سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: هفته گذشته، وقتی من و همسرم فرزند ارشد خود را در خوابگاه دانشکدهای که خارج از استان محل زندگیمان است، مستقر کردیم، ناگهان این موضوع از ذهنم گذشت که زندگی او در حال تغییر است. پس از ساعتها و روزها درس خواندن و تلاش سخت، آماده شدن برای آزمون و برنامههای دانشگاهی، دخترمان در حال پاگذاشتن به مهمترین سفر زندگی خود و پاگذاشتن به دنیای بزرگسالی بود و من به عنوان مادرش از این بیشتر نمیتوانستم بابت موقعیت جدید او خوشحال و هیجان زده باشم. البته هیچ یک از اینها عملی نمیشد اگر او تصمیم نمیگرفت که از حصارها و موانع عبور کند و با شوتی محکم، توپ هدف خودش را به آن طرف خط دروازه بیندازد. ما بزرگ ترها هم میتوانیم موقعیت خود را تغییر دهیم و شاهد رشد و پیشرفت بیشتری باشیم. مثلاً پسرعموی من که در یک شرکت بازرگانی کار میکرد، در سن ۴۸ سالگی احساس کرد به نوشتن علاقهمند شده و پس از دو سال مطالعه و گذراندن دورههای نویسندگی و گَرته برداری، اکنون برای تعدادی از نشریات معروف، مقاله مینویسد یا ترجمه میکند. یا یکی از بستگان همسرم که کارمند بخش منابع انسانی یک شرکت بود، وقتی دید احتمالاً ارتقای شغلی در محل کارش نخواهد داشت، با پس اندازش تکه زمینی در خارج شهر خرید و با کاشت چندین درخت پرتقال، در ایام آخر هفته و اوقات فراغت شروع به باغداری کرد و بعد با سرمایه جمع شده از فروش محصولات آن باغ، باغ بزرگ تری خرید و اکنون تقریباً دیگر نیازی به حقوق دریافتی از شرکت ندارد. شاید اگر خیلی از ما بزرگ ترها مهارتهای خود را روی کاغذ بنویسیم، برخلاف تصورمان متوجه بشویم تواناییهایی داریم که تا این زمان متوجه آنها نبودیم و با آنها بتوانیم فرصتهای جدید را برای خودمان خلق کنیم. بنابراین من این جمله را که «من فقط این کار را بلدم» اصلاً قبول ندارم.
انتخاب، فرصت و تغییر
خیلی از ما از تغییر دچار اضطراب میشویم و بیشتر دنبال ثبات و آرامش هستیم. خیلی هم خوب. منتها با زندگی دیجیتال که روز به روز نیاز به نیروی انسانی کم و کمتر میشود و در قرن حاضر روباتها و هوش مصنوعی جایگزین نیروی کار انسانی شدهاند، آیا بهتر نیست ما هم کمی خود را تغییر دهیم و منتظر تلاطم و تحولات شغلی نمانیم و به نوعی خود را همیشه مجهز نگه داریم. اغلب وقتی در شغل خود به مرحلهای میرسیم که پیشرفت خود را متوقف شده میبینیم، در حالت سکون قرار میگیریم و با همان فرمان پیش میرویم. میتوان گفت که به کمتر هم قانع میشویم. باور غلط این است که دوران رشد و ترقی سپری شده و رشد و پیشرفت شغلی از ما گذشته است، اما دوستان الزاماً اینطور نیست و این باور ماست که به ما اینطور القا میکند. «زیگ زیگلِر» سخنران انگیزشی معروف میگوید: «سه کلمه مهم در زندگی ما وجود دارد: انتخاب، فرصت و تغییر.» شما باید انتخاب کنید تا از فرصت خود استفاده کرده و بخت خود را امتحان کنید، در غیر این صورت زندگی شما هرگز تغییر نخواهد کرد. اگر میخواهید در حرفه و شغل خود یا موقعیت مالی پیشرفتی کنید - و واقعاً چه کسی از این پیشرفت خوشش نمیآید؟ - میتوانید مهارتها و انتخابهای موجود خود را مرور کنید. از فرصتها استفاده کنید یا با انتخاب درست و حساب شده برای خود فرصت بسازید. به فرزندان خود هم آموزش دهید که هر انتخابی بر آتیه او اثر میگذارد و مؤلفههای یک انتخاب درست را به آنها بیاموزید. اجازه دهید در مورد هر یک از این سه عنصر جداگانه کمی صحبت کنیم.
همه چیز با انتخاب شما شروع میشود
انتخاب میتواند به معنی تغییر ذهنیت و نگرش ما باشد. موقعیتی که اکنون در آن قرار داریم، بخش زیادی ناشی از انتخاب ما در زمان گذشته است. همه چیز را نمیتوانیم پای تقدیر، بدشانسی و آدمهای اطرافمان بنویسیم. وقتی در دبیرستان انتخاب میکنیم تا درس نخوانیم و به دنبال یادگیری مهارتی هم نمیرویم، فارغ از تحولات اتفاقی در زندگی، سرنوشت ۳۰ سال بعد خود را و شاید بچههایمان را تقریباً رقم زدهایم. گاهی فرصتی سر راه ما قرار میگیرد که آن را انتخاب میکنیم. گاهی با انتخابمان فرصتی ایجاد میشود. هر دو مورد موجب تغییر در ما و زندگیمان و شاید نسل بعدی خانواده ما بشود. به عنوام مثال خرید سهام و سرمایهگذاری در بورس فرصتی اقتصادی محسوب میشود. اگر آن را انتخاب کنیم ممکن است سود زیادی نصیبمان شود یا به دلیل نوسانات و تحولات سینوسی بازار، آن هدف و سودی که انتظار داشتیم محقق نشود. عوامل بیرونی بیتأثیر نیستند، ولی شما انتخاب کردید که از این فرصت استفاده کنید. انتخاب کردید که حرکتی بکنید تا تغییری در زندگی خود بهوجود آورید. اگر حساب شده قدم برداشتید، ولی آنچه میخواستید محقق نشد، کسی نباید شما را شماتت کند. دانشآموز انتخاب میکند تا برای دانشگاه درس بخواند. دانشآموز دیگری انتخاب میکند تا وقتش را کمتر صرف درس خواندن بکند و بیشتر به تفریح و وقت گذرانی با دوستانش بپردازد. سعی کنید از کودکی انتخاب کردن را با فرزندان خود تمرین کنید تا بدانند هر اقدامی به مثابه انتخاب آنهاست که در زندگی آینده شان بیتأثیر نخواهد بود. بدیهی است سوارشدن روی موج آرامش ناشی از تسط بر شغل و حرفه موجود و ثبات شغلی میتواند وسوسهانگیز باشد، به خصوص اگر همه چیز در محل کار شما به خوبی پیش برود. ممکن است در برخی از مواقع- و شاید آن را تاکنون تجربه کرده باشید- تصمیم بگیرید که «خوب» به اندازه کافی برای شما خوب نیست! وقتی احساس میکنید معده شما بابت غذای لذیذ و گرانی تحریک شده، متوجه میشوید که به شما میگوید باید چیزی بخورید و از شما چیزی بیشتر از غذای روزانه طلب میکند. چیزی متفاوت، چیزی تازه حتی اگر مطمئن نباشید میتوانید آن را تهیه کنید. به جای اینکه احساس تأسف کنید، آیا فکر کردن در مورد تغییر به شرایط مثبت سودمند نخواهد بود؟ وقتی برای انجام کاری یک انتخاب آگاهانه میکنید، اولین قدم را به سمت رشد و پیشرفت خود بر میدارید. یک اقدام عملی انرژی بخش و مسری، یعنی تشویق میشوید همین طور ادامه دهید؛ اقدام نکردن موجب ناتوانی و رکود خواهد شد.
بالهای خود را برای پرواز آماده کنید
خوب، آیا تاکنون در مورد جهش فکری و ایمان به موفقیت با استفاده از فرصتها فکر کردهاید؟ داشتن کمی ترس از چیزهای نامعلوم یا ناشناخته قابل درک است، اما اجازه ندهید که شما را فلج کند. برای ترک منطقه آسایش و راحتی که قرار دارید، آیا خود را به چالش کشیدهاید؟ آیا بالهای خود را برای پرواز باز کردهاید تا مهارت و تجربههای جدید کسب کنید؟ مثلاً اگر در جایی کار میکنید، میتوانید شجاعت خود را برای انجام یک کار یا حرکت جدید چالش برانگیز، متمرکز کنید. چنانچه فضا مهیا بود، داوطلب شوید که صرف ناهاری را با مدیر خود میزبانی کنید. از زیر و بم و نحوه اداره قسمتی که مشغول به کارید، اطلاعات کسب کنید. به مدیر خود پیشنهاد دهید که میتوانید خروجی آن بخش را با مدیریت خود به اوج برسانید. اگر هنوز بابت ساختن یا استفاده از این فرصت اطمینان ندارید، از خود بپرسید آیا کاری که امروز انجام میدهید، شما را به جایی که میخواهید فردا باشید، نزدیکتر میکند؟ تا زمانی که ضربهای به توپ نزنید، هیچ اتفاقی نمیافتد. تصمیم بگیرید که تصمیمگیری جدید ارزش آنچه را از دست میدهید، دارد یا خیر؟ گاهی اوقات وقتی از یک فرصت استفاده میکنیم، به راحتی میتوان دید چه چیزی را قرار است از دست بدهیم، اما سؤال واقعی این نیست که چه چیزی را از دست میدهیم. مسئله این است که چه چیزی را میتوانیم به دست بیاوریم که اگر اقدام نکنیم از دست میرود؟ فراموش نکنید، تصمیم نگرفتن یا به تعویق انداختن مداوم آن نیز یک نوع تصمیمگیری است؛ یعنی تصمیمگیری برای عدم استفاده از یک فرصت بهوجود آمده. به عبارت دیگر، آنچه در طرف مقابل است به اندازه کافی برای شما مهم نیست که موقعیت را تغییر دهید. توصیه میکنم خود را در هر دو سناریو تصور کنید. من کشف کردم که این کار از همه ایدهها مؤثرتر خواهد بود. تصور کنید که چند ماه از حالا یا حتی یک سال بعد به تصمیم امروزتان نگاه میکنید، آیا به تصمیم تان افتخار میکنید؟ اگر در آینده به آن نگاه کنید و چنانچه میتوانستید به آن زمان برگردید و تصمیمی بگیرید، آن تصمیم چه بود؟ امروز شما یا مرحله پریدن را پشت سر گذاشتهاید یا کماکان مسیر اولیه خودتان را دنبال کردهاید. در مورد من، همیشه قطب نمای بزرگترین تصمیماتم پیروی از عقل و قلبم بوده و نه احساساتم. با وجود این باور در خودم که توان انجام هر کاری را دارم، به جلو گام برداشتم، حتی اگر هیچ نشانهای از موفقیت در آینده به جز توانایی موجودم نداشتم. با ایمان و توکل بر خداوند، یاد گرفتم با هر قدمی که برمیدارم، هم فرصتی برایم ایجاد میشود و هم ترسم و استرسم کمتر میشود. دوستان من، وقتی با پرش بزرگی به درون یک موقعیت ناشناخته و استفاده از فرصتی جدید روبهرو هستید، این نکات را به خاطر بسپارید: احساسات هیجانی را کنار بگذارید و به حقایق خوب نگاه کنید. هیجان و احساس هر دو عالی هستند. آنها بخش فوق العادهای از زندگی روزانه همه ما هستند؛ با این حال یک اشکال بزرگ دارند: میتوانند کاملاً ما را به اشتباه بیندازند. این دو حالت شاید تنها برای چیزهای ساده روزمره مناسب باشند. وقتی گرسنه هستید چگونه نسبت به چیزها واکنش نشان میدهید، در مقابل وقتی یک وعده غذایی خوب میل کردید، واکنش تان چگونه خواهد بود؟ بنابراین، احساسات در هر لحظه تغییر میکنند، اما تعقل و تفکر اینگونه نیست. کمی وقت بگذارید تا آرام شوید و فراتر از احساسات و هیجانات به واقعیتها نگاه کنید. ترس یک احساس است و تا زمانی که تصمیم به تسخیر آن و حرکت به جلو نگیرید، با ذهن شما بازی میکند. تصمیم باید قدرتمند و انرژی بخش باشد، حتی اگر ترسناک باشد. نباید باعث شود احساس رضایت کمتری از خودتان داشته باشید یا احساس بیارزشی کنید.
تغییر همه چیز را تکان میدهد
تصور تصمیم به تغییر زندگی ما را دچار نگرانی میکند، اما خیلیها به یاد ندارند که از لحظه تولد بنا بر جبر زندگی ناچاریم قدمهای بلندی را به سمت تغییر بر داریم. تغییر گاهی اوقات خوشایند است و گاهی هم نیست، زیرا اغلب به عنوان یک عامل مخدوش کننده و برهم زننده شرایط حاکم تلقی میشود. مثلاً وقتی چیزی تغییر میکند، دیگران معمولاً از آن پیروی نمیکنند. اما اگر به پافشاری خود ادامه دهید و دست از تلاش برندارید، خواهید دید که تغییر ضدانحصار وضع موجود خواهد بود. تغییر همه چیز را تکان میدهد و نفس تازهای به روشها و روالهای قدیمی میدمد. ما مجبور میشویم از عادات و رفتارهایی که تاکنون داشتیم یا راههایی که تا الان میرفتیم، خارج شویم تا بتوانیم به همه چیز به طور متفاوت و با چشم اندازی تازه نگاه کنیم. گفته میشود تغییر نیاز به کمی تمرکز، قصد و تصمیمگیری دارد. اگر به دنبال یک تحول واقعی هستید، وضوح و شفافیت نکته اصلی است. هنگامی که میدانید چه میخواهید، بهتر میتوانید طرحی برای دستیابی به آن تهیه کنید. هنگامی که بتوانید آن را بیان کنید، میتوانید جاهایی که برای رسیدن به آن به کمک دیگران نیاز دارید، مشخص کنید. نکته قابل توجه این است که: اگر چیزی که هرگز نداشتهاید را میخواهید، ناچارید کاری را انجام دهید که هرگز انجام ندادهاید! و برای انجام این کار خیلی دیر نیست. برخی از ما تنش و استرس را احساس میکنیم و روی هر کاری خیلی فکر و سبک سنگین میکنیم و برخی هم خیلی خونسرد به سمت موقعیت ناشناخته میرویم. بعضی اوقات تصمیمات توأم با ریسک میگیریم، نه به این دلیل که باور داریم میتوانیم کاری را انجام دهیم بلکه به این دلیل که شخص دیگری آنقدر به ما اطمینان دارد که باعث میشود ما نیز باور پیدا کنیم، میتوانیم موفق شویم. گاهی خودمان برای تغییر شرایط حاضر اقدام میکنیم، زیرا متوجه میشویم که نمیتوانیم وضعیتی که در آن هستیم را تحمل کنیم و در چنین شرایطی مجبوریم در خودمان این باور را ایجاد کنیم که در آن سو چیز بهتری منتظر ماست. به یاد داشته باشید که همیشه میتوانید بعداً تصمیم جدیدی بگیرید. گاهی اوقات تنها راه برای شناختن آنچه در طرف مقابل وجود دارد، این است که عملاً ریسک کنیم و به سمت ناشناخته برویم، اما میدانیم که بالاخره مجبوریم در جهتی حرکت کنیم. بعضی اوقات مسیر درست و سایر اوقات اشتباه خواهد بود. اگر صحیح است، ادامه دهید. اگر اشتباه بود، خودتان انتخاب کنید، به محل امن خود برگردید، تجدید قوا کنید و تصمیم دیگری بگیرید. تصمیمات ریسکپذیر و پرش به درون موقعیتهای جدید ناشناخته چه بخواهیم چه نخواهیم، بخشی از روند بزرگ شدن، رشد و زندگی ما در کمترین زمان ممکن است. بعضی اوقات بلند میشویم، بعضی اوقات با صورت زمین میخوریم. آنچه در پایان اهمیت دارد آن است که توانایی نگاه کردن به گذشته و گفتن این جمله را داشته باشیم: «من سعی کردم، برای تغییر تمام تلاشم را کردم، به دنبال آنچه میخواستم رفتم. نترسیدم، تفکر کردم در حالی که پر از اضطراب بودم، از فرصتهایم استفاده کردم و انتخاب کردم کارها را به روش خودم انجام بدهم.»
ترجمه با جرح و تعدیل برگرفته از سایت:
forbes. com
نوشته: آمی بِلاشکا