در روزهایی که بر ما میگذرد، به هشتادمین سالروز خلع و اخراج رضاشاه پهلوی نزدیک میشویم. این موسم و تلاش پارهای از بنگاههای خبرپراکنی محور عربی-عبری-انگلیسی، خوانش زندگینامهای مستند از قزاق را بهنگام ساخته است. اثری که هم اینک به شما معرفی میشود، «رضانام تا رضاخان» نام دارد که توسط هدایتالله بهبودی تألیف شده است. مؤلف در دیباچه این کتاب -که توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی نشر یافته- در باب شیوه خویش در این پژوهش چنین آورده است:
«زندگینامهنویسی، گونهای شناخته شده از تاریخنگاری است. این شاخه پژوهشی دو ساقه اصلی، زندگینامه خود نوشت و زندگینامه دگرنوشت دارد. زندگینامههای خودنوشت به قالب خاطرهنگاری نزدیک است، اما زندگینامه دگرنوشت، بر بنیاد پژوهشی در تاریخنگاری استوار میگردد. در نوع اخیر، چشمانداز پژوهشگر به زندگی فرد، بسیار مهم است و این ممکن نمیشود، مگر با احاطه نسبی محقق بر زندگی و زمانه آن شخص. اهمیت این اشراف نه به این دلیل که پژوهشگر توان دسترسی به همه یا بیشتر دادهها را داشته باشد، بلکه به این جهت است که بتواند نسبتی درست و منطقی بین زمانه و زندگی صاحب ترجمه برقرار کند. بر همین مبنا کوشیدهام زندگینامه رضاشاه پهلوی و در این برش، رضاخان را با نگاه به سه دایره متحدالمرکز: انگلیس، قزاقخانه و رضا بنویسم. دایره اول، با شعاع بزرگتر، دولت انگلیس است. انگلیس، پیروز جنگ جهانگیر، برای استقرار نفوذ و تأمین منافع سیاسی اقتصادی خود در شمال آفریقا و غرب آسیا، به تناسب شرایط هر کشور سیاستی پیش گرفت. این شرایط در ایران، با جلوگیری از نفوذ کمونیسم همراه گردید و تعریف دیگری پیدا کرد. دایره دوم با شعاع بزرگتر، قزاقخانه محل کار رضاخان است. وی از ۱۲ سالگی وارد این سازمان نظامی شد و در فراز و فرود آن، نقش پذیرفت و در مقاطعی نقش آفرید. قزاقخانه، محل توجه دولت انگلیس برای پیاده کردن راهبرد اصلیاش در ایران و تأسیس قشون متحدالشکل بود. دایره سوم با شعاع کوچک، رضانام و دو دهه بعد، رضاخان است. او از اندکشمار قزاقانی بود که خود را در معرض دگرگونیهای قزاقخانه قرار داد و با امواجی که به دیواره آن میخورد، همراه شد. اگر زندگی رضاشاه پهلوی به سه دوره اصلی: الف- تولد تا کودتای ۱۲۹۹، ب- کودتا تا پادشاهی، پ- پادشاهی تا سقوط، بخشپذیر باشد، این کتاب شامل دوره اول، یعنی ۱۲۵۶ ش تا ۱۲۹۹ ش است....»
مؤلف در واپسین بخش از این اثر، در باب شرایط تهران در صبحگاه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، چنین آورده است: «صبح روز دوشنبه، سوم اسفند هوای تهران آفتابی بود. آنچه از خیابانهای پایتخت به چشم مینشست، رفت و آمد قزاقها و مأموران تأمینات بود. بگیر بگیر رجال ادامه داشت. همه دوایر دولتی، بازار، تلگراف، تلفن و پست تعطیل بود. مردم، حیرتزده در حال پرسوجو از یکدیگر بودند. روزنامهای که خبر درستی به دست مردم بدهد یا نبود و اگر بود، خبر دندانگیری نداشت. قزاقها، این خبر را سر دست گرفته بودند که آنچه تحقیق شده، اکثر شایعات افواهی و بیاساس بوده و هر گونه اسباب امنیت و رفاه عمومی مهیا، اسباب نگرانی نیست...، اما توپ شنیدر صحرایی ایستاده در برابر ساختمان قزاقخانه و سرمسلسلهای بیرونزده از برجهای پیرامون میدان مشق، آرامبخش نبود، به ویژه اعلانی که با عنوان حکم میکنم به در و دیوار شهر چسبانده شده بود و نام رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا- رضا را در پای خود داشت، تشنجآفرین بود....»