در روزهایی که بر ما گذشت، از سالمرگ عباس روافیان (امیرانتظام)، عبور کردیم. او سالهاست که روی از جهان برگرفته و سخن از او، صرفاً بازخوانی بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی است و نه بیشتر. مقال پیآمده نیز صرفاً پارهای روایات تاریخی را درباره او، مورد خوانش تحلیلی قرار داده است. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را، مفید و مقبول آید.
فکر میکردیم پس از انقلاب، تغییرات غیرمذهبی و دموکراتیک باشد!
در عرصه سیاسی ایران، نام عباس امیرانتظام از آن گاه به میان آمد که مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت انقلاب اسلامی، او را به سمت معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت گمارد. این انتخاب اما، نخست اعضای نهضت آزادی را شوکه کرد! چراکه آنها امیرانتظام را، ناآشنا با آداب اسلامی و غیرانقلابی میدانستند. گذشت زمان و اظهارات دو دهه بعد امیرانتظام، نشان داد که تلقی آنان درست بوده است. سخنگوی دولت بازرگان، بعدها در کتاب «ناگفتههای انقلاب 57» که در خارج از کشور نشر یافت، ایدهآل خود در باب نظام برآمده از انقلاب اسلامی را، یک دولت غیرمذهبی قلمداد میکند: «از پاییز 57 به بعد، برای مردم مسلم شد که رهبری حرکتی که در ایران به وجود آمده، در اختیار روحانیت است. قبل از آن خیلیها، حزب توده، مجاهدین خلق، چریکهای فدایی و حتی خود ما فکر میکردیم که اگر تغییرات ایجاد شود، تغییرات دموکراتیک خواهد بود و غیرمذهبی!»
در 17 شهریور 57، در خیابان به بازرگان برخوردم و پیشنهاد همکاری دادم!
نحوه گزینش عباس امیرانتظام برای همکاری با مهدی بازرگان نیز، جالب توجه به نظر میرسد! امیرانتظام در یادداشتهای خود اذعان دارد که بازرگان را در 17 شهریور 57، در خیابان پهلوی سابق دیده و به او پیشنهاد همکاری داده است. معاونت نخستوزیریِ امیرانتظام نیز از سربند همان چهره به چهره شدن در خیابان مورد اشاره بوده است: «17 شهریور 1357- امروز صبح با اردشیر پسر شش سالهام، در حالی که در پیادهروی غربی خیابان پهلوی [ولیعصر]، حول و حوش محمودیه قدم میزدم. آقای مهندس مهدی بازرگان را دیدم، که از تهران به طرف شمیران میرفت. با ایشان سلام و علیک کردم و درباره سروصدای شهر و تیراندازیها پرسیدم. گفت دلیل آن را نمیداند! پرسیدم چه باید کرد؟ پاسخ داد باید نزدیک رفت و از جریانات آگاه شد. پیشنهاد کردم که آیا به همکاری من احتیاج دارند؟ گفت بله، البته بهشرطی که کارهای بازرگانیات را کنار بگذاری! قول دادم.
مهرماه 1357- از 17 شهریور به بعد روزها به دفتر مهندس بازرگان میروم...».
اعتراض آیتالله طالقانی و اعضای نهضت آزادی به گزینش امیرانتظام
همانگونه که اشارت رفت، انتصاب امیرانتظام به سخنگویی دولت موقت انقلاب، اعتراض اعضای نهضت آزادی را برانگیخت. برخی از آنان حدود سه دهه بعد (یعنی در دورهای که با نظام مستقر نیز، زاویه یافته بودند) در خاطرهنگاریهای خویش، از این اختلاف پرده برداشتند. به عنوان نمونه، مهندس عزتالله سحابی در این باره چنین آورده است: «یکی از مسائلی که آن روزها بر سر زبانها بود و بحث ایجاد میکرد، حضور آقای مهندس امیرانتظام در دولت موقت، به عنوان سخنگوی دولت بود. این امر، موجب اعتراض و دلخوری و حساسیت تعداد زیادی از دوستان شده بود. این اعتراضات بیشتر به دلیل آن بود که افراد، آقای امیرانتظام را عضو نهضت نمیدانستند و در دوران انقلاب و پیش از آن نیز، سالهای زیادی از وی دور بوده و ایشان را از فعالان و مبارزان علیه رژیم شاه نمیدانستند. مرحوم طالقانی هم نسبت به این امر حساس شده بود، به ویژه آن که مهندس امیرانتظام در یکی از مصاحبههای خود، در آن روز گفته بود انقلاب دیگر تمام شده! به هر صورت در جلسهای که در منزل فریدون، برادرم، با حضور مرحوم طالقانی و مرحوم قطبزاده و تعداد دیگری از دوستان نهضتی خارج کشور و سایر اعضای نهضت در داخل (به غیر از اعضای دولت) تشکیل شد، درباره سوابق آقای امیرانتظام بحث شد و گفته شد که ایشان مرداد سال 1340، از نهضت رفته و دیگر هیچ تماسی با نهضت نداشته! در آن روز ما اعلامیه دادیم و در آن اعلام داشتیم که آقای امیرانتظام عضو نهضت نیست. آقای امیرانتظام در خاطرات خود، اشارهای به این مطلب نموده است که در سال 57، روزی در خیابان به طور اتفاقی مهندس بازرگان را دیده است و با هم صحبتهایی داشتهاند و از آن پس با ایشان همکاری نموده است. به هر حال انتشار این اعلامیه، مورد اعتراض و گلهمندی اعضای دولت موقت قرار نگرفت».
دکتر سیدمحمدمهدی جعفری از اعضای وقت نهضت نیز، از اختلاف و نیز موضعگیری نهضت درباره امیرانتظام، روایتی از این قرار دارد: «آقای امیرانتظام که سخنگوی دولت بود، سخت مورد انتقاد ما بود. ایشان مسائل ابتدایی اسلامی و مکتبی را نمیدانست. ما از مهندس بازرگان انتقاد کردیم و گفتیم شما چرا چنین کسی را به عنوان سخنگوی دولت تعیین کردهاید؟ سخنگوی دولت کیست؟ چه سابقهای در مبارزه دارد؟ امیرانتظام در نهضت مقاومت ملی بود و در اوایل تشکیل نهضت آزادی هم عضو بود اما بعداً به امریکا رفت و کار خاصی هم تا انقلاب نکرده بود! پس از مشورت با آیتالله طالقانی، ما بار دیگر بیانیهای در نقد عملکرد امیرانتظام، با امضای نهضت آزادی صادر کردیم و در آن گفتیم که آقای امیرانتظام اصلاً فرد مناسبی برای سخنگویی دولت انقلاب نمیباشد. به دنبال فشار ما، مهندس بازرگان ناچار شد امیرانتظام را از معاونت نخستوزیری بردارد و به عنوان سفیر ایران در سوئد تعیین کند. پس از مدتی شنیدیم که در سوئد نیز، ایشان همان تشریفات دوره سلطنتی را اجرا کرده و مثلاً با کالسکه، به حضور پادشاه سوئد بار یافته. ما به هر حال با دولت مهندس بازرگان، بر سر آقای امیرانتظام توافقی نداشتیم...».
امیرانتظام، اول دوستان سابق خود را قانع کند!
دامنه ناخرسندی اعضای نهضت آزادی از انتصاب امیرانتظام، صرفاً به خاطرات آنان منحصر نیست، بلکه برخی آنان تا دو دهه بعد و در جلسات عمومی نیز، به آن اذعان کردهاند. عباس عبدی فعال سیاسی اصلاحطلب، در این باره خاطرهای به شرح ذیل دارد: «به نظر من، آقاى امیرانتظام اول باید بکوشد دوستان سابقش را قانع کند. چند سال قبل در میزگردى با حضور یکى از رهبران نهضت آزادى، در اردوى دانشجویان پلیتکنیک حضور داشتم، که تمامى مطالب آن در روزنامه آریا چاپ شد. وى در برابر این پرسش که چرا امیرانتظام در دولت موقت بود؟ با ذکر اینکه کشمیرى (همان کسى که انفجار نخستوزیرى را انجام داد) هم در دولت رجایى و باهنر نفوذ کرده بود، به سؤالکننده جواب داد و با این حرف خود، به طور روشن میان آن دو نفر، از حیث مورد نظر تشابه برقرار کرد، که خانم امیرانتظام هم، خیلى عصبانى شد و واکنش نشان داد! شما میدانید که این روزها هر کس میرود زندان محبوب میشود ولى آقاى امیرانتظام باید بگوید که چرا حتى دوستانش، او را طرد کردهاند! به نظر من پاسخ روشن است: آقاى امیرانتظام بهجاى آنکه وارد محتواى اسناد شود، آنها را ساخته و پرداخته سیا براى خرابکردن خودش میداند، به عبارت دیگر به طور صریح معتقد است که مفاد آن اسناد خیلى بد و زشت است ولى براى دفاع از خویش میگوید آنها را سیا براى خرابکردن وى ساخته است، که این ادعا از طرف هیچ آدم حتى متوسطى هم قابل بحث نیست و فکر هم نمیکنم که این ادعا را جدى مطرح کند! مگر آقاى امیرانتظام چه هیزم ترى به امریکاییها فروخته بود، که بخواهند خرابش کنند؟...».
مکاتبات من با سفارت امریکا، مطلقاً اداری و عادی بوده!
اعاده حیثیت به امیرانتظام از سوی بازگشتگان از انقلاب، پس از دوم خرداد 76 کلید خورد. روزنامه جامعه در آن مقطع، ابراهیم نبوی طنزنویس خود را، به مصاحبه با سخنگوی سابق دولت موقت فرستاد و او طی آن گفت و شنود، تمامی مکاتبات خود با سفارت امریکا را، عادی و طبیعی خواند: «نامههایی را که نمایندگیهای دولتهای خارجی در ایران، به نخستوزیری مینوشتند، من مطالعه میکردم و نتیجه را به مهندس بازرگان نخستوزیر، اطلاع میدادم. این مسئولیت را، آقای بازرگان به من داده بودند. ما با همه سفارتخانهها، مکاتبه میکردیم و جواب نامههای آنها را میدادیم، از جمله سفارت امریکا. بعدها وقتی در آبان ۱۳۵۸ سفارت امریکا اشغال شد و اسمش را گذاشتند جاسوسخانه، تمام مکاتباتی را که از آنجا به دست آوردند، به عنوان اسناد لانه جاسوسی تلقی کردند، در حالی که این اسناد مکاتباتی رسمی و قانونی است، که بین دولت امریکا و دولت ایران انجام شده و بخشی از آنها را، من از طرف نخستوزیر امضا کردم، اما آنهایی که سفارت را اشغال کردند، این نامهها را به عنوان اسناد جاسوسی علیه دولت وقت و شخص من مورد استفاده قرار دادند. مطلقاً چیز دیگری نبود، مطلقاً!».
نباید به ذهن عدهای خطور کند که تمام مطالب در این اسناد، ساخته شده است!
گفتهاند که دیوار حاشا بلند است! مشخص نیست که امیرانتظام به گاه بیان ادعایِ بخش پیشین، سخنان خویش در دادگاه انقلاب اسلامی را، به یاد داشته است یا خیر؟ آنجا که ساختگی بودن تمامی اسناد را نفی میکرد و دیگران را نیز، از چنین فکری بازمیداشت: «ای امام، ای مظهر جنگ بر علیه شیطان بزرگ، تو آرزو میکردی که روزی امریکا را بهخاطر جنایاتش محاکمه کنی و قیافه واقعی این دشمنان خدا را به مردم زجرکشیده جهان نشان دهی. امروز آن روز است، این اسناد، بزرگترین سند جنایت امریکاست. متن مدافعات من، کیفرخواست جنایات امریکاست... ممکن است وقتی من صحبت از ساختگی بودن این اسناد میکنم، به ذهن عدهای این طور خطور کند، که تمام مطالب در این اسناد ساخته شده است. نه، این طور نیست... بنابراین، آنچه ساختگی است، مطالبی است که در مذاکرات نبوده و این دشمنان خدا، این مطالب را اضافه کردهاند!...».
امیرانتظام در دوره متهم شدن خویش، حتی تا آنجا پیش رفت که صحت تمامی اسناد مطرح شده در پرونده خود را، پذیرفت و تنها به کارمندان سفارت سابق امریکا، اتهام زد که آنها را صحیح و سالم در اختیار دانشجویان قرار دادهاند، تا او را بدنام کنند! وی در نامهای به نماینده وقت قم در مجلس شورای اسلامی، چنین آورده است: «جناب آیتالله خلخالی، وکیل محترم مجلس شورای اسلامی! امروز نظریات جنابعالی را، که در جلسه شورای اسلامی دوشنبه 23 تیرماه مطرح کرده بودید، در روزنامهها خواندم... آیا امکان ندارد که این اوراق موجود در سفارت امریکا، که از طرف کارمندان سفارت قبل از اشغال از بین برده نشد و صحیح و سالم در اختیار دانشجویان قرار گرفته، برای این باشد که یک گروه از افراد وطنپرست و شرافتمند را ضایع کنند!...»
امیرانتظام: من در چنگال خونآشامهایی چون بهزاد نبوی، عباس عبدی، ابراهیم اصغرزاده و... اسیر بودم!
عباس امیرانتظام در خاطراتی که تحت عنوان «ناگفتههای انقلاب 57» در خارج از کشور نشر داد، با وجود تمامی ادعای خشونتستیزی خویش، برخی مسئولان وقت یا چهرههای شاخص دانشجویان پیرو خط امام را، «خونآشام» لقب داد: «من از اولین ساعات دستگیریام، که در چنگال خونآشام، ولی کودکانه عباس عبدیها، محمدابراهیم اصغرزادهها، کمال خرازیها، بهزاد نبویها و محمد موسوی خوئینیها و... به اسارت گرفته شدم...»
عباس عبدی: امیرانتظام را، جز از طریق تلویزیون ندیدهام!
ادعای امیرانتظام مبنی بر زندانبانی عباس عبدی از وی، موجب واکنش عبدی شد. او اعتقاد داشت که حتی با نگاهی مبتنی بر حسن ظن، امیرانتظام اشتباه کرده و او هیچگاه در واحد اسناد لانه جاسوسی و نیز نگهداری از افراد، مسئولیتی نداشته است: «بنده تاکنون آقاى امیرانتظام را جز از طریق تلویزیون ندیدهام! من پس از اطلاع از این ادعا، احتمال دادم که امیرانتظام، مرا با کس دیگرى اشتباه گرفته است! همانطور که میدانید، وى در پاورقى کتاب خاطرات خود، (صفحه ۷۲ چاپ دوم) مینویسد: بعدها دانستم که نام کامل او عباس عبدى است و این ادعا در متن نیست. علت هم روشن است، زیرا دانشجویان همیشه یکدیگر را با اسم کوچک صدا میکردند و آن موقع وى نمیتوانسته از نام خانوادگى مطلع باشد و در سالهاى اخیر، چون اسم من مشهور بود، وى براى آرام کردن خود از آنچه که فکر میکرد علیه او بیعدالتى شده، نام مرا به عنوان آن عباس اضافه میکند! بهعلاوه بنده در آن زمان (دى ۵۸) بیشتر در شهرستانها و مکانهاى دیگر، از طرف دانشجویان سخنرانى میکردم و اصولاً در واحد اسناد و مسائل مرتبط با آن نبودم. ضمن آنکه کار من، نگهبانى از افراد نبود. بنابراین اگر حسن ظن داشته باشیم، میتوان گفت که وى در این مورد اشتباه کرده است...».
نسبتهای امیرانتظام به دانشجویان خط امام، وقیحانه است!
پس از انتشار «ناگفتههای انقلاب 57» در خارج از کشور، عدم تناسب داعیههای خشونتگریزانه امیرانتظام با دادن نسبت خونآشام به دانشجویان پیرو خط امام، برای بسیاری سؤالبرانگیز شد! عباس سلیمی نمین پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره چنین نوشت: «امیرانتظام در کتاب ناگفتههای انقلاب 57، تعابیر بسیار تندی را در مورد مسئولان زندان بهکار میبرد، تا بهگونهای القا نماید که این تندیها، ناشی از ظلمی است که در زندان به وی روا داشته شده است. مگر آقایانی که امیرانتظام تعبیر مجرمانه خونآشام را در مورد آنها بهکار میبرد، جرمشان جز آن بود که از اسناد به دستآمده از سفارت، جاسوس بودن آقای امیرانتظام را استنباط کردند؟ اینکه فردی سخاوتمندانه، هرکسی را که مواضعش به مذاق وی خوش نمیآید، وقیحانه خونآشام میخواند، آیا خود دلالت بر احساس برخورداری از پشتیبانی بیرونیاش نمیکند؟ چرا میبایست بدون تأمل در کیستی و چیستی امیرانتظام، برخی نیروهای تندرو نادم شده از گذشتهشان، وی را حلقه اتصال خود با نهضت آزادی قرار دهند؟ امیرانتظامی که دکتر یزدی بهصراحت به وی میگوید اگر من به جای آقای بازرگان بودم، شما را به دولت نمیآوردم...، یا 18 تن از اعضای نهضت آزادی، آقای بازرگان را وادار میسازند که وی را از دولت کنار بگذارد، امیرانتظامی که باید در ماهیت واقعی وی پژوهشی بیش از این کرد و در نهایت امیرانتظامی که با شاخصهای ارائه شده از یک جاسوس توسط دبیر کل کنونی نهضت آزادی، تطابق کامل دارد، آیا شایستگی حلقه وصل شدن را دارد؟...».
ما شما را ترور خواهیم کرد!
اصغر جمالیفر معروف به ابوحنیف، در زمره یاران شهید محمد منتظری است، که در دادگاه عباس امیرانتظام حضور داشته و از روند آن، خاطراتی شنیدنی دارد. شاهبیت روایت او از این محکمه، تهدید امیرانتظام خطاب به شهید منتظری و راوی است، که شگفت مینماید: «در اولین جلسه دادگاه امیرانتظام- که بازرگان هم آمد- حضور نداشتم، ولی از جلسه دوم، که در اوین تشکیل شد و آیتالله محمدی گیلانی او را محاکمه کرد، تقریباً هر روز آنجا بودم. در جلسه پنجم بیانیهای دادیم و به آقای گیلانی گفتیم این فقط امیرانتظام نیست که باید محاکمه شود، دیگرانی هم هستند که باید محاکمه شوند. محمد منتظری در جلسه پنجم شرکت کرد و خاطرم هست قبل از اینکه عباس امیرانتظام را به دادگاه بیاورند، به آقای محمدی گیلانی گفتم اسم قبلی امیرانتظام، روافیان بوده! موقعی که امیرانتظام آمد، آقای گیلانی پرسید شما قبلاً اسم دیگری داشتید؟ که امیرانتظام جواب داد: بله، اسمم روافیان بود! بعد هم محمد منتظری شروع کرد به افشاگری. امیرانتظام موقعی که از جا بلند شد تا برود، گفت ما شما را ترور خواهیم کرد! خود من در آنجا، شاهد این امر بودم و همان موقع، این موضوع را در نشریهام هم مطرح کردم. حتی در کتابی هم که اخیراً چاپ کردم، این مطلب را آوردم. بعد هم که دیدیم ماجرای 7 تیر و ترورهای بعدی پیش آمد. یک بار هم دکتر یزدی بعد از شهادت چمران، مقالهای علیه من و محمد منتظری نوشت و گفت اینها بودند که چمران، یزدی و امیرانتظام را جاسوسان امریکا میدانستند! خانم اعظم طالقانی هم، این مطلب را در نشریه پیام هاجر چاپ کرد، که جواب ابراهیم یزدی را دادم و در دادگاه هم این مطلب را بیان کردم که امیرانتظام گفت اگر بیرون بیاییم، شما را ترور خواهیم کرد! این عین جمله اوست...».
قهرمانسازی صهیونیستها از یک مجرم!
عباس امیرانتظام در بیش از دو دههای که از زندان آزاد بود، از سوی محافل ضدانقلاب در داخل و خارج از کشور، به عنوان قهرمان ملی قلمداد میشد! چهرهسازیای که عقبه تاریخی آن، کاملاً پوچ بود! تحلیل عباس سلیمی نمین پژوهشگر تاریخ معاصر ایران از این فرآیند، در پی آمده است: «همانگونه که واقفیم، طی چند سال اخیر تبلیغات هدفمندی صورت گرفت، تا اولاً امیرانتظام یک زندانی پرسابقه سیاسی تلقی گردد، ثانیاً برای وی مظلومیتی کاذب رقم زنند، ثالثاً چنین فردی را قهرمانی ملی، که در برابر مظالم بسیار مقاومت کرده است، جلوهگر سازند. برای لایهبرداری از این برنامه تبلیغاتی، میبایست اهداف بنیاد صهیونیستی کرایسکی در اهدای جایزه به وی و همچنین برنامه خشت خام- که یک شوی تبلیغاتی را برای ایشان به اجرا گذاشت- را تک به تک مورد بررسی قرار دهیم. در همین حال ایرج مصداقی- یکی از اعضای مجاهدین خلق- در مورد امیرانتظام میگوید: متأسفانه زندانیان سیاسی هم، در این زمینه با مسئولان زندان همنظر بودند و جرم او را، سیاسی نمیدانستند و همنشینی و همبندی با او را، تحقیر خود میدانستند!... چگونه است که با یک جنجال تبلیغاتی، آقای امیرانتظام باسابقهترین زندانی سیاسی معرفی میشود؟!...».