برای چه طیف یا گروه سنی تألیف کردهاید؟
یکی از حساسیتهایی که در مورد این کتاب وجود داشت، همین بحث مخاطب و جامعه هدف آن بود. اگر بخواهیم بر اساس سیر حوادث کتاب پاسخ شما را بدهم، باید بگویم بعد از اتفاقاتی که در فتنه سال ۸۸ برای شهید صدرزاده میافتد و کار به جایی میرسد که حتی بر اثر شدت صدمات و جراحاتی که به او وارد میشود، خانوادهاش گمان میکنند مصطفی شهید میشود، اتفاقات کتاب قشر جوان و نوجوان را به خودش بیشتر جذب میکند. علت آن هم اتفاقات متنوع و هیجاناتی است که در آن بازه زمانی میافتند. صحنههایی است که آنقدر در آن اتفاقات پرشور و دراماتیکی میافتد که انگار یک فیلم اکشن و هیجانی روایت میشود، ضمن اینکه بخش زیادی از محتوای کتاب «سرباز روز نهم» در مورد مواجهه شهید با نوجوانان و کارهای جالب و ابتکاری است که او برای جذب آنها انجام میداده و به همین دلایل جامعه هدف اصلی کتاب جوانان و نوجوانان است. در واقع مخاطب همان جامعه و قشری است که شهید صدرزاده با آنها حشر و نشر داشتهاند.
اسم کتاب عنوان بامسمایی است، در مورد وجه تسمیه آن توضیح میدهید.
کتاب با همین نامی که منتشر شده است برای بازنویسی نهایی به دست من رسید و این انتخاب توسط دوستان دیگری انجام شده است، البته این را هم باید بگویم که وجه تسمیه و علت انتخاب این نام برای کتاب زندگی شهید مصطفی صدرزاده دو نقطه عطف در زندگی ایشان است که اتفاقاً کلید قفل و گره اصلی داستان هم هستند و اگر من آن را عنوان کنم، ممکن است کل قصه کتاب لو برود و از جذابیتش کاسته شود، بنابراین از علاقهمندان میخواهم برای گشودن راز این اسمگذاری و کشف آن کتاب را بخوانند.
در نگارش کتاب سبک روایی خاصی را به کار گرفتهاید؟
سبک نگارش من بر اساس سیر زمانی یعنی از اول زندگی ایشان که مادرشان شروع به صحبت میکنند، آغاز میشود. تعلیقی در روایت داستان کودکی شهید ایجاد میشود که تکمیل آن با در کنار هم قرار دادن قطعات پازل گونه دیگری است که در کتاب وجود دارد. در بخش دیگری از کتاب خاطرات افراد زیادی آورده شده است که در پایگاه بسیج و جاهای دیگر با شهید مصطفی زندگی کردهاند و بخش انتهایی همانطور که گفتم روایت خاطرات همرزمان و عملیاتهایی است که او در آنها شرکت کرده و در نهایت نحوه شهادت ایشان پایانبخش کتاب است که سعی شده است به صورت خطی، اما پر از اتفاقات هیجانانگیز و دراماتیک زندگی شهید صدرزاده روایت شود.
خودتان به عنوان اولین مخاطب این اثر مهمترین ویژگی آن را چه چیزی میدانید؟
مهمترین این اثر این است که شهید صدرزاده قبل از رفتن به سوریه خیلی شغل عوض میکند و کارهای مختلفی انجام میدهد و یکیدو بار هم شکست میخورد، اما به نظرم تأثیری که روی خود من به عنوان مخاطب کتاب داشت، این است که ایشان با آن سن و سال کمی که داشتند از پس همه مشکلات برمیآیند، ضمن اینکه ما با یک شخصیت واقعی طرف بودیم. من خودم دهه شصتیام و کتابهای شهدا را زیاد خواندهام، اما در بسیاری از این کتابها شهدا را دور از دسترس ما معرفی میکنند، نه کسانی که زمینی و قابل دسترسی باشند، برای همین ما فکر میکردیم اینها واقعاً فرازمینی بودند و ما نمیتوانیم شبیه آنها شویم در صورتی که رویکرد تدوین و پژوهش این کتاب به گونهای است که با روایت امانتدارانه و بدون سانسور زندگی شهید صدرزاده و نشان دادن خطاهای او در زندگی و اینکه مثل خیلی دیگر از بچهها یک فرد عادی بوده که اشتباهات و خطاهایی هم دارند، ولی نهایتاً همه این پروسه به نقطهای که سعادت بشری است، منجر میشود و آن شهادت است، چون بالاخره همه میمیرند ولی اینکه کسی که با شهادت از این دنیا برود، اتفاقی آرزومندانه است.
منظورتان این است که روایت آیینهوار زندگی کسی مثل شهید صدرزاده که دارای فراز و نشیبهای زیادی بوده دارای اثرگذاری بیشتری در بین مخاطبان است؟
بله دقیقاً. همین کتاب با یک شیطنت شهید صدرزاده در دوران کودکیاش شروع میشود و روایت میکند که چطور خانهشان را عمداً آتش میزند! خب وقتی مخاطب میبیند یک شخصیتی که در دوران کودکی، نوجوانی و جوانیاش کارهای درست و خطای زیادی مرتکب شده است، میتواند در نهایت مورد تقدیر و توجه سردار پرآوازهای مثل شهید سلیمانی قرار بگیرد و شهید هم بشود. مسلم است که روایت بدون سانسور و به دور از هر گونه غیرزمینی نشان دادن شهدا باعث امیدواری نوجوانان و جوانان دیگر کشورمان بشود تا راه او را ادامه بدهند یا خودشان را شبیه او کنند. اینگونه نشان دادن شهدا به دور از هر گونه ساحت آسمانی دادن به زندگی آنها بیشترین و بهترین اثر را در بین مخاطبان دارد، چه اینکه قابل دسترسی هستند.
تعداد صفحات کتاب به همراه ملحقات آن ۶۳۲ صفحه است، آیا این حجم بالای کتاب در روزگاری که به دلیل ضیق وقت و کمحوصلگی، مخاطب به دنبال آثار کمحجم است و کمتر به سمت کتابهای قطور میرود، باعث دفع احتمالی مخاطب نمیشود؟
حرف شما درست است و شاید اگر کسی کتاب را ورق نزند و صرفاً با دیدن حجم و تعداد صفحات یک اثر بخواهد در مورد آن قضاوت کند، ممکن است چنین اتفاقی بیفتد، اما در مورد این اثر، مخاطب فقط کافی است کتاب را باز و قسمتی از آن را مطالعه کند، به دلیل اتفاقات دراماتیک و پرهیجانی که در آن وجود دارد، قطعاً آن را به راحتی زمین نمیگذارد. من و همکارانم سعی کردیم کتاب را برخلاف سیر زمانی پیوستهای که اتفاقاتش دارد ولی با ذکر خاطرات کوتاه، اما جذاب و هیجانانگیزی که در آن هست، عرضه کنیم که قطعاً باعث جذب مخاطب میشود. این کتاب مثل یک پلکانی که هر پله آن تعلیق و جذابیت خودش را دارد، عمل میکند و مخاطب را برای دستیابی به آن افقی که پلکان به سمت آن بالا رفته ترغیب و تشویق میکند. پا روی پله اول گذاشتن همان و در این سیر قرار گرفتن همان. به خاطر جذابیتهای کوتاه و مضرابی، اما پیوستهای که پشت سر هم مخاطب آن را احساس میکند و مثل نتهای موسیقی که با فواصل و گامهای کوتاه و متوسط یکسری نتها کنار هم قرار داده شدهاند و مجموع آنها منتج به خلق یک آهنگ دلنشین یا ملودی روحنواز میشود، در تدوین این کتاب هم سعی شده است مخاطب با آن همراه شود، فقط کافی است مخاطب نت اول را بشنود، آن وقت تا آخرین پرده پای آهنگ مینشیند و آن را گوش میکند. من و همکارانم سعیمان این بوده ولی، چون کتاب هنوز داغ است و بازخورد خاصی از مخاطبان دریافت نکردهایم، امیدوارم همین اتفاق بیفتد.
این موضوع را از سر تجربه میگویید یا صرفاً یک امیدواری است؟
من کتاب را به یک مخاطبی داده بودم که بخواند و نظرش را به من بگوید. آن شخص میگفت به دلیل اینکه وقت و حوصله مطالعه یک کتاب حجیم را نداشتم، رفتم ۱۰۰ صفحه کتاب را خواندم. همان شخص تعریف میکرد و میگفت آنقدر اتفاقات کتاب برایم جذاب بود که مجبور شدم برگردم و آن را از ابتدا تا انتها مطالعه کنم.
اگر نکته پایانی دارید، بفرمایید.
همانطوری که آقای ملکی، نویسنده مقدمه کتاب «سرباز روز نهم» در آنجا اشاره کردهاند، شهید صدرزاده شخصیتی است که به عنوان یک الگوی تربیتی، کاملاً میتواند شیوههای تربیتیشان مورد توجه قرار بگیرد. به نظرم از این دست شهدا ما زیاد داریم، به خصوص الان که سیر زندگی ایشان را دیدم؛ مثل خیلی جوانهای دیگر بیکار بوده ولی خودش برای خودش کار درست میکرده و اگر در یکی شکست میخورده سراغ کار دیگری میرفته است، همه این چالشها را در زندگیاش داشته و شاید خیلی از جوانان امروزمان شبیه ایشان باشند. امیدوارم با معرفی اینجور شهدا بچههای زیادی از این سرزمین با هدف رسیدن به قلههای موفقیت تلاش کنند و به آن برسند.